وقتی که قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشکند ...
وقتی احساس میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میکشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...

آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم که تو
فقط تویی که کمکمان میکنی ...
آن وقت است که تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم ...
خوابهایمان را تعبیر میکنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...

آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میکنی
و دردها را درمان...
ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهیها سفید سفید ...
ای خالق من و همیشه حاضر در تنهایی من...
ای توانای حکیم؛ ای قادر بی همتا؛ و ای مهربانترین بخشندگان...
صدایت میکنم در بهترین حالات و در بهترین ساعات ذکرت را میگویم...