موعود/ سلام. فردا تولّد پدر یکی از بچّههاست. از دو هفته قبل، در حال تهیة کادو است. حتماً بودهای و دیدهای که هر زمان بحثهای دوستانهمان به «پدر» و «روز تولّد» میرسید، یا موضوع را عوض میکردم یا به بهانه ای از جمع خارج میشدم.
حالا که نامه را میخوانی، حتماً مثل همیشه لبانت پر از گل لبخند است. خب، میگویی چه کنم؟ پدر ندارم، نمی توانم که تظاهر کنم یا دروغ بگویم.
تجسّمت میکنم: «گوشة لبت را نرم میگزی و گرم نگاهم میکنی». خودت بگو. به بچّهها چه بگویم؟ بگویم من هم پدر دارم، امّا تا به حال به دیدنم نیامده؟
بگویم پدرم سپیدی برف است و روشنایی صبح و گرمی خورشید؟ بگویم همیشه گرمی دستان پدرم را بر شانههایم احساس کردهام امّا تا به حال او را ندیده ام؟ از کجا معلوم که بچّهها معنی حرفهایم را بفهمند؟ از کجا معلوم که به حرفهایم نخندند؟ از همة اینها گذشته، بگویم برای تولّدتان چه هدیه ای خریدهام؟ یک جفت جوراب، جاسوئیچی یا کیف پول؟
آخر شما با همة پدرهای دنیا فرق داری. کدام پدری است که بتواند سر امتحان ریاضی، جواب مسئلههای سخت را به یاد فرزندش بیاورد، یا اینکه دعاها و گریههای بی پایانش را پیش خدا ببرد.
بچّهها میگویند: همة پدرها مثل هماند. همة پدرها مهربانند و بچّههایشان را دوست دارند. راستی! شما مرا دوست داری...؟
امشب ماه خیلی زیبا شده؛ شب چهاردهم ماه است؛ یک شب مانده به تولّد شما. طبق قرار همیشگیمان، بلند میشوم و رو به ماه تعظیم میکنم: «السلّام علیک یا اباصالح المهدی(عج)» دلم نمیآید نگاهم را از ماه بگیرم. احساس میکنم باران نور بر دلم میبارد، خورشید در دلم طلوع میکند.
فردا، به بچّهها میگویم: درست است که همة پدرها مثل هم اند، امّا پدر من از همة پدرها بهتر است. بیش از همة پدرها حضور دارد و اصلاً در روزمرّگی غرق نمی شود. پدر من، مثل پدر مریم، وقتی کارهایش زیاد میشود، مرا فراموش نمیکند. مثل پدر آیدا، شبها دیر به خانه نمیآید. مثل پدر سارا مرا کتک نمیزند و مثل پدر فاطمه مرا لوس نمیکند. من پدرم را دوست دارم و... چشمانم را میبندم، سرم را بالا میگیرم و با شجاعت میگویم: ... و پدرم هم مرا دوست دارد. فردا به همة بچّهها میگویم: برای روز تولّد پدرم، به نیّت سلامتیاش، هزار صلوات خواهم فرستاد.
آقاجون! پدر خوب تمام بچّههای دنیا!
کاری کن که پدر مریم و آیدا و فاطمه و سارا هم کمی شبیه شما شوند.
کاری کن همة پدرها، بچّههایشان را دوست داشته باشند و نگاهم کن تا هیچ وقت فراموشت نکنم.
من امسال، شمع تولّدت را به نیّت خاموش شدن «شمع انتظار» روشن میکنم.