در بخش اول گفتیم که متعه در صدر اسلام امری متداول بوده و شارع چارهای نداشته که آن را امضا و یا رد کند. خوشبختانه مطابق نظر مفسرین مشهور، قرآن از این مسأله یاد کرده و آن را امضا نموده است.(هر چند برخی مدعیند که این آیه نسخ شده است). آیاتی که از این مسأله یاد کردهاند:
بر شما حرام شده است مادران و دختران و خواهرانتان… و {نیز حرام است بر شما {جمع میان دو خواهر، مگر آنچه در گذشته واقع شده است. خداوند آمرزنده و مهربان است.
و زنان شوهر دار بر شما حرام است؛ مگر آنها را که مالک شدهاید؛ {زیرا اسارت آنها در حکم طلاق است}؛ اینها احکامی است که خداوند بر شما مقرر کرده است. اما زنان دیگر غیر از اینها که گفته شد، برای شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختیار کنید؛ در حالی که پاکدامن باشید و از زنا، خودداری نمایید و واجب است مهر زنانی را که متعه (ازدواج موقت) میکنید، بپردازید و در آنچه بعد از تعیین مهر، با یکدیگر توافق کردهاید بر شما گناهی نیست. خداوند، دانا و حکیم است.
و آنان که توانایی ازدواج با زنان (آزاد) پاکدامن و با ایمان را ندارند، میتوانند با زنان پاکدامن، از بردگان با ایمانی که در اختیار دارید ازدواج کنند.
تفسیر آیات فوق:
آیات گذشته آنچه را که در مورد زنان، حلال یا حرام است، بیان میکنند. اما آیۀ اول:
آیۀ اول و ابتدای آیۀ دوم، زنانی را که ازدواج با آنان حرام است بیان میکنند و آنها عبارتند از:
این بخش از آیۀ دوم که فرمود: [والمحصنات من النساء الا ما ملکت ایمانکم]، به زنان شوهردار اشاره دارد. واژۀ [محصنات] جمع [محصنه] به معنای زنی است که ازدواج کرده است و به دلیل شوهر دار بودن، ازدواج با چنین زنی حرام است، مگر در یک صورت که آیۀ [إلا ما ملکت ایمانکم]، یعنی: [مگر زنانی را که مالک شدهاید]، به آن اشاره دارد. اما میان مفسرین، در معنای این استثنا اختلاف نظر وجود دارد که برای آگاهی از آن، بایستی به تفاسیر آنها مراجعه کرد.
تا اینجا بیان زنانی که ازدواج با آنها حرام است و قرآن آنها را منحصر در چهارده گروه میداند، تمام شد. با این بیان، تفسیر آیۀ اول و بخشی از آیۀ دوم که در آن زنان شوهر دار را به دیگر زنان محرمه در آیۀ اول عطف کرده است، به پایان رسید. اما ادامۀ آیۀ دوم که اینچنین آغاز شده است:
و أحل لکم ماوراء ذلکم ان تبتغوا بأموالکم محصنین غیر مسافحین فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فریضةً ولاجناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضة.
اینک تفسیر این آیه که در ضمن چند بخش تقدیم میشود:
فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع؛(20)
و با زنان ازدواج نمایید، هر مقدار که مایلید دو یا سه یا چهار همسر.
واژۀ [ذلکم]، از [ذا] و [کم] ترکیب شده است که اولی اشاره به زنانی است که پیشتر از آنها یاد شده است و دومی خطاب به تمامی موءمنین است و معنای آیه این است که: [ای موءمنان، غیر از زنانی که نام بردیم، زنان دیگر بر شما حلال هستند، اما اینکه چرا به جای [ذی] از واژۀ [ذا] استفاده شده، مطلبی است که باید در محل خودش مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
أ – ازدواج به وسیلۀ پرداختن مهریه
ب – ازدواج با کنیزان
ج – زنا
بنابراین تنها دو راه اول باقی میماند؛ یعنی ازدواج با زن آزاد و ازدواج با کنیزان.
قرینۀ اول:
استمتاع عبارت است از متعه کردن
در زمانی که این آیه نازل شده، لفظ استمتاع – به همان صورتی که در اول بحث گذشت – به عقد متعه و ازدواج موقت، منصرف بوده است نه آمیزش و لذت بردن. هر چند گاهی این لفظ، در این معنا هم استعمال میشود؛ مثل این آیه:
ربنا استمتع بعضنا ببعضٍ؛(22)
پروردگارا هریک از ما دو گروه از دیگری لذت برد.
