انسان از آغاز تولد درحال تعلیم و تربیت است. تعلیم به معنای آموزش و یاد دادن چیزی به دیگری است. تربیت نیز به معنای سازندگی و پرورش شخصیت است. با تربیت میتوان افراد را پرورانید، ساخت و در نتیجه، اجتماعی را دگرگون کرد. تربیت باید با برنام? دقیق و حساب شده انجام گیرد تا موفقیت آمیز باشد. درنتیجه تنها در تربیت پند و اندرز کافی نیست، بلکه باید موانع برطرف شود و نیز شرایط فراهم باشد تا زمین? تربیتی حاصل شود.
بهترین دوران برای تربیت، هرفرد دوران کودکی است. به عبارت دیگر زمانی که هنوز شخصیت فرد شکل نگرفته است و زمینی مناسب برای پرورش هر بذری است. مسئولیت این امر حساس در وحل? اول بر عهد? پدران و مادران است. اما تربیت کار سادهای نیست، بلکه فن بسیار ظریف و حساسی است که کاردانی و اطلاعات کافی و تجربه و بردباری و قاطعیت لازم دارد. متأسفانه اکثر پدران و مادران با فن تربیت آشنا نیستند و به همین جهت غالب کودکان با برنامهای حساب شده و درست پرورش نمییابند و خودبخود و به شیوههای خودرو و تقلیدی بزرگ میشوند.
فصل اول: عوامل موثر در تربیت کودک
خانواده و نقش آن درتربیت کودک
کودک تحت تاثیرخانواده خویش قراردارد وازآن تاثیر می پذیرد بنابراین، خانواده می تواند هم سازنده باشد و هم تباه کننده و ویران کننده. محیط خانواده چون دانشگاهی است که در آن درس زندگی، انسانیت و اخلاق و یا ضد این دو، داده می شود. پس عامل خانواده برای کودک تأیین کننده و سرنوشت ساز است. کودک در کنار مادر از او درس زندگی می گیرد و عشق و محبت را می آموزد. او از پدر درس اقتدار و انضباط و کیفیت موضع گیری در برابر مسائل حیات اجتماعی را می آموزد.
نقش مادر در تربیت و رفتار کودک به مراتب بیشتراز پدر است. چرا که رابطه وراثتی پدر با کودک پس از انتقال نطفه پایان می پذیرد، درحالی که رابطه وراثتی مادر با فرزند در مدت حمل و حتی پس از آن و در تمام مدتی که طفل از پستان مادر تغذیه می کند، ادامه مییابد. کودک تا رسیدن به سن مدرسه در خانه و درکنار مادر است و از او درس میپذیرد و مادر محرم راز و طرف مراجعه و پناهگاه کودک است.
در همه حال، مادر برای دوران خردسالی کودک الگو و نمونه است. پدر در خانه نقش مدیریت را دارد و مظهر قانون، عدل و انظباط است. در محیطهای خوف و هراس ناامیدی و محرومیت، پدراست. که میتواند امنیت را تضمین کند و به طفل دل و جرأت دهد؛ در عین حال اهانتها، ضعف و سستی او در مدیریت موجب پدید آمدن آثار نامطلوبی در کودک خواهد شد. مسئله اصلی خانواده، پدر و مادر هستند که همواره با فرزندان در تماسند. البته دراین میان از نقش تأثیربرادران و خواهران در خانـه نمیتوان غافل ماند، به ویژه آنگاه که طفل دارای خواهریا برادر ارشد باشد و تفاوت سنیشان بسیار باشد. در چنین موقعیتی در واقع خواهر بزرگترنقش مادر و برادر بزرگتر نقش پدر را دارد. هنگامی که پدر و مادر کودک از مراقبت او غافل باشند، او نیز رفتار خود را بر اساس خواسته آنها تطابق می دهد. درهمه حال، فرزندان در یک خانواده، جمع کوچکی را تشکیل می دهند و با همه درگیریها سروصداها، خود نظم را برقــــرار می سازند. سهل انگاری در مراقبت فرزندان باعث پدید آمدن معایبی در خانواده شود که به صلاح آنان نباشد. بنابراین مهمترین همکاری خانواده درجهت تربیت صحیح کودک ازاین قرار است: نخست، نظم و انضباط در خانه برقرار باشد تا کودک از همان ابتدا نظم در امور را فراگیرد و در عمل به آن مبادرت ورزد. چون وقتی محیطی که کودک درآن زندگی می کند منظم باشد ذوق کودک برانگیخته می شود و انس و علاق? به حب جمال و نظم در او به وجود میآید. دیگر این که ارتباط طوری باشدکه بهترین راه برای نیل به تهذیب نفس و وجدانیات و اخلاق نیکوی کودک باشد.امر مهم دیگر این است که خانواده باید تمایلات باطنی کودک را ارضا نمایند و به تمام جهات شخصیت او توجه کنند، زیرا چنین کاری فقط در محیط خانواده میسر است.
