کارگروه
منتظران ظهور
این کارگروه برای عاشقان ظهور و منتظران آمدنش می باشد لذا از تمام عاشقان و منتظران ظهورش برای عضویت در این کارگروه دعوت می شود.
 

روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام

صفحه اصلی کارگروهها >> منتظران ظهور  >> روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام
سرباز گمنام

سرباز گمنام

در کارگروه: منتظران ظهور
تعداد ارسالي: 1269
11 سال پیش در تاریخ: سه شنبه, مرداد 01, 1392 19:18









روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام



 

 سید جواد حسینى


 



فضائل امام حسن علیه السلام


1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله


2- عبادت و خوف از خدا


3- علم الهى


4- شجاعت و شهامت


5- معاشرت و اخلاق


6- سخاوت و فریادرسى از محرومان


پیشواى دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگى مشترک على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى در «مدینة الرسول‏» دیده به جهان گشود. (1) وقتى خبر ولادت امام مجتبى به گوش پیامبر گرامى اسلام رسید، شادى و خوشحالى در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد. مردم شادى ‏کنان مى‏آمدند و به پیامبر صلى الله علیه و آله و على و زهرا علیهماالسلام تبریک مى‏گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. (2)


پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندى را عقیقه ( و قربانى) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند: « بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمة و لحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3)؛ بنام خدا، [این] عقیقه‏اى است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»


سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله موهاى سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیهاالسلام هم وزن آن به مستمندان «درهم‏» نقره سکه‏ دار انفاق نمود. (4) از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهاى سر نوزاد مرسوم شد .


حسن بن على، هفت ‏سال در دوران جدش زندگى کرد و سى سال از همراهى پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر( در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید (5) و در قبرستان «بقیع‏» در مدینه مدفون گشت .


به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقاله برآنیم که گوشه‏هایى از فضائل و مناقب ایشان را بیان کنیم .


فضائل امام حسن علیه السلام

سیوطى در تاریخ خود مى‏نویسد: «کان الحسن رضى الله عنه له مناقب کثیرة، سیدا حلیما، ذا سکینة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا(6)؛ حسن [بن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»


البته سبط اکبر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا که متقین باید داراى فضائل باشند. امام على علیه السلام فرمود: « فالمتقون هم اهل الفضائل (7)؛ پرهیزکاران، اهل فضائل هستند.»


در ذیل برخى از فضائل آن حضرت را بر مى‏شمریم .


1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله

از راه‏هاى شناخت عظمت و برترى یک انسان این است که محبوب انسان‏هاى برتر و با فضیلت ‏باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهماالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مى‏فهماند. بخارى از ابى بکر نقل مى‏کند که گفت: «رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید(8)؛ دیدم نبى اکرم صلى الله علیه و آله را که بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مى‏کرد و گاهى به حسن، و مى‏فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و مى‏فرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى (9)؛ هر که حسن و حسین را دوست ‏بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنى کند با من دشمنى کرده است.»


در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبى‏ها قرار داده شده است، چنان که دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.


پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى (10)؛  آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»


2- عبادت و خوف از خدا

بندگى رمز پیشرفت اولیاء الهى و زمینه ‏ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مى‏یابد .


اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهى مدال افتخار دارند، به خاطر بندگى خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (11) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبى علم لدنى داشت و پیغمبر اولوالعزمى همچون موسى علیه السلام شاگردى او مى‏کرد و جدایى از او را تلخ‏ترین حادثه زندگى مى‏دانست، در اثر بندگى او بود . قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (12)؛ « بنده‏اى از بندگان ما را یافتند.» که نشان دهنده مقام بندگى و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفى صلى الله علیه و آله به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهى دست‏ یازید، بر اثر بندگى بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه مى‏داریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله؛ شهادت مى‏دهم که محمد صلى الله علیه و آله بنده و رسول خداست.» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگى مى‏داند و مى‏فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (13)؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند.»