دلیل این مطلب، دو امر است:
الف – مسلم در صحیحش از جابربن عبدالله نقل کرده است که:
کنا نستمتع بالقبضة من التمرو الدقیق الأیام علی عهد رسول الله و أبی بکر حتی ( ثمة ) نهی عنه عمر؛(23)
در عهد رسول خدا (ص) و ابوبکر با یک مشت خرما و آرد، متعه میکردیم تا اینکه عمر از این کار نهی کرد.
ب – همچنین مالک از عروة بن زبیر روایت کرده است:
ان خولة بنت حکیم دخلت علی عمربن الخطاب، فقالت: إن ربیعة بن أمیة استمتع بإمرأة مولدة فحملت منه فخرج عمر یجر رداءه فزعاً، فقال: هذه المتعة لو کنت تقدمت فیه لرجمته؛(24)
خوله دختر حکیم، بر عمربن خطاب وارد شد و به او گفت: ربیعة بن امیه با زنی بچه زا ازدواج موقت کرده و از او بچه دار شده است. عمر با عصبانیت و در حالی که عبایش را با خود میکشید حرکت کرده و چنین گفت: اگر پیشتر به این فرد در مورد ممنوع بودن متعه چیزی گفته بودم، او را سنگسار میکردم.
اینها نمونهای بود از روایاتی که در آنها به شکلهای مختلف لفظ استمتاع به کار رفته و منظور از آن، ازدواج موقت و عقد کردن زنی به مدت معین و اجرت مشخص بوده است.
اما اگر مراد از استمتاع، لذت و بهره بردن باشد، ترتب و تفریع موجود در آیه معنا ندارد؛ زیرا بر مرد واجب است که قبل از لذت و بهره بردن از زن هم، کل مهریه را به او پرداخت کند و این نشان میدهد که منظور از استمتاع، عقد است نه لذت بردن.
طبرسی در این زمینه گفته است:
اگر چه واژۀ استمتاع در اصل برای بهره و لذت بردن وضع شده است، اما در عرف شرع به معنای این نوع عقد معین است، مخصوصاً اگر این لفظ به کلمۀ [نساء] اضافه شده باشد. براین اساس معنای آیه این میشود که: هرگاه زنی را عقد متعه کردید، مهریۀ او را پرداخت نمایید. دلیل مسئله این است که خداوند پرداخت مهریه را بر استمتاع معلق و مترتب کرده است و این تعلیق، مستلزم این است که معنای استمتاع، همین عقد مخصوص باشد نه آمیزش و لذت بردن از زن؛ زیرا مهریه، تنها با عقد واجب میشود.(25)
شاید زمخشری این گونه معتقد است که وجوب پرداختن مهریه، بر استمتاع به معنای لذت بردن متفرع نیست، عقد را بر آمیزش و جماع عطف کرده و گفته تقدیر آیه چنین است:
فما استمتعتم به من المنکوحات من جماع أو خلوة صحیحة أو عقد علیهن(26)، یعنی: آن همسرانی که از آنها لذت جنسی از قبیل آمیزش، خلوت صحیح یا عقد کردن آنها، بردهاید مزدشان را بدهید….
قرینۀ دوم:
حمل آیه بر غیر از عقد متعه، مستلزم تکرار است
بایستی در هدف این فقره از آیه که فرموده است: [فما استمتعتم به منهن فآتوهنأجورهن...]، دقت نظر کرد؛ زیرا در اینجا سه احتمال وجود دارد:
أ: هدف آیه، حلال کردن ازدواج دایم است.
ب: هدف آیه، تأکید بر پرداخت مهریه، پس از بهره و لذت بردن است.
ج: هدف آیه، متعه یا ازدواج موقت است.
احتمال اول درست نیست؛ زیرا مستلزم آن است که بدون دلیل، تکراری صورت گرفته باشد به دلیل این که خداوند سبحان در آیۀ سوم این سوره، حکم ازدواج دایم را بیان کرده و فرموده است:
و ان خفتم ألا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فإن خفتم ألا تعدلوا فواحدة؛(27) اگر میترسید که هنگام ازدواج با دختران یتیم، عدالت را رعایت نکنید، با زنان دیگری که میپسندید ازدواج کنید. دو یا سه یا چهار همسر و اگر میترسید عدالت را رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید.