افزون براین، تربیت دینی کودکان از وظایف بسیارمهم والدین و خانواده است تربیت باید به روشی انجام گیردکه حس مذهبی و اندیشه و اعتماد به خدا را در فرد تقویت کند، دل را برانگیزاند تا در هم? کارها و امور به خدا رجوع کند و خلاصه در هر امری آثار مذهب را در دل او زنده و بزرگ گرداند و موعظه و نصیحتهای الهی و اسلامی را در گوش او مطبوع نمایند عمل او را مکتبی سازند و رفتارش را رنگ مذهبی دهند.
امرمهم دیگردر تربیت فرزند توجه به عاطفه و عوامل آن است که نباید فراموش شود. انسانها دارای عواطف و احساس هستند و تحت تأثیر متعلقات آن قرار دارند. انسان به شدت تحت تأثیر عواملی چون عشق و محبت، کینه و انتقام، ترس و اضطراب، وسواس، خصومت، شادی و غم و ... قرار دارد. عواطف، زندگی ما را گرم میکنند و ما را وا میدارند که به ادام? زندگی راغب و یا ازآن متنفر باشیم. عاطف? خانوادگی که در صورت عشق زوجین نسبت به یکدیگر و محبت و مودت نسبت به فرزندان و انضباط حاکم برمحیط و جو خانوادگی پدید میآید، موجبات تداوم و بقای نسل را فراهم میآورد و سکون وآرامش را در پی دارد. به هر حال نقش و تأثیر خانواده در تربیت کودک بسیار عمیق و شگرف است و تمام ابعاد وجودی کودک تحت تأثیر خانواده است. بنابراین به عنوان حسن ختام این بحث باید گفت که خانواده را میتوان به عنوان بخشی از یک اجتماع بزرگ در نظر گرفت که هنجارها و ارزش ها و تقاضاهای آن درفرد تأثیر حتمی دارد. خانواده، اثر شگفت و ذاتـــی، در پیریزی رفتار و برانگیختن روح زندگی و آرامش روانی افراد دارد. تأثیر خانواده بر فرد انکارناپذیر است، زیرا که فرد(کودک) بیشتر اوقات خود را درخانه و با افراد خانواده صرف می کند و افزون براین اولین کانونی است که شخص درآن احساس امنیت میکند و نخستین نهاد اجتماعی است که فرد را مورد پذیرش و حمایت قرار میدهد.