راستى بندگى چه اکسیرى است که در دسترس همگان قرار دارد، ولى اکثر مردم از آن بى‏خبر و نسبت ‏به آن بى‏توجه‏اند . در حالى که تمام عزت‏ها، سربلندى‏ها و افتخارها، زیر سایه بندگى است .


امام مجتبى علیه السلام مى‏فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیرة، وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الى عز طاعة الله (14)؛ هر گاه اراده عزتى بدون دار و دسته، و هیبتى بدون سلطنت داشتى، از خوارى معصیت الهى بیرون آمده، به سوى عزت طاعت‏ خداوند رو کن.»


از مصادیق کامل بندگان مقرب الهى، امام حسن مجتبى علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوى خدا داشت، خود را در محضر او مى‏دید و خوف عظمت الهى سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستى او را فرا گرفته بود.


در ذیل به نمونه‏هایى در این زمینه اشاره مى‏شود:


الف) هنگام وضو

آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش مى‏لرزید، و چهره‏اش زرد مى‏شد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق على کل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله (15)؛ بر هر کسى که در پیشگاه خداوند مى‏ایستد لازم است که [از عظمت الهى] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.»


ب) هنگام ورود به مسجد


وقتى که در آستانه مسجد قرار مى‏گرفت، سر به سوى آسمان بلند مى‏کرد و عرضه مى‏داشت: «الهى ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسى‏ء، فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندک یا کریم (16)؛ خدایا میهمانت درب خانه‏ات ایستاده، اى احسان کننده! [بنده] گنه‏ کار به سوى تو آمد، به خوبى آنچه نزد توست، از بدى آنچه نزد من است درگذر. اى [خداى] بخشنده.»


ج) در وقت نماز و در هر حال


امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:« ان الحسن بن على کان اعبد الناس فى زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حج ‏حج ماشیا و ربما مشى حافیا و کان اذا ذکر الموت بکى و اذا ذکر القبر بکى، و اذا ذکر البعث و النشور بکى، و اذا ذکر الممر على الصراط بکى و اذا ذکرالعرض على الله تعالى ذکره شهق شهقة یغشى علیه منها و کان اذا قام فى صلاته ترتعد فرائضه بین یدى ربه عزوجل و کان اذا ذکر الجنة و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنة (17)؛ امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج‏ به جا مى‏آورد پیاده و گاهى پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مى‏کرد گریه مى‏کرد. وقتى یادى از گذشتن از صراط مى‏کرد، گریه مى‏کرد، وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى [براى حساب و کتاب] مى‏کرد، صداى حضرت بلند مى‏شد، تا آنجا که غش مى‏کرد [ و بیهوش مى‏افتاد]، و هر گاه براى نماز مى‏ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش مى‏لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مى‏کرد، مانند مار گزیده مى‏پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست مى‏کرد.


د) بعد از نماز


در حالات آن حضرت نوشته‏اند: «ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتى تطلع الشمس (18)؛ امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتى از نماز صبح فارغ مى‏شد، [باز هم بر سجاده خویش مى‏نشست و عبادت خدا مى‏کرد، ] با هیچ کس [در آن حال ] سخن نمى‏گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع مى‏کرد.»


ه) هنگام خواندن قرآن


در هنگام قرائت قرآن، وقتى به آیه « یا ایها الذین آمنوا» مى‏رسید، مى‏گفت: «لبیک اللهم لبیک (19)؛ اجابت کردم خدایا، اجابت کردم .»


و) هنگام مرگ و شهادت


آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دورى دوست و خوف و عظمت او اشک مى‏ریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن، ... و تا آخرین لحظه، حتى آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه‏اش شدت گرفت، عرض کردند: اى پسر رسول خدا! گریه مى‏کنى در حالى که محبوب رسول خدا هستى و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدى . فرمود: «انما ابکى لخصلتین؛ لهول المطلع و فراق الاحبة (20)؛ به خاطر دو چیز مى‏گریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدائى دوستان .»


