قرآن پیامبر گرامى را انسان آگاه از غیب معرفى مىکند، به طور مسلم این آگاهى از درون ذات او نجوشیده بلکه مانند دیگر علوم و آگاهىهاى او، از برون بر او القا شده؛ و به وسیله وسائل، از پس پرده غیبت - به اذن الهى - گزراش مىدهد. از آنجا که گروهى از بىخبران از مقام اولیاء آگاهى پیامبر از غیب ، یک نوع الوهیت تصور کردهاند و چنین وانمود مىکنند که آگاهى از غیب ازآن خدا است و کسى در این وصف شریک و همتاى او نیست، لازم است قدرى در این مورد به صورت موجز سخن بگوییم تا حقیقت روشن گردد ولى اجمالاً یادآور مىشویم : آنچه که از آن خدا بوده و نشانه الوهیت است علم نامحدود و بىپایان اوست، نه علم محدود و مکتسب از دیگرى ! و علوم اولیاى الهى از مقوله دوم است نه از مقوله اولى. نخست به توضیح سه شاهراه معروف مىپردازیم : به طور مسلم هر زندگى بشرى از ناآگاهى شروع شده و کم کم وارد به محیط آگاهى مىگردد و به تدریج روزنههایى به دنیاى خارج از ذهن پیدا مىکند. نخست از طریق حواس ظاهرى به حقایقى دست مى یابد، سپس بر اثر تکامل دستگاه تعقل و تفکر، کم کم با حقایقى که از قلمرو حس و لمس بیرون مى باشد آشنا مى گردد، و در نتیجه یک فرد عقلانى و استدلالى گشته و از یک رشته حقایق کلى وقوانین علمى آگاه مىشود. گاهى ازمیان افراد بشر «اَبَر آگاهانى » پیدا مىشوند که از طریق الهام، ازمطالبى آگاه مىگردند که هرگز از طریق استدلال راهى به کشف آنها وجود ندارد از این جهت دانشمندان ، ادراک بشر را به سه نوع ادارک تقسیم کردهاند: «ادراک توده مردم » ، «ادراک استدلال گران و متفکران» و «ادراک عارفان وروشن بینان». تو گویى ظاهر بینان به کمک حس، متفکران به مدد استدلال، و روشن بینان به یارى الهام و اشراق از جهان بالا، به کشف حقایق مىپردازند. نوابغ جهان، فیلسوفان و دانشمندان تأیید مىکنند که یافتهها و ساختهها و پرداختههاى بىسابقه آنان، بیشتر بر اثر جرقههاى روشنى بخش و الهام آمیز، به ذهن آنان خطور کرده و سپس آنها به یارى شیوههاى تجربى و یا روش استدلالى به پرورش و تکمیل و تحقیق آنها مبادرت جستهاند. شاهراههاى سه گانه معرفت از این بیان استفاده مى شود که بشر براى نیل به مقصود، سه شاهراه در اختیار دارد، توده مردم غالبا از طریق نخست ،و گروهى از راه دوم، و افراد انگشت شمارى بر اثر تکامل روحى از راه سوم استفاده مىکنند: 1- راه تجربى و حسى:مقصود از این قسم، آن رشته ادراکاتى است که از طریق حواس برونى وارد قمرو ذهن مىگردند مثلاً هر یک از دیدنیها و چشیدنیها و بوئیدنیها و ... از طریق ابزار ویژه خود، در محل ادارکات ما قرار مىگیرند و امروز اختراع تلسکوپ و میکروسکوپ و رادیو و تلویزیون و... کمکهاى شایان تقدیرى به ادراکات بشر نموده و او را بر دو ر و نزدیک مسلط ساخته است . 2- راه استدلالى و تعقلى :متفکران جهان با به کار انداختن دستگاه تعقل واندیشه، از یک رشته مقدمات بدیهى و روشن و ثابت در علوم ، یک سرى قوانین کلى خارج از حس را کشف مىکنند و قلههائى از معرفت و کمال را تسخیر مىنمایند. قوانین کلى علوم به قید کلیت، مسائل فلسفى و آگاهىهاى مربوط به خدا و صفات و افعال او و مسائلى که در علم عقائد و مذاهب مطرح مىگردد، همگى مولود دستگاه تفکر و نتیجه به کار افتادن نیروى عقل انسانى است . 3- راه الهام و اشراق :این راه، واقعیت شناسى سومى است که در وراى دستگاه حس و تعقل قرار دارد، یک نوع واقعیت شناسى خاصى است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست ، البته نظام جهان بینى محدود مادى، نمىتواند یک چنین ادراک غیر حسى و تعقلى را بپذیرد، اما ازنظر اصول علمى راهى براى انکار آن وجود ندارد. به گفته یکى از روان شناسان: جنبههاى تجربى به وسیله حواس شناخته مىشود و جنبههاى عقلانى به واسطه اندیشه منطقى و ریاضى به مرحله ادراک مىرسد و سرانجام بر اثر اشراق و الهام، جلوههائى از جنبههاى ماوراى حس و استدلال - روشن بینىهاى برق آسا، و جرقههاى روشنگر که ذهن حساس نوابغ از آنها برخوردار است - به مقام رؤیت مىرسند. پرفسور «سوروکین» روانشناس معروف یکى از آن افرادى است که وجود سه شاهراه حقیقت شناسى را به روشنى تصدیق کرده و براى ادراک عرفانى و به اصطلاح الهام، مقام و منزلتى ویژه قائل است و صریحاً مىگوید: «نمىتوان این راه را تخطئه و تحقیر نمود، مگر مىتوان آموزش گسترده ادیان بزرگ را یک سره به تقلید کوته بینان نظام مادى ناچیز و بى حکمت شمرد و براى آن ارزشى قائل نگشت؟!». بنا بر این مىتوان معرفتهاى سهگانه را به شرح زیر نامگذارى کرد: 1- راه حس یا حس آگاهى. 