احتمال دوم هم مثل احتمال اول است؛ زیرا خداوند مسألۀ پرداخت مهریه را در آیۀ چهارم از همین سوره بیان کرده و فرموده است:
و آتوا النساء صدقاتهن نحلة ؛ (28)
و مهر زنان را به طور کامل، به عنوان یک بدهی(یا عطیه) به آنان بپردازید.
در دو آیۀ زیر نیز این مطلب بیان شده است:
یا ایها الذین آمنوا لا یحل لکم ان ترثوا النساء کرهاً ولا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتیتموهن؛(29)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست که از زنان از روی اکراه، ارث ببرید و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه را به آنها دادهاید(از مهر) تملک کنید.
و در آیه بعد آمده است:
وإن أردتم استبدال زوجٍ مکان زوجٍ و آتیتم إحداهن قنطاراً فلا تأخذوا منه شیئاً أتأخذونه بهتاناً و اثماً مبیناً؛(30)
و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگری به جای همسر خود انتخاب کنید و مال فراوانی(به عنوان مهر) به او پرداختهاید، چیزی از آن را پس نگیرید. آیا برای باز پس گرفتن مهر، به تهمت و گناه آشکار متوسل میشوید؟
بنابراین از سه احتمال یاد شده فقط احتمال سوم میماند؛ یعنی هدف آیۀ شریفه، بیان ازدواج موقت یا متعه است.
قرینه سوم:
دو جملۀ قبل از جمله محل بحث
قبل از جملۀ [فما استمتعتم...] دو جملۀ دیگر وجود دارد:
این دو جمله به ازدواج موقت اشاره دارند و بیان میکنند که مراد از [استمتاع]، ازدواج متعه و عقد بستن با زنی به صورت ازدواج موقت است.
از جملۀ اول استفاده میشود که در صدد بیان ازدواجی است که با مال به دست میآید و مال هم(که همان مهریه باشد) نقشی بزرگ در این ازدواج دارد؛ به طوری که اگر نباشد، آن ازدواج باطل میشود. این ازدواج چیزی نیست جز ازدواج متعه که در تعریف آن گفته شده است: [ازدواجی است با زمان و مهر معین]. بنابراین مهریه در ازدواج موقت، رکن است و اگر مهریه نباشد، متعه باطل است،(31) برخلاف ازدواج دایم که ذکر مهریه در آن واجب نیست.
خداوند میفرماید:
لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن أو تفرضوا لهن فریضةً؛(32)
اگر زنان را قبل از آمیزش یا تعیین مهر، طلاق دهید، گناهی بر شما نیست.
از این رو گفتهاند که ذکر مهریه در ازدواج، مستحب است؛ زیرا هنگامی که پیامبر(ص) ازدواج میکرد یا دختران خود و دیگران را تزویج مینمود، در عقدشان از مهریه نام میبرد و عقد را بدون ذکر مهریه جاری نمیکرد.(33)
در جملۀ دوم، خداوند قبل از امر به عقد متعه تأکید میکند که طرفین ازدواج بایستی پاک دامن باشند و نیت زنا نداشته باشند و از آنجا که عقد متعه گاهی از مسیر صحیحش خارج شده و رنگ زنا میگیرد، خداوند دستور داده است که بایستی هدف از این کار، ازدواج باشد نه زنا.
ازدواج با کنیزان هم در معرض این است که رنگ ابتذال بگیرد؛ زیرا در مورد کنیزان روح ابتذال غالب است؛ از این رو خداوند سبحان ازدواج با کنیزان را نیز مقید به قید مزبور کرده و فرموده است:
محصناتٍ غیر مسافحاتٍ و لامتخذات أخدانٍ ؛ (34)
درحالی که پاک دامن باشند، نه به طور آشکار مرتکب زنا شوند و نه دوست پنهانی بگیرند.
بنابر این آغاز کردن سخن با دو جملهای که مشتمل بر مفهوم متعه و ازدواج موقت هستند، قرینهای است بر این که مراد از عبارت [فما استمتعتم]، عقد ازدواج است.
همچنانکه این دو جمله به سبب اشتمال بر مفهوم ازدواج متعه، وجود فاء تفریع بر جمله [فمااستمتعتم به منهن] را توجیه میکنند؛ زیرا [فاء] تفریع تنها در مواردی استعمال میشود که کلام – هر چند به طور اجمال – مسبوق به آن مطلب باشد.