نقش مدرسه در تربیت
نقش معلم در سازندگی یا ویرانی بنای اخلاقی کودکان بسیار دارای اهمیت است. کودک از روش کار مسئولان مدرسه، نحوه اعمال انضباط آنان، برخورد آنان با شاگردان، تشویقها و تنبیهها و قدرت جاذبه و دافع? آنان تأثیرمیپذیرد. کودکان به هرنحو، کم یا بیش از معلمان خود علاوه براینکه میآمـــوزند، تأثیر میپذیرند. این تأثیر به حدی وجود دارد که عدهای از مورخین عل سقوط و انحطاط بعضی ازجوامع را معلمان و مربیان آن جامعه میدانند. نفوذ معنوی معلم در بین شاگردان به قدری ریشه داردکه با اعمال و رفتار خود به الگو و سرمشق برای کودکان تبدیل می شود. کودکان و نوجوانان از تک تک اشارات و حرکات و نحو? گفتار و مثالها و واژههایی که معلم به کار می برد، تأثیر میپذیرد. لحظاتی را که کودک در مدرسه سپری می نماید از مهمترین و حساسترین لحظات زندگی او میباشد. در مواردی که خانواده آشفته و نابسامان است و کودک احساس میکند که خانواده برای او پناهگاه قابل اعتمادی نیست، به دوستان پناه میبرد و ازآنان کمک میطلبد به ویژه اگرکودک پدر یا مادر نداشته باشد. دراین موارد و موقعیتها معلم یا مربی وظیفه داردکه از لحاظ رفتار همراه با مهر و محبت و نحو? تربیت شایسته، نقش یک ولی را ایفا نماید. فضای مدرسه تحت تأثیرعناصرگوناگونی از قبیل معلم، مدیر، ناظم، مستخدم، مسئول تربیتی و همکلاسیها قرار داردکه همـــــ? آنان میتوانند برای دانشآموزان الگو و سرمشق باشند و درشکلگیری ابعاد روحانی آنان ایفای نقش نمایند. کودکان بیشتر از افراد بزرگتر تحت تأثیر قــــــرارمیگیرند، چراکه بزرگترها قادرند بین بعضی امور و کارها امتیاز و فرقی قائل شوند در صورتی که کودک به دلیل عدم علم کافی و بدون مطالعه و ارزیابی از تمام اعمال و رفتار و گفتار معلم، الگوبرداری می نماید؛ کودک به درستی یا نادرستی، خوب یا بد، نفع یا ضررگفتار و کــــردار معلـــم نمی اندیشد، بلکه فقط برای او مهم این است که اعمال، گفتارها و رفتارها را به عنوان یک قانون حتمی بپذیرد. چه بسا معلم مسئلهای را اشتباه حل میکند و وقتی پدر و مادر او را را از غلط بودن آن آگاه میکنند و جواب درست مسئله را به او میآموزند کودک نمیپذیرد، هرچند که حرف پدر و مادر درست باشد ولی آن جواب اشتبـــاه را میپذیرد چون که آن را گفت? معلم میداند بنابراین، درهمین جا تأثیر وجود معلم به عنوان یک الگو و نمونه برای کودک آشکار می شود. معلم از یک نظر قهرمان کودک است و مورد قبول شاگرد. براین اساس همه افعال و اقوالش برای طفل حجت است. او رهبر علمی کودک است و باید الگوی اخلاق، نظافت، حسن برخورد و راه و رسم درست او باشد.
نوع بینش ها، اطلاعات، عقاید و آرزوهای محیط درس و مدرسه و مربیان و مسئولان سازند? ایمان کودک است. کار معلم کاری بس خطیر است. کار انتقال میراث فرهنگی، احیای مبانی فکری و عقیدتی و ساختن و به عمل آوردن کودک است. درمحیط مدرسه باید عوامل اخلاقی نظیر پاکدلی، پاکبازی، صداقت و راستگویی، گذشت و فداکاری، استقامت و شکیبایی، انصاف و عدالت حکمفرما باشد، تا شخصیت و عالم درون کودکی با این عوامل حسنه عجین شود و به صورت خوی و عادت در وجود او بروز نماید.
برای تربیت و سازندگی کودک وحدت خانه و کودک لازم و ضروری است، چرا که وابستگی کودک به مادر و خانواده از یک سو و آشنایی و وابستگی از سوی دیگر ضرورت دارد تا وحدت بین این دو نهاد پدید آید. از علل ویرانی کودک عدم توجه، و عدم وجود ارتباط بین خانه و دستگاه آموزش است. وجود اتحاد کامل بین این دو نهاد می تواند، سببی برای ایجاد استحکام تربیت و آرامش کودک باشد. این خطا و اشتباه است که والدین بار سنگین تربیت را بردوش مدرسه قرار دهند و یا مدرسه به گمان اینکه والدین کاملاً به وظیف? خود آشنا هستند، ازکار سازندگی دست بردارند.