3- علم الهى

مهمترین امتیاز انسان نسبت‏ به سایر موجودات - حتى ملائکه - دانش و بینش است . در قرآن کریم آمده است: « وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا» (21)؛ علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گویید، اسامى این‏ها را به من خبر دهید. عرض کردند: تو منزهى، ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى نمى‏دانیم .»


برترین علم‏ها، علمى است که مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود که به آن علم « لدنى‏» گفته مى‏شود. خداوند در مورد حضرت خضر علیه السلام مى‏فرماید: « وعلمناه من لدنا علما»(22)؛ «علم فراوانى از نزد خود به او آموخته‏ایم .»


امام حسن مجتبى علیه السلام داراى چنین علمى بود . به برخى روایات در این زمینه توجه کنید:


1- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن علیه السلام خطاب به شخصى که در نزد او حاضر بود مى‏گوید: «ومن لک بمثل هؤلاء الفتیة اولئک فطموا العلم فطما و حازوا الخیر والحکمة (23)؛ کجا مى‏توانى مثل این جوان‏ها را پیدا کنى؟ آنان [از خاندانى هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند.»


2- امام على علیه السلام درباره فرزندش امام حسن علیه السلام بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالى که کودکى چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذى جعل فى آل محمد من ذریة محمد المصطفى نظیر یحیى بن زکریا « وآتیناه الحکم صبیا» (24)؛ سپاس خداى را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسى را قرار داد که همچون یحیى بن زکریاست. [ که خداوند در مورد او فرمود:] به وى علم و دانش در کودکى عطا کردیم .»


3- معاویه، به امام حسن مجتبى علیه السلام عرض کرد: شنیده‏ام رسول خدا مقدار خرماى درخت را مى‏دانست، آیا چیزى از آن علم (الهى) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین مى‏پندارند که شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهى دارید. حضرت فرمود: «ان رسول الله صلى الله علیه و آله کان یخرص کیلا و انا اخرص عددا (25)؛ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله [مقدار] وزن و پیمانه [درخت‏ خرما] را مى‏گفت و من عدد آن را مى‏گویم .» معاویه گفت: این درخت‏ خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه‏هاى خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است .


4- شجاعت و شهامت

از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک مى‏باشد. امیرالمؤمنین على علیه السلام درباره متقین مى‏فرماید: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم (26)؛ خالق در جان آنان بزرگ است پس غیر او در چشمشان کوچک مى‏باشد.» سّر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است .


بعضى مى‏پندارند که شجاعت امام حسن علیه السلام کمتر از ائمه دیگر بوده است . براى این که نادرستى این پندار روشن شود به نمونه‏هایى از شهامت آن حضرت اشاره مى‏شود:


1- به نقل برخى از مورخان مانند «ابن اثیر»، «ابن خلدون‏»، «سید هاشم معروف الحسنى‏» و «باقر شریف قرشى‏»، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند. (27)


همچنین به نقل از «طبرى‏» و «ابن اثیر»، امام حسن علیه السلام و برادرش امام حسین علیه السلام در فتح طبرستان در سال سى هجرى در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند. (28)


ابونعیم اصفهانى مى‏نویسد: امام حسن علیه السلام در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود. (29)


2- امام مجتبى علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام در خط مقدم جبهه مى‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع على علیه السلام سبقت مى‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مى‏کرد. (30)


پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران، وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهت ‏شرکت در این جهاد دعوت کرد. (31)


او وقتى وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسى اشعرى‏» ، یکى از مهره‏هاى حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت نموده، از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانى از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیرى مى‏کرد. با این حال حسن بن على علیهماالسلام متجاوز از 9 هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت. (32)


3- آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام براى جنگ با معاویه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج ‏خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب على علیه السلام و سرکوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود. (33)


آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود که امیرمؤمنان، در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین علیه السلام را از پیشتازى در جنگ با دشمن باز دارند، تا نسل پیامبر صلى الله علیه و آله با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود. (34)


آنچه بیان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد که امام حسن مجتبى علیه السلام فردى سخت ‏شجاع و با شهامت‏ بوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است.


آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچ‏گونه جانبازى دریغ نمى‏ورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود .


5- معاشرت و اخلاق

امام حسن مجتبى علیه السلام تجسم عالى فضایل انسانى بود. او مقتداى پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوى رسول خدا صلى الله علیه و آله داشت .


«علامه مجلسى‏» مى‏نویسد: مردى از شام به تحریک معاویه به امام مجتبى علیه السلام ناسزا گفت . امام مجتبى علیه السلام صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن‏گاه به سوى او رفت، تبسمى کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر مى‏کنم غریب هستى و شاید در اشتباه افتاده‏اى . اگر به چیزى نیازى دارى، برآورده کنیم، اگر راهنمایى مى‏خواهى، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه‏اى سیرت کنیم، اگر برهنه‏اى لباست دهیم، و اگر نیازمندى، بى‏نیازت کنیم، اگر جا و مکان ندارى، مسکنت دهیم، و مى‏توانى تا برگشتنت میهمان ما باشى و ... .


مرد شامى در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفة الله فى ارضه، الله اعلم حیث ‏یجعل رسالته؛ گواهى مى‏دهم که تو جانشین خدا در زمین هستى، خدا بهتر مى‏داند که رسالت ‏خویش را کجا قرار دهد.» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض‏ترین افراد بودید، ولى اکنون محبوب‏ترین افراد در نزدم هستید. (35)


6- سخاوت و فریادرسى از محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیت ‏سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوى و برادرى دینى، باید همواره در تامین نیازمندى‏هاى محرومان کوشا باشند. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارش‏هاى مؤکدى در این زمینه نموده‏اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‏اى از انسان دوستى و ضعیف ‏نوازى به شمار مى‏رفتند.


پیشواى دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان، سر آمد روزگار خویش و آرام بخش دل‏هاى دردمند و نقطه امید درماندگان بود . هیچ آزرده دلى نزد آن حضرت شرح پریشانى نمى‏کرد، جز آن که مرهمى بر دل آزرده او مى‏نهاد و گاهى پیش از آن که مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف مى‏ساخت و اجازه نمى‏داد رنج و مذلت‏ سؤال را بر خود هموار سازد!


آن حضرت دو بار تمامى دارایى خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید. (36)


در اینجا به نمونه‏هایى از انفاق‏هاى آن حضرت اشاره مى‏شود:


1- روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود، مرد فقیرى از او کمک مالى خواست، عثمان پنج درهم به وى داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى نماید . عثمان به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام اشاره کرد، وى پیش آن‏ها رفت و درخواست کمک نمود . امام مجتبى علیه السلام فرمود: «ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع (37)؛درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیه‏اى به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهى و دینى کمرشکن داشته باشد که توان اداى آن را ندارد، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد.» کدامیک از این موارد براى تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه چیز است .


آنگاه حضرت پنجاه دینار به وى داد و به پیروى از آن حضرت، حسین بن على علیهماالسلام چهل و نه دینار به او عطا کرد.


فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: تو کمک کردى ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مى‏خواهم؟ اما حسن بن على در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود .


عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند . نظیر آنها را کى مى‏توان یافت؟ (38)


2- ابى عتیق به دنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتى دارى؟ عرض کرد بله، از اسبت ‏خوشم آمده است . حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید. (39)


3- کمک غیرمستقیم: همت‏ بلند و طبع عالى حضرت مجتبى علیه السلام اجازه نمى‏داد کسى از در خانه او ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندى‏هاى افراد کوشش مى‏کرد و با تدبیرى خاص گره از مشکلات گرفتاران مى‏گشود .