قرینۀ چهارم:
تفسیر آیه به ازدواج موقت توسط صحابه
گروهی از صحابه و تابعین، جملۀ [فما استمتعتم به منهن] را به ازدواج موقت تفسیر کردهاند که برخی از آنها را نقل میکنیم:
ابن عباس به دنبال جملۀ [فما استمتعتم به منهن] عبارت [إلی أجل مسمی] را آورد. راوی میگوید: به او گفتم: ما آیه را چنین نمیخوانیم! ابن عباس گفت: [والله لانزلها الله کذلک]؛ یعنی: [سوگند به خدا که خداوند آیه را چنین نازل کرده است]. (35)
ابی بن کعب آیه را چنین قرائت کرد: [فما استمتعتم به منهن إلی أجل مسمی].(36)
قرائت ابی بن کعب، چنین است: [فما استمتعتم به منهن إلی أجل مسمی].(37)
بایستی این روایات را که نشان میدهند عبارت [إلی أجل مسمی ]جزئی از آیه است، بر تأویل آیه و بیان معنای حقیقی آن حمل کرد؛ زیرا بدیهی است که قرآن از هرگونه تحریف و زیاده و نقص، مصون است.
مراد از عبارت [فما استمتعتم به منهن]، ازدواج متعه است. (38)
تقدیر آیه چنین است: [فما استمتعتم به منهن إلی أجل مسمی فآتوهن أجورهنفریضةً] و این، همان ازدواج متعه است. متعه یعنی اینکه مرد، زنی را با شرطی تا وقت معین عقد کند و دو شاهد هم برای این کار قرار دهد و از ولی زن اجازه گیرد. هنگامی هم که مدت عقد تمام شد، هیچ حقی نسبت به زن ندارد و زن هم هیچ حقی بر مرد ندارد. زن نیز بایستی رحم خود را استبراء کند(یعنی مطمئن شود حامله نیست. استبراء با دیدن خون حیض محقق میشود و عده کنیز و همسر موقت بنا به نظر برخی) و بین آنها میراثی نیست و از یکدیگر ارث نمیبرند. (39)
نزلت آیة المتعة فی کتاب الله و عملنا بها مع رسول الله فلم تنزل آیة تنسخها و لم ینه عنها النبی حتی مات؛ (40)
آیۀ متعه نازل شد و ما در زمان رسول خدا(ص) به آن عمل میکردیم. آیهای هم در نسخ آن نازل نشد و تا زمانی که پیامبر(ص) زنده بود از متعه منع نکرد.
از او، از این آیه سوءال کردم که آیا نسخ شده یا نه؟ گفت: نه.(41)
قلت: إن ابن الزبیر ینهی عن المتعة و ان ابن عباس یأمر بها، قال: علی یدی جری الحدیث تمتعنا مع رسول الله(ص) و مع أبی بکر فلما ولی عمر خطب الناس: إنرسول الل ه هذا الرسول، و إن القرآن هذا القرآن، و إنهما کانتا متعتان علی عهد رسول الله و أنا أنهی عنهما و أعاقب علیهما: إحداهما متعة النساء ولا أقدر علی رجل تزوج امرأة إلی أجل إلا غیبته بالحجارة، و الأخری متعة الحج؛(42)
گفتم: چگونه است که ابن زبیر از متعه نهی و ابن عباس به آن امر میکرد؟ گفت: جریان حدیث به دست من است. ما، در عهد رسول خدا(ص) متعه میکردیم. اما چون عمربن خطاب به خلافت رسید خطابهای ایراد کرد و در طی آن گفت: رسول خدا(ص) در جای خود و قرآن هم در جای خود. در عهد رسول خدا(ص) دو متعه وجود داشته است که من آنها را منع و کسی را که به جای آورد مجازات میکنم؛ یکی متعۀ زنان، که من تحمل نمیکنم مردی با زنی ازدواج موقت کند مگر آنکه او را به شدت سنگسار میکنم و دیگری متعۀ حج.
