سخت حیران حسینم
زارو گریان حسینم چه بود بهتر از این
سخت حیران حسینم چه بود بهتر از این
من نه خود می روم این ره که کسی می بردم
خار دامان حسینم چه بود بهتر از این
قبلتین دل من زینب و عباس شدند
من مسلمان حسینم چه بود بهتر از این
نوکران را همه با نام پدر بشناسد
مست عرفان حسینم چه بود بهتر از این
کعبهی هفتاد و دو ملت
آفتابی که چنین چهره تابان دارد صد چو مه عاشق سرگشته و حیران دارد
پرچم سلطنت عشق برافراشت شهر کز شرف خاک درش فخر به کیهان دارد
آمد آن موکب مسعود که در عرصه عشق شهسواری است که دل داده، فراوان دارد
آفتابی ز سرا پرده عصمت بدمید که مه از شرم رخش سر به گریبان دارد
مرد میدان شجاعت، آن شیر ولی که نه اندیشد ز شمشیر و ز پیکان
سوی جانان برود سوخته جان هر که ز شوق سر نهد بر کف و تقدیم به جانان دارد
عاشقان را دهد از جلوه معشوق نوید زین تبسم که به لب آن گل خندان دارد
عید میلاد حسین نور دو چشمان علی است آن که بر چهره دو صد آیت یزدان دارد
شمع تابنده حق اوست که مشکات وجود جلوه از تابش آن شمع، فروزان دارد
پیفرمان مطاعش فلک حلقه به گوش حکم بر دیده نهد گوش به فرمان دارد
جبهه ساینده ملائک به در بارگهی که چو جبرئیل امین صاحب و دربان دارد
مادر دهر نزاده است و نزاید چو حسین رادمردی که نشان از شه مردان دارد
چشمه رحمت حق اوست که با دشمن و دوست کرم و لطف و جوانمردی و احسان دارد
هر که در سایه آن سرو جنان رخت کشید کی دگر آرزوی روضه رضوان دارد
خسرو کون و مکان اوست که بر سر ز ازل تاج فرماندهی عالم امکان دارد
بلبل گلشن حق اوست مگر لعل لبش که چو خوش نغمه داودی قرآن دارد
قصه عشق و فداکاری و جانبازی اوست داستانی که نه آغاز و نه پایان دارد
بشکفد با رخ خندان چو گل از فیض دمش هر که در ماتم او دیده گریان دارد
روی هفتاد و دو ملت ز اذل تا ابد است سوی آن کعبه که هفتاد و دو قربان دارد
گر چه هر خامه در اوصاف رخش سفت ولی جلوه کی ران ملخ نزد سلیمان دارد
خسروا چهره مپوشان ز گدایان که رسا نکشد دست ز دامان تو تا جان دارد
خواهد این جامه که در تهنیت مقدم توست عرضه بر درگه سلطان خراسان دارد
کیمیای اشک؛ سید جلال یاسینی
پناه مستمندان
ای پناه مستمندان یا حسین بن علی
ای دوای دردمندان یا حسین بن علی
کشتی راه نجات ما گنه کاران
رس به فریاد غریبان یا حسین بن علی
آرزوی آذری این است از لطف و کرم
کن نظر سویش ز احسان یا حسین بن علی
کیمیای اشک؛ سید جلال یاسینی