تربیت با رفتار
بسیاری از والدین تربیت را پند و اندرز و امرو نهی مـــیدانند و گمـــان میکنند که فقط هنگامی که با بچهها مشغول صحبت هستند به تربیت آنان اشتغال دارند. باید به این نکته توجه داشت که کودک از همان آغاز ولادت مشغول شکل گرفتن و پرورش و تربیت یافتن است. اعصاب و مغز کودک از همان آغاز مانند یک دستگاه دقیق فیلمبرداری است. بنابراین، والدین وظیفه دارند که ابتدا خود در اصلاح و رفع عیوب خویش بکوشند و سپس به پرورش انسانهای دیگر بپردازند.
علی (ع) می فرماید:
((شما به بزرگان احترام گذارید تا کودکان به شما احترام بگذارند))
کار و انجام مسئولیت
کاروکوشش اساس زندگی انسان است. انسان باکارکردن، خوراک و پوشاک و مسکن تهیه میکند، به وسیل? کاروکوشش زمین آباد میشود و اسباب رفاه وآسایش مردم فراهم میگردد. تمام صنایع و اختراعات شگفتآور در اثر کار و فعالیت انسانها به وجود آمده است. تمدن بزرگ کنونی و تمدنهای کهن دیروز، تنها ثمره و نتیج? کار و دانش بشر است. ترقی و پیشرفت هر کشوری نیز به مقدارکار وکوشش آن کشور بستگی دارد. اگر افرادکشوری به بهانههای مختلف از زیر بار کار کردن، مخصوصاً کارهای تولیدی شانه خالی کنند، زیر بار استعمارگران خواهند رفت. دنیا جای کاروکوشش است نه جای تنبلی و تنپروری.
قرآن می فرماید:
((انسان جز به مقدار سعی وکوشش خود بهرهای ندارد))
بازی کودک و نوجوان
بازی به عنوان یک امرطبیعی، مانند نفس کشیدن برای کودک ضرورت دارد. اگر ما اندکی در روحیه کودکان مطالعه کنیم، در مییابیم که کودک، همواره با نشاط و فعالیت است و کمتر اتفاق میافتدکه او در یک جا آرام گیرد و از جنبش باز ایستد؛ و حتی برخی ازکودکان در خواب نیز آرام نیستند. جای تردید نیست که نباید آزادی عمل را ازکودکان که سرتاپا نشاط وجنبش هستند سلب کرد. باید برای جنبش ها و نشاط آنان تدبیری اندیشید تا نیروی آنان بیهوده ازدست نرود.باید به حرکات آنان نظم داد تا نتایج خوبی عاید گردد. از این رو، پیامبراسلام(ص) حتی درجدیترین لحظهها، یعنی درحال اقام? نمازجماعت، کودک را از بازی منع نمیکرد و میفرمود: کسی که کودکی نزد اوست، باید با او رفتارکودکانه پیش گیرد. با توجه به مطالب فوق، مربی عاقل باید برای بازی کودک هدف مطلوبی تعیین کند.
پیامبربه والدین گوشزد می کندکه در صورت شیطنت کودک هیچ گاه مأیوس نگردند، زیرا ممکن است این حالت در بزرگسالی تبدیل به اخلاق حسنه و نیکو شود. شیطنت کودکان به هنگام خردسالی نشان? زیادی عقل او در بزرگسالی است.
کودک برای بازی کردن دلیل و توجیه مناسبی نمیشناسد بلکه او بازی را یک نوع کار و فعالیت میداند. اساساً بازی نکردن کودک علامت بیماری و ناتوانی اوست. اسلام که به نیاز طبیعی کودک توجه داشته است، ودستور میدهد تا او را آزاد بگذارندکه بازی کند. پیغمبراکرم(ص) از مکانی عبور می کرد که کودکانی مشغول خاک بازی بودند، بعضی از اصحاب آنان را از بازی نهی می کردند.