روزى مرد فقیرى به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود . اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى علیه السلام پولى در دست نداشت و از طرف دیگر از این که فرد تهیدستى از درخانه‏اش ناامید برگردد شرمسار بود . از این رو فرمود: آیا حاضرى تو را به کارى راهنمایى کنم که به مقصودت برسى؟ گفت: چه کارى؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولى هنوز کسى به او تسلیت نگفته است . نزد خلیفه مى‏روى و با سخنانى که به تو یاد مى‏دهم، به وى تسلیت مى‏گویى و از این راه به هدف خود مى‏رسى . گفت: چگونه تسلیت ‏بگویم؟ فرمود: وقتى نزد خلیفه رسیدى بگو «الحمد لله الذى سترها بجلوسک على قبرها ولاهتکها بجلوسها على قبرک؛ حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد .» یعنى اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولى اگر تو پیش از او از دنیا مى‏رفتى، دخترت پس از مرگ تو در به در مى‏شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود .


مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد . این جمله‏هاى عاطفى در روان خلیفه اثر عمیقى بر جاى نهاد و از حزن و اندوه وى کاست و دستور داد جایزه‏اى به وى بدهند . آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن على علیهماالسلام آن را به من آموخته است . خلیفه گفت: راست مى‏گویى، او منبع سخنان فصیح و شیرین است .


پى‏نوشت‏ها:

1- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربى)، ج‏44، ص‏134 و 144 .


2- همان، ج‏43، ص‏282 .


3- هاشم معروف الحسنى، سیرة الائمة الاثنى عشر، ( قم، منشورات الشریف الرضى) ج‏1، ص‏462 .


4- همان، ص‏257 .


5- بحار الانوار، ( پیشین)، ج‏44، ص‏134 .


6 - سیوطى، تاریخ الخلفا، ( بغداد، مکتبة المثنى، 1383 ه . ق) ص‏189.


7- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 193، ص‏402 .


8- محمد بن اسماعیل بخارى، الجامع الصحیح، (بیروت، دار احیاء التراث العربى) ج‏3، ص‏31 .


9- بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 264 .


10- ر . ک: بحارالانوار، ج‏43، ص‏262 .


11- ص/30 و 44 .


12- کهف/69 .


13- ذاریات/56 .


14- بحار الانوار، (پیشین)، ج‏44، ص‏139 .


15- همان، ج 43، ص 339 .


16- همان .


17- همان، ج‏43، ص‏331، روایت 1 .


18- همان، ج‏43، ص‏339 .


19- همان، ص‏331 .


20- همان، ج‏43، ص‏332 .


21- بقره/31- 32 .


22- کهف/65 .


23- بحار الانوار، (پیشین)، ج‏43، ص‏332- 333، روایت 4 .


24- همان، ج‏43، ص‏326، حدیث 6، و ر . ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏6 .


25- همان، ج‏43، ص‏329، حدیث 9.


26- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 182.


27- هاشم معروف الحسنى، سیرة الائمة الاثنى عشر، قم منشورات الشریف الرضى، ج‏2، ص‏16/ حقایق پنهان، ص‏117 .


28- همان .


29- اخبار اصفهان، ج‏1، ص‏43- 47 / حقایق پنهان، ص‏117.


30- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ( قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج‏4، ص‏21.


31- ابن واضح، تاریخ یعقوبى، (نجف، منشورات المکتبة الحیدریه، 1384 ه . ق)، ج‏2، ص‏170.


32- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج‏3، ص‏231.


33- نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبة بصیرتى، 1382 ه . ق)، ص‏113.


34- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیة، 1961 م)، ج‏11، ص‏25.


35- بحار الانوار، (پیشین)، ج‏43، ص‏344، ذیل روایت 16.


36- همان، ص‏339، ذیل روایت 13/ تاریخ یعقوبى (پیشین)، ج‏2، ص‏215.


37- وسائل الشیعه، ج 9، ص 447 .


38- بحارالانوار، (پیشین)، ج‏43، ص‏333- 332، حدیث 4 .


39- همان، ص‏344.


سایت تبیان



حذف ارسالي ويرايش ارسالي