روایات دیگری هم در تفسیر آیۀ یاد شده وارد شده است که نشان میدهند حلیت متعه استمرار دارد و یا نسخ شده است؛ زیرا نسخ، فرع براین است که آیه در مورد ازدواج موقت نازل شده باشد. این روایات از طرف صحابه و تابعین و در رأس آنها از امام امیرالموءمنین (ع) و اهل بیت او نقل شده و آنها آیۀ یاد شده را به ازدواج موقت تفسیر کردهاند.
قرینه پنجم:
اتفاق ائمۀ اهل بیت (ع) بر نزول آیه در مورد ازدواج موقت
امامان اهل بیت (ع) اتفاق نظر دارند که آیۀ یاد شده، در مورد ازدواج موقت نازل شده و روایات وارد شده از طرف آنها در این زمینه به حد تضافر یا تواتر رسیده است که به ذکر دو روایت بسنده میکنیم:
از ابو جعفر در مورد متعه پرسیدم. فرمود:
نزلت فی القرآن [فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فریضة]؛(43)
در قرآن این آیه نازل شده که: [و زنانی را که متعه میکنید، واجب است مهر آنها را بپردازید].
سمعت أبا حنیفة یسأل أبا عبدالله عن المتعة، فقال: عن أی المتعتین تسأل؟] فقال: سألتک عن متعة الحج فأنبئنی عن متعة النساء أحق هی؟ فقال: [سبحان الله أما تقرأ کتاب الله: فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فریضة، فقال أبوحنیفة، والله کأنها آیة لم أقرأهاقط؛ (44)
شنیدم ابوحنیفه از امام صادق(ع) در مورد متعه سوءال کرد. ایشان در جواب فرمود: [عن أی المتعتین تسأل؟]؛ یعنی: [از کدام متعه سوءال میکنی؟] گفت: پیشتر از متعۀ حج سوءال کردم. اینک در مورد متعه زنان برایم بگو که آیا حق است ؟ امام فرمود: [منزه است خدا، آیا قرآن را نخواندهای که فرموده است: و زنانی را که متعه میکنید، واجب است مهر آنها را بپردازید؟] ابو حنیفه گفت: گویی این آیه را تا به حال نخوانده بودم!
قرینۀ ششم:
تصریح صحابه به حلیت متعه
بدون شک بررسی تاریخ این مسأله در دورۀ بروز اختلاف نظر میان فقها، روشن میسازد که هیچ کس منکر حلیت متعه نبوده است. تنها برخی قائل بودهاند که این حلیت استمرار داشته و برخی دیگر قائل بودهاند که این حلیت استمرار نداشته، بلکه منسوخ شده است. بهترین منبع اعتقاد آنها آیۀ یاد شده و تأیید پیامبر(ص) بوده است.
پیشتر اسامی تعدادی از صحابه را که آیۀ فوق را به متعه تفسیر میکردند ذکر کردیم. اینک اسامی صحابهای را که به حلیت متعه قائل بودهاند – هر چند به منبع فتوایشان تصریح نکردهاند – میآوریم. این اسامی را ابن حزم در [المحلی] آورده است. وی میگوید:
ازدواج متعه یعنی ازدواج موقت، جایز نیست. البته این ازدواج در عهد رسول خدا(ص) حلال بوده اما خداوند با زبان رسولش آن را قاطعانه تا روز قیامت نسخ کرده است. برخی از صحابۀ سلف [رضی الله عنهم] بعد از رحلت رسول خدا(ص) هنوز اعتقاد داشتهاند که حلیت متعه ادامه دارد که عبارتند از: اسماء دختر ابوبکر صدیق، جابر بن عبدالله، ابن مسعود، ابن عباس، معاویة بن ابی سفیان، عمروبن حریث، ابوسعید خدری، سلمة و معبد پسران أمیة بن خلف. جابر بن عبدالله نیز آن را از تمامی صحابه در زمان حیات پیامبر(ص) و خلافت ابوبکر و تا اواخر خلافت عمر نقل کرده است و در این که آیا ابن زبیر نیز قائل به اباحه آن بوده یا نه، اختلاف نظر وجود دارد و از علی روایت شده که در این زمینه توقف نموده و از عمر نقل شده که این ازدواج تنها در صورتی ممنوع است که دو شاهد عادل گواه بر آن نباشند و گرنه، حلال است.