پیغمبرفرمود:
((بگذارید بازی کنند. خاک چراگاه کودکان است))
تأثیر اخلاق مربی بر کودک
عامل مؤثر برصفات اخلاقی کودک، اجتماع یا جامعهای است که درآن زندگی میکند. مدرسه نیزجزیی از این اجتماع و بلکه مهمترین عامل مؤثر اجتماعی است مدارس در مراحل ابتدایی تربیت کودک، عامل بسیارمؤثری به شمار میروند. اولین اثری که در زندگی نصیب کودک میشود، نتیجه و بازده تأثیر افرادی است که در محیط او قرار دارند؛ این افراد عبارتند از: پدر و مادر و سایر افراد خانواده، ولی وقتی کودک کمی بزرگترشد، با افراد بیشتری در ارتباط است.
معلم شخصیت جدیدی است که کودک تحت تأثیر اعمال او قرار می گیرد، چون او در نظرکودک، عظیمترین شخصیت میباشد. کودک غالباً اعمال و رفتار معلم را در هر چیز تقلید می کند.
قرآن، همه مربیان اسلامی و پدر و مادران را به تهذیب اخلاقی کودک سفارش کرده است و این امر مهم را یکی از حقوق لازم برای کودک میداند. کودک نمیتواند با مراجعه به خود اوصاف اخلاقی را از مطالعه در آفاق و انفس به دست آورد، به همین دلیل باید معلم، فضایل را با استمداد از آیات قرآن و احادیث به کودک بیاموزد. نظریات جدید تعلیم و تربیت کودک، خودکودک را مورد تعلیمات اخلاقی میشناسد. اسلام نیز از این نکته غفلت نکرده ولی چون هدف، تعلیم و تربیت از نظردینی است، خود کودک نمیتواند محور باشد، بنابراین، باید از قرآن مدد گرفت.
فصل دوم: مراحل تربیت
دوره پس از تولد
رسول اکرم (ص)، سنین میان تولدتا بیست و یک سالگی را که مهمترین مرحله رشد و نمو انسان است، به سه مرحله تقسیم نموده است. در اینجا مراحل کودکی و نوجوانی و جوانی را با الهام و توجه به سخن پیامبر(ص) که میفرمـــاید:
اََََلْوَلَدُ سَیِّدُ سَبْعَ سِنینَ وَ عَبْدُ سَبْعَ سِنینَ وَ وَزیرُ سَبْــعَ سِـــنینَ
به مراحل سیادت و اطاعت و وزارت می نامیم. ابتدا به توضیح مختصر این سه مرحله می پردازیم.
"فرزند در هفت سال اول سید و آقاست.درهفت سال دوم بنده و مطیع و فرمانبردار است و در هفت سال سوم، وزیر، مسئول و طرف مشورت است."
فرزند در هفت سال اول زندگی، فکرش نارسا و جسمش ناتوان است. ازاین رو پدر و مادر با دید? رحمت و رأفت به او مینگرند وبسیاری از خواستههایش را برآورده میسازندو بهتمنّیاتش جام? عمل میپوشانند. پیامبرعظیمالشأناسلام (ص نیزمی فرماید: طفل در هفت سال اول زندگی سید و آقاست. درهفت سال دوم زندگی، تغییرات قابل ملاحظهای در تن و روان کودک پدید میآید، جسمش قوی شده و درکش رشد میکند. خوبیها و بدیها را تا حدودی میفهمد، به همین جهت مورد مواخذه اولیا و مربیان قرار میگیرد. ولی چون عقلش به خوبی شکفته نشده است، صلاح و فساد خود را به درستی تشخیص نمیدهد.ازاین رو، اولیا و مربیان وظیفه او را تعیین میکنند و او ناگزیراست فرمان آنان را اطاعت کرده و امر ایشان را به کار بندد. هفت سال سوم عمرکه از پانزده سالگی آغازمــی شود و تحولات چشم گیری در جسم و جان او پدید می آید ممیزات کودک از بیـــن میرود و نشانههای بزرگسالیدرجسم و جانش پدید مــــیآید. رسول اکرم(ص)
جایگاه او را در این سنین به کلمه وزیر تعبیر نموده است. او مانند هفت سال دوم مطیع پدر و مادر نیست، بلکه در این دوره، نقش وزیر را درکشـتور خانواده ایفا میکند کودک دراین دوره، وزیر و مشاور اولیا و مربیان است. بنابراین، باید درتدابیر امور خانواده و مدرسه و تصمیمگیریها اورا شریک ساخت، تا بدین وسیله نیاز به تشخیص طلبی و استقلال جویی وی ارضا گردد.
