آنچه خدا میخواهد؛ اتفاق می افتد...

صفحه اصلی کارگروهها >> در خلوت من  >> آنچه خدا میخواهد؛ اتفاق می افتد...
کامران جعفرزاده

کامران جعفرزاده

در کارگروه: در خلوت من
تعداد ارسالي: 71
10 سال پیش در تاریخ: دوشنبه, آذر 18, 1392 15:2

پزشک وجراح مشهور پاکستانی(دکتر ایشن) روزی برای شرکت دریک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت وتکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت..
بعدازپرواز، ناگهان اعلام کردندکه بخاطر اوضاع نامساعدهوا،رعدوبرق وصاعقه مجبوریم فروداضطراری درنزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم!
دکتر ایشن بلافاصله به دفتراستعلامات فرودگاه رفت وخطاب به آنهاگفت:
من یک پزشک متخصص جهانی هستم وهردقیقه برای من برابر با جان خیلی از انسانهاست درحالیکه شمامیخواهیدمن 16ساعت تواین فرودگاه منتظرهواپیمابمانم؟
و جواب شنید: اگرخیلی عجله داریدمیتونیدیک ماشین دربست بگیریدتامقصدشما، 3 ساعت بیشترنمانده است..
دکتر ماشینی راکرایه کردوبراه افتادکه ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد وبارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه حتی احساس کرد راه را نیز گم کرده! خسته وکوفته ودرمانده وباناامیدی براهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه اورابه خود جلب کرد..
کنار کلبه توقف کرد و درب زد، صدای پیرزنی راشنید .
-بفرما داخل هرکه هستی..دربازاست...
دکتر داخل شد وازپیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد ازتلفنش استفاده کند!
پیرزن خنده ای کرد وگفت:کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست ونه تلفنی...ولی بفرما واستراحت کن وبرای خودت استکانی چای بریزتاخستگی بدرکنی وکمی غذاهم هست بخور تاجون بگیری..
دکترازپیرزن تشکرکرد ومشغول خوردن شد که ناگهان متوجه طفل کوچکی شدکه بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود، که هرازگاهی بین نمازهایش اورا تکان میداد.
پیرزن به نماز و دعامشغول بود، دکتر روبه اوگفت: بخدا من شرمنده‌ی این لطف وکرم واخلاق نیکوی توشدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
پیرزن گفت: شما میهمان ما هستیدکه خداوند به ماسفارش شمارا کرده است..دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا...
دکترایشن گفت: چه دعایی؟
گفت: این طفل معصومی که جلوچشم شماست نوه منه! نه پدر داره ونه مادر، به بیماری مزمنی دچارشده که همه پزشکان اینجا از علاجش عاجزهستند! به من گفته اندکه پزشک جراح بزرگی هست که اوقادر به علاج این طفل منه! ولی اوخیلی ازما دوره ودسترسی به او مشکل، من هم نمیتوانم این بچه را پیش اوببرم. میترسم این طفل بیچاره ومسکین، خوار وگرفتارشود..پس از خدا خواسته ام که کارم راآسان کند! نام این دکتر «ایشن» است پسرم...
دکترایشن درحالیکه گریه میکردگفت: به والله که دعای تو، هواپیماها را ازکار انداخت وباعث زدن صاعقه ها شدوآسمان را به باریدن واداشت..تااینکه مرا بسوی تو بکشاندومن بخدا هرگز باورنداشتم که الله عزوجل با دعا اینچنین اسباب رابرای بندگان مومنش مهیا میکند!




وقتی که دستهایمان ازهمه کوتاه میشود... از همه نا امید می‌شویم...


فقط پناه بردن به آفریدگار زمین وآسمان بجامی ماند...


اوست بخشاینده مهربان که از هر دردمندی، دستگیری می‌کند...


 



حذف ارسالي ويرايش ارسالي
کامران جعفرزاده

کامران جعفرزاده

در کارگروه: در خلوت من
تعداد ارسالي: 71
10 سال پیش در تاریخ: چهارشنبه, دي 25, 1392 11:29


حذف ارسالي ويرايش ارسالي