شنبه صبح اول وقت برای رفتن به یک چاپخانه جهت کار نظارت چاپ در حال اماده شدن بودم ، بعد از گذشت سالهای زیاد یکبار دیگر برای نظارت بر یک چاپی به چاپخانه ای می رفتم ، دوستی که ساکن مشهد بود و به خاطر کرونا نمی خواست به تهران بیاید و از من خواسته بود که بر کارش نظارت کنم . با شماره موبایلی که بهم داده بودند تماس گرفتم مرد خوش صدایی ان ور خط پاسخ داد بعد از معرفی خودم و احوال پرسی های معمول بهم گفت چند دقیقه وقت دهید تا با شما تماس بگیرم ، بعد از گذشت ٥ دقیقه موبایلم زنگ خورد و گفت سه ساعت و نیم دیگر به چاپخانه شان بروم ، تا زمان شروع چاپ در انجا باشم . با خیال راحت به کارهایم رسیدم ، برای فرم چاپی که از چهارشنبه هماهنگ کرده بودم به چاپ خاتم زنگ زدم فردی که تلفن را برداشت تند سلام کرد مثل قبل خودم را معرفی کردم، متوجه شدم نمی داند که برای امروز به من قول چاپ داده مجددا مجبور شدم همه حرفهایی که چهارشنبه زمان تحویل کاغذ و فایل زده بودم را تکرار کنم . گفت باشه با شما تماس میگیرم ، من هم تشکر کردم . جوری برنامه ریزی کردم که طبق عادت و علاقه ده دقیقه زودتر به محل نظارت چاپ برسم ، چاپخانه ای نزدیک میدان هفت تیر در کوچه جار به نسبت قدیمی با مدیریت پیرمردی خوش اخلاق ، تعارفات معمول را انجام داد از وقت شناسی من تعریف کرد و با چای به رسم ادب از من پذیرایی کرد. ورنی چاپ به مدیریت جناب اقای خسمه پور با آن که همه در و دیوار ان نشان سالیان زیاد فعالیت داشت ولی دقیق ، منظم و جذاب بود. شخصا مرا به سالن چاپ راهنمایی کرد نمونه اول کار درست راس ساعت 11 حاضر بود ، به مهربانی یک استاد تجربیات خود را بصورت راهنمایی و تذکر در جهت بهبود کیفیت کار در اختیارم گذاشت ، هر چند دلش از داستانهای این روزهای کرونایی صنعت چاپ خیلی پر بود ، ولی همه این ها هیچگونه تاثیری در رفتار حرفه ای ایشان نگذاشته بود ، کاملا حرفه ای توانمندی های سیستمش را نشان داد و در مورد کارهایی که می توانست انجام دهد و یا جدیدا انجام داده بود برایم توضیح داد ، کار با کیفیت خیلی خوب چاپ شد . بعد از نظارت بر کار ، احساس خیلی خوبی داشتم و لذت اموزش و یادگیری و حس احترامی عجیب نسبت به اقای خسمه پور را در خود احساس میکردم.
ساعت نزدیک دو بود و هنوز چاپ خاتم بهم زنگ نزده بود دوباره تماس گرفتم شخصی دیگری جواب تلفن داد به نظر کارگر میرسید ،اعلام کرد که الان نیستند و خودشان با شما تماس می گیرند. مجددا از کسی که گوشی را برداشته بود ، سوال کردم اطلاعی در باب زمان چاپ کار من ندارید؟ گفت ، نمی داند کار من کی چاپ می شود و خواست منتظر بمانم تا اقای اسکندر محمدی یا قره گزلو تماس بگیرند، بلا تکلیف مانده بودم که به دفتر کارم بروم یا به خانه ؛ فاصله هردو انها با انجا زیاد بود و یا منتظر بمانم .هوای گرم تیرماه ، بسته بودن یا ترس از بهداشتی نبودن بیشتر کافی شاپ های مرکز شهر ، عدم علاقه عموم مردم به حضور مهمان ناخوانده (هرچند عزیز)در این روزهای قرنطینه ، بیشتر کلافه ام می کرد نه می شد جای بروم نه مشخص بود کار کی انجام می شود . با کلنجاری که با کارهایم رفتم یک کار برای خودم تراشیدم هماهنگ کردم و به انجا رفتم . برای بررسی امکان انجام یک کار سیلک در خیابان ظهیر السلام می خواستم با مجری مشورت کنم البته می شد که این اتفاق تلفنی باشد ولی زمان آزاد داشتم . برنامه ریزی و مشورت در باب اجرای ان کار تا ساعت ١٦:٣٠ طول کشید هنوز خبری از چاپ خاتم نشده بود . نگرانی قولی که برای تحویل کار داده بودم ، به جانم نشسته بود ، تصمیم گرفتم برم به محل چاپخانه ، تا خودم را ان جا برسانم ساعت شده بود ١٦:٥٠ که جلو در چاپ خاتم بودم . سراغ مسئول چاپخانه را گرفتم و می خواستم با اقای محمدی صحبت کنم . کارگران فردی را نشان دادند که رو شاخک های لیفتراک در ارتفاع سه متری داشت با کولر ور می رفت منتظر شدم تا از ان حالت خطرناک خارج بشه و پا روی زمین بگذاره ، با ایشان سلام علیک کردم ، صورتشان نشان می داد خیلی از دیدنم خوشحال نیست، اقای قره گزلو مسئول لیتوگرافی و دریافت کار در چاپ خاتم هست ایشان داماد مالک چاپخانه اقای اسکندر محمدی است، از ایشان خواستم که زمان چاپ را اعلام کند به تندی جوابم داد که چاپ معلوم نمی کند و امکانش نیست ، فرمودند که من نمی تونم برنامه بدم هر وقت کار قبلی تمام بشه باهاتون تماس می گیرم خدمتشون عرض کردم که مسیرم دور است و لطف کنید زمان حدودی شروع کار را مشخص کنید . با حالتی برافروخته و حق به جناب گفت این مشکل من نیست تشریف ببرید نیم ساعت قبل شروع چاپ به شما تلفن می کنیم . بعد ٢٨ سال کار در بخش برنامه ریزی و سفارشات در مجتمع های بزرگ چاپی ، کسی روبرویم ایستاده بود و می گفت چاپ قابل برنامه ریزی نیست خیلی حرف عجیبی بود تقریبا به تمام سواد کاری و صنعتی که به ان عشق می ورزم داشت توهین می کرد و در اخر ، وقتی از خواسته ام یعنی مشخص شدن زمان چاپ کوتاه نیامدم با فریاد گفت کارم را چاپ نمی کند و باید کاغذم را از آن محل خارج کنم ، تا به امروز هیچ واحد چاپی اینطور به من بی احترامی نکرده بود ، بهتر دیدم پاسخ اقای قره گزلو را ندهم، هم سنش کم بود هم سواد چاپی نداشت . اقای اسکندر محمدی هم که نبود با خودم گفتم حتی دو روز دیرتر ولی با ادم درست کارکردن بهتر است . زنگ زدم چاپ اردیبهشت نو که همان نزدیکی هاست (پیچ شیمران ،خیابان نور محمدی پلاک100) با اقای خضروی صحبت کردم در لحظه ضمن پذیرش کار، زمان چاپ را برای دوشنبه ظهر فیکس کردیم هرچند این کار برایم نزدیک یکصد و پنجاه هزار تومان هزینه داشت ولی پیش خودم گفتم حتما چاپ قابل برنامه ریزی ست و من به این ایمان دارم.
Instagram.com/mehdizade_print
https://www.linkedin.com/in/mohammadreza-mehdizade
09101436763