گفتگو با زبان کودکی
با کودک باید رفق و مدارا نمود، و به ویژه در دوران خردسالی که باید دقت نمود به قدر فهم و درک او با او مکالمه شود. بهترین تربیت آنست که شخص را عاقل بار بیاوریم. مربیان امروزی فقط با دلایل عقلانی میخواهند طفل را به این مرحله نزدیک سازند. اگرکودکان دلایل عقلی را میفهمیدند، احتیاجی به تربیت نداشتند. اگر از اول طفولیت با کودکان با زبانی صحبت کنیم که نمیتوانند بفهمند، در واقع آنان را به استعمال کلمات بی مورد و بیهوده عادت داده ایم. در نتیجه سرکش و طالب جرو بحث میشوند. چنان که دیدیم پیامبراسلام میفرماید: باید مربی درکارها و گفتارو رفتارخود با کودک مقام خویش را به کودکی تنزل دهد. نیز فرموده است: ماگروه پیامبران موظفیم با مردم به قدر توانایی فهم آنان سخن بگوییم. بنابراین، باید به مقدار فهم کودک با او سخن بگوییم و چیزی را که در توانایی و فهم قوای عقلانی او نیست به او القا نکنیم، زیرا موجب ایجاد نفرت وانزجار او می شود. رسول اکرم(ص)فرموده است: اگر کسی با مردم سخنی بگوید که در خور عقل آنان نیست فتنه و ناامنی برای برخی ازآنان ایجاد می کند.
احادیثی از پیامبر اسلام (ص)
لَیْسَ لِلصَّبِیِّ لَبَنٌ خَیْرُمِنْ لَبَنِ اُمِّهِ
«هیچ شیری برای کودک بهتراز شیر مادرنیست»
اَکْثَرُوا مِنْ قُبْلَهِ اَوْلادِکُمْ فَاِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَهٍ دَرَجَهً فِی الْجَّنَهِ. مابَیْنَ کُلِّ دَرَجَهٍ خَمْسَمِأهِ عامٍ
«فرزندان خودرا، زیاد ببوسید. زیرا با هربوسه، برای شما، مقام و مرتبتی دربهشت، فراهم می شودکه فاصل? میان هرمقام، پانصد سال است»
اِعْدِلوُا بَیْنَ اَوْلادِکُمْ کَما تُحِّبوُنَاَنْ یَعْدِلوُا بَیْنَکُمْ فِیالْبِرِّوَاللُّطْفِ
«میان فرزندان خود عدالت و مساوات را رعایت نمایید، چنانکه دوست میدارید میان شما در احسان و لطف و محبت رعایت مساوات شود»
رحمت خداوند بر پدری که در راه نیکی و نیکو کاری به فرزند خود کمک کند یعنی به او احسان نماید و همچون کودکی، رفیق دوران کودکی وی باشدو او را عالم و مؤدب بار آورد.
نتیجـــــــــه
درجنبة سازندگی برای وصول به مقاصد، باید اعتراف کرد که کارتربیت دشوار است و کار ساختن انسان دست کم از مرحله جنینی او آغاز میشود و تا لحظة مرگ ادامه مییابد. اگرتنها حق کودک را هم تربیت او بدانیم نیز باید به آن همت گماریم و در این راه مشقات و رنجهایی را تحمل کنیم. ما در راه تربیت نسل و رساندن آنان به مقصد، نیاز به مربیانی آگاه و دلسوز و فداکار داریم. مربیانی که خود تربیت یافته و دارای کفایت و لیاقت باشند و اصل تدریجی بودن تربیت را در پرورش کودکان همواره مد نظرداشته باشند. به امید آنکه آنان مربیان واقعی و دلسوز نسل جدید باشند و در این راه از هیچ تلاشی دریق نکنند.