آیا رفتار انسان نتیجه عوامل زیستشناختی مانند سازمان ژنتیکی یا ساختار مغزی اوست یا اینکه ما فرآورده محیط خویش هستیم؛ یعنی شیوهای که با آن پرورش مییابیم یا چیزهایی که با آنها روبهرو میشویم؟
پاسخ به این پرسش اهمیت زیادی برای تقریبا هر جنبه از مسایل حقوقی و سیاست عمومی دارد؛ از جمله، روش رفتار ما در مورد بزهکاران یا طریقه درمان و مراقبت از بیماران روانپریش تحتتاثیر پاسخی است که به این پرسش میدهیم. واقعیت این است که فرهنگ ما بهطور عمده و به جز چند مورد معدود بر پایه این پیشفرض بنا شده که ما انسانها زاییده اراده آزاد خویش و دارای ظرفیت گزینش آگاهانه هستیم و در نتیجه در برابر این گزینشها، مسوول هستیم اما چه وضعی پیش خواهد آمد اگر مشخص شود که یک ژن ویژه، یا گروهی از ژنها، یا وجود یک کروموزوم اضافی، یا فقدان یک کروموزوم، عامل تمایل به سمت پرخاشگری یا جنایت یا مصرف مواد اعتیادآور است؟ به عبارت دیگر چه خواهیم کرد در صورتی که نشان داده شود رفتار یا حتی ذهن انسان بهصورتی از قبل تعیینشده، به وسیله شرایط زیستشناختی هدایت میشود و ما بر آن کنترل ناچیزی داریم یا اصلا کنترل نداریم؟
در آن صورت آیا جامعه در مجازات برخی بزهکاران که قادر به کنترل اعمال خود نیستند محق خواهد بود؟
توجه داشته باشید که تا چند قرن پیش در اروپا و آمریکا، بیماران روانپریش مبتلا به هذیان و توهم بهعنوان جادوگر و همدست شیطان شکنجه میشدند و در آتش میسوختند. امروز برای ما عجیب است که چگونه فرد مبتلا به روانپریشی را که در گفتار و رفتار بیمار گونه خود تعمدی ندارد و بنیانهای قاطع ژنتیک برای بیماری او هم وجود دارد، به عوض درمان مورد قضاوت اخلاقی قرار میدادند و مجازات میکردند؟
البته طرح جنبههای ژنتیک رفتارهای بزهکارانه هر اندازه هم که بر مبنای علم باشد با دشواریهایی روبهروست؛ زیرا خاطره بحثها و اقدامهای مربوط به «بهسازی نژادی» را که در اروپا و ایالات متحده سابقه طولانی و تلخی دارد زنده میکند و با مقاومت روبهرو میشود. در عین حال افراد زیادی هم هستند که چنین پژوهشهایی را نویدبخش بررسی علمیتر رفتار میدانند و عقیده دارند گرچه بالقوه امکان سوءاستفاده از این بررسیها هم وجود دارد این همان راهی است که میتواند تبیین کند چه چیزی در وجود یک فرد موجب تمایل به رفتارهای انهدام خود (از جمله خودکشی، سلوک ضداجتماعی و رفتار بزهکارانه) میشود.
در واقع پرسش ما بهصورت ساده این است که آیا رفتار انسان و بهطور خاص بزهکاری ناشی از عوامل اجتماعی یا زیستشناختی یا ترکیبی از این دو عامل است؟
به نظر میرسد ترکیب هر دو عامل اجتماعی و زیستشناختی سبب رفتار انسان از جمله بزهکاری میشود. رفتار انسان به وسیله ترکیب پیچیده و پیوسته دگرگونشوندهای از عوامل زیستشناختی و محیطی هدایت میشود که تاثیر آن در تمام عمر انسان احساس میشود. این دو نکته را هم بهتر است تذکر دهیم که ژنتیک تنها بخشی از زیستشناسی را تشکیل میدهد و زیستشناسی هم بیش از آنکه با تفاوتهای ما انسانها سروکار داشته باشد، به مشابهتهای ما میپردازد. اینکه دانشمندان درباره یافتن یک ژن برای یک صفت خاصی صحبت میکنند، الزاما چنین معنی نمیدهد که در هرکسی که حامل این ژن است یا در هر محیطی این صفت تظاهر خواهد کرد. بهعلاوه اکنون این را هم میدانیم که تظاهر کامل ژنتیک ما آنگونه که زمانی تصور میرفت به یکباره در حوالی تولد ما صورت نمیپذیرد، بلکه در مسیر زندگی ما برحسب انواع محرکهای محیطی که با آنها روبهرو میشویم، تطور و تکامل مییابد. همه آنچه ذکر شد دلالت دارد براینکه گرچه انسان ممکن است بهطور ژنتیکی مستعد رفتار خاصی باشد اما پیدایش یک رفتار نامناسب، احتمالا مستلزم وجود واسطههای بیرونی است؛ مانند یک تجربه ناخوشایند، رفتار نامناسب پدر و مادر یا محرومیت در دوران کودکی.