از تابعین نیز، طاووس و عطاء و سعید بن جبیر و دیگر فقهای مکه به استمرار حلیت متعه اعتقاد داشتهاند. (45) سید مرتضی نیز در پاسخ به شاعری که شیعیان را در این زمینه استهزاء کرده، به قول افراد فوق الذکر تکیه کرده است. شاعر یاد شده چنین گفته است:
قول الروافض نحن اطیب مولد
قول أتی بخلاف قول محمد
نکحوا النساء تمتعاً فولدن من
ذاک النکاح فاین طیب المولد
سخن رافضیها که میگویند، پاکترین فرزندانیم، سخنی است بر خلاف سخن پیامبر(ص). آنها با زنان، ازدواج موقت میکنند و نتیجۀ چنین ازدواجهایی هستند. پس چگونه میگویند ما پاکترین فرزندانیم.
البته اینکه شیعه بگوید بهترین فرزندان هستند، به امر دیگری برمیگردد و ربطی به اینکه فرزندان ازدواج موقت باشند، ندارد؛ زیرا علی رغم اتفاق نظر شیعه بر حلیت ازدواج موقت، این عمل بین آنها نادر است و کسی که با آنها معاشرت داشته باشد این مطلب را آشکارا در مییابد. اما به پاسخ سید مرتضی توجه کنید:
ان التمتع سنة مفروضة
ورد الکتاب بها و سنة أحمد
و روی الرواة بأن ذلک قدجری
من غیر شک فی زمان محمد
ثم استمر الحال فی تحلیلها
قد صح ذلک فی الحدیث المسند
عن جابر و عن ابن مسعود التقی
و عن ابن عباس کریم المولد
حتی نهی عمر بغیر دلالة
عنها فکدر صفوذاک المولد
لابل موالید النواصب جددت
دین المجوس فأین دین محمد
یعنی: متعه، سنتی قطعی است که در کتاب و سنت پیامبر(ص) وارد شده است. راویان روایت کردهاند که بدون شک این گونه ازدواج در زمان پیامبر(ص) جریان داشته است. مطابق احادیث صحیح از جابر، ابن مسعود وارسته و ابن عباس خوش نسب، این حلیت پس از پیامبر(ص) هم استمرار داشته است، تا اینکه عمر بدون دلیل آن را منع و شفافیت آن را از بین برد. نه، بلکه فرزندان ناصبیها، دین مجوس را تجدید کردند، پس کجاست دین محمد(ص).
پیشتر روایت ابن عباس و ابن مسعود را که حاکی از استمرار حلیت متعه بود، نقل کردیم، اینک روایت جابر که از صحیح مسلم نقل شده است:
مسلم در صحیحش از ابو نضره روایت کرده است:
کان ابن عباس یأمر بالمتعة و کان ابن الزبیر ینهی عنها، قال: فذکرت ذلک لجابر بن عبدالله، فقال: علی یدی دارالحدیث تمتعنا مع رسول الله (ص) فلما قام عمر، قال: إنالل ه کان یحل لرسوله ماشاء بما شاء و ان القرآن قد نزل منازله، فأتموالحج و العمرة لله کما أمرکم الله و أبتوا نکاح هذه النساء فلئن أوتی برجل نکح امرأة إلی أجل إلا رجمته بالحجارة؛ (46)
ابن عباس متعه را حلال میدانست و ابن زبیر از آن نهی میکرد. نزد جابر بن عبدالله رفتم و مسأله را جویا شدم. جابر گفت: جریان حدیث به دست من است. ما، در عهد رسول خدا(ص)، متعه میکردیم. اما چون وقت خلافت عمر فرارسید، عمر گفت: خداوند آنچه را خواست بر رسولش حلال کرد و قرآن نیز جای خود را دارد. حج و عمره را آن گونه که خدا دستور داده است انجام دهید و ازدواج با این زنان را قطعی کنید. اگر مردی را نزد من بیاورند که زنی را ازدواج موقت کرده باشد، او را سنگسار میکنم.
عمر با تمسک به آیۀ شریفۀ: [فأتموا الحج و العمرة لله]، خارج شدن از احرام را بین عمره و حج، نهی و در نتیجه حج تمتع را انکار کرد و با این سخن که: [ازدواج با این زنان را قطعی کنید]، ازدواج موقت را محکوم و منع کرد، اما اینکه عمر اولین کسی بود که دست به چنین کاری زد، چیزی است که به زودی به طور مفصل از آن سخن خواهیم گفت.
… ادامه دارد.
عنوان :ازدواج موقت-حسن بصیری هریس