در آن زمان من به عنوان استاد موقت در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا مشغول به تدریس تاریخ جهان باستان بودم و هنوز دکترایم را به اتمام نرسانده بودم.
به خودم گفتم این همان ریچارد فرای ایراندوست است که لقبش را از مرحوم دهخدا به خاطر عشقش به ایران گرفته است؟ همان فرایی که کتابش تحت عنوان میراث ایران تاریخ پیش از اسلام یکی از تمدنهای بزرگ جهان (۱۹۶۳) را چندین بار خواندهام و در زمانی که به وطنم، در آمریکا بیلطفی میشد٬ این کتاب و نویسندهاش سینه سپر بلا میکرد و از ایران و تمدن و مردمش دفاع میکرد؟ همان فرایی که کتابش را به دوستان "ایرانی: افغان ها و بلوچها و کردها و پارسها و تاجیکها" تقدیم کرده بود؟
"این همان فرایی بود که در کتاب عصر طلایی ایران٬ در زمانی که اعراب میلیون ها دلار خرج می کردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگران را کمرنگ کنند٬ با این کتاب اهمیت ایرانیان را برای شکلگیری تمدن اسلامی و زبان فارسی برای تمدن آسیا را گوشزد کرد."
پس از آشنایی با او فهمیدم که فرای، ایراندوستی است استثنایی که حتی یک دانشجوی بی نام و نشان دکترا را، فقط بخاطر عشقش و تلاشش به ایرانشناسی، تشویق و کمک میکند.
من فقط یکی از صدها دانشجو و هزاران هزار ایرانی بودم که فرای با آنها این چنین کرده بود.
این همان فرایی بود که در زمانی که رشته "آسیای میانه" باب شده بود و دیگر نامی از خراسان بزرگ وجود نداشت و فرهنگ آنرا روسها به طوری که میخواستند تقسیم و جابجا کرده بودند٬ و اساتید غربی که گاهی نان را به نرخ روز میخورند٬ در کتابهایشان ذکری از حضور ایرانیان در آنجا نمی کردند، درباره خراسان [کتاب] نوشت.
همان "آسیای میانهای" که به خاطر روابط سیاسی میان وطنم و غرب٬ حتی نام ایران یا فرهنگش در آن خطه داشت محو میشد. فرای کتاب میراث آسیای میانه: قبل از آمدن ترکان را نوشت و به عموم نشان داد که ایرانیان از کجا آمدهاند و در ادوار تاریخ باستان و قرون وسطی این منطقه چه اهمیتی برای ایرانیان و فرهنگ ایرانی داشته است.
فرای در این کتابش برای ما و مردم جهان رابطه ایران و ایرانی و "بوی جوی مولیان آید همی٬ یاد یار مهربان آید همی" را دوباره زنده کرد.
این همان فرایی بود که در کتاب عصر طلایی ایران٬ در زمانی که اعراب میلیون ها دلار خرج میکردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگران را کمرنگ کنند٬ اهمیت ایرانیان برای شکلگیری تمدن اسلامی و اهمیت زبان فارسی برای تمدن آسیا را گوشزد کرد.
"دیروز اشک ریختم و از ایرانی بودن خودم خجل شدم. فردا که در تلویزیون ها نشان دهند که مردم ما چه بر سر مزار مردگان می آورند و حتی به آنها هم رحم ندارند٬ چگونه برای هزارمین بار نطق کنیم که ایران فرهنگی دارد زیبا٬ فرهنگی دارد پویا و مردمی دارد صلح جو؟" این همان فرایی بود که در بیوگرافیاش به نام ایران بزرگ٬ پیشگفتار را چنین آغاز کرده است: "عظمت ایران همیشه فرهنگ آن بوده است."
پس از کنفرانس، فرای را بیشتر دیدم. با او سفر کردم و به دانشگاه خودم چندین بار دعوتش کردم. او همان فرای ایراندوستی بود که از نوشتههایش مشخص بود؛ با دیدنش اطمینان یافتم.
اما دیروز از دیدن آنچه مردمانی نابخرد بر سر مقبره آرتور پوپ و فیلیس آکرمن در اصفهان کردهاند اشک در چشمانم جمع شد. این مکانی بود که سالها پیش ریچارد فرای ایراندوست وصیت کرده بود آنجا خاک شود٬ خاکی که او درباه اش حدود شش دهه کتاب و مقاله نوشته بود.
زمانی که مطبوعات و تلویزیونهای آمریکایی و خارجی صحنه یک سری تندرو و شعار مرگ را به عنوان "ایران" و "ایرانیان" به جهان جلوه میدادند٬ فرای در حال نوشتن و مصاحبه کردن بود و میگفت که ایران فرهنگی دارد غنی٬ مردمی دارد دوست داشتنی٬ باغهایی دارد با صفا و فرهنگی دارد پر عظمت که از جیحون تا فرات را در بر میگیرد.
یک بار از ایران و ایرانی بد نگفت و در جواب به همه تلاشهای او و دلسوزیاش برای ایران و ایرانشناسی٬ جوابش را این چنین دادند. من مطمئنم آنهایی که این بیآبرویی را کردهاند نه میفهمند و نه برایشان مهم است. اما من خجالت میکشم. من شرمنده هستم. من مقصرم.
دیروز اشک ریختم و از ایرانی بودن خودم خجل شدم. به دوستم که در دانشگاهی در همین حوالی استاد ایرانشناسی است گفتم: ما چه میکنیم؟ برای که داریم این چیزها را مینویسم و کنفرانس میدهیم؟
فردا که در تلویزیونها نشان دهند که مردم ما چه بر سر مزار مردگان میآورند و حتی به آنها هم رحم نمیکنند٬ چگونه برای هزارمین بار نطق کنیم که ایران فرهنگی دارد زیبا٬ فرهنگی دارد پویا و مردمی دارد صلح جو؟ برای که بنویسم و برای چه بنویسم که ایران چه تاریخی داشته؟ برای چه مصاحبه کنیم و چه بگوییم درباره ایران و ایرانی؟