2- راه عقل یا خرد آگاهى. 3- راه الهام یا دل آگاهى. امروز علم روانشناسى ، الهام رابه صورت یک واقعیت روانى پذیرفته و آن را چنین توصیف مىکند: «ادراک ناگهانى، آگاهى بخش توضیح دهنده یکباره و بدون مقدمه که چون برقى لامع در صفحه ذهن مىدرخشد بى آن که حتى غالباً پیشاپیش درباره آن اندیشیده باشد.» اهمیت و نفوذ الهام در اکتشافات علمى مورد تأیید دانشمندان قرار گرفته است «البرت اینیشتین » (1879 - 1955م،) با بسیارى از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخى از دانشمندان اسلامى که الهام را کلید معارف مىدانند، وى الهام را عامل پر ارج در اکتشافات علمى مىداند. در سال 1931 م دو دانشمند شیمى دان امریکایى به نام یلات و پیکر پرسش نامهاى براى تحقیق درباره اهمیت الهام در کشف و حل مشکلات علمى، میان گروهى از دانشمندان شیمى پخش کردند و نتایج بسیار ارزنده آن را منتشر کردند. یکى از دانشمندان ، مورد سؤال را اینطور پاسخ داده است : «درباره حل مسألهاى کار و فکر مىکردم ولى در اثر اشکالات و ابهامات فراوان آن، تصمیم گرفتم که دیگر به کلى آن کار و تمام افکار مربوط به آن را کنار بگذارم ، فرداى آن روز در حالى که سخت مشغول کارى دیگر بودم یک باره فکرى ناگهانى مانند جهش برق، در خاطرم خطور کرد و آن همان حل مسألهاى بود که مرا به کلى مأیوس کرده بود.» نظیراین گزارش ازهانرى یوانکاره (1912 - 1854 م) ریاضى دان نامى فرانسه و بسیارى دیگر از دانشمندان طبیعى ، ریاضى و فیزیک نقل شده است . جالب توجه این است که بسیارى از الهامهاى علمى که سبب کشف واقعیتى پرارج شده است نه تنها با اشتغال و تمرکز فکرى دانشمندان در زمان فعالیتشان ارتباط نداشته است، بلکه حتى با رشته تخصصى آنان نیز داراى رابطه نزدیک نبوده است شاهد گویاى این مطلب این است که مثلاً لوئى پاستور (1822 - 1895 م) با اینکه متخصص در علم شیمى بوده، با این حال بیشتر اکتشافات و خدمات ارزنده او به جامعه بشریت، در زمینه علم زیست شناسى و پزشکى بوده است !. الهام و الکسیس کارل ازمیان دانشمندان معاصر آقاى «الکسیس کارل» از جمله افرادى است که براى الهام، ارزش خاص قائل شده است و معتقد است که روشن بینان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افکار دیگران را درک مىکنند، و حوادث دور - از لحاظ مکان و زمان - را کم و بیش مىبینند ، و آن را یک موهبت استثنائى مىداند که جز افراد معدودى از آن برخوردار نیستند، این دانشمند نامى کوشیده است که در این بحث مطالب علمى و یقینى را از احتمالات جدا کند، و انسان را مجموعهاى از مطالعات و تجربیاتى که در تمام اعصار و همه کشورها شده، در نظر بیاورد و توانسته است بسیارى از شکلهاى فعالیتهاى انسانى را مطالعه کند، در اینجا براى این که خوانندگان گرامى با نظریه این دانشمند درباره الهام بیشتر آشنا شوند خلاصه گفتار او را مىآوریم:ء «به یقین اکتشافات علمى تنها محصول و اثر فکر آدمى نیست، و نوابغ علاوه بر نیروى مطالعه و درک قضایا ، از خصائص دیگرى چون اشراق برخوردارند؛ با اشراق چیزهایى را که بر دیگران پوشیده است مىیابند و روابط مجهول را بین قضایایى که ظاهراً با هم ارتباط ندارند، مىبینند، و وجود گنجینههاى مجهول را به فراست در مىیابند ، تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دلیل و تحلیل ، آنچه را که دانستنش اهمیت دارد مىدانند، یک مدیر واقعى احتیاجى به محکهاى هوش و اوراق اطلاعاتى براى انتخاب مرئوسین خود ندارد، یک قاضى خوب بدون توجه به جزئیات مواد و تبصرههاى قانون، و حتى گاهى به گفته «کاردوزو» با در دست داشتن ادعا نامه غلط مىتواند حکم صحیح بدهد، یک دانشمند بزرگ ، خود به خود به سوى راهى که منجر به کشف تازهاى خواهد شد کشانده مىشود این همان کیفیتى است که پیشتر ، الهام نامیده مىشد». «دانشمندان را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد: یکى منطقى و دیگرى اشراقى، ترقى علوم مرهون این هر دو دسته است ، در علوم ریاضى که اساس و پایه کاملاً منطقى دارد نیز اشراق سهم بسزایى دارد میان ریاضى دانان هم اشراقى مىتوان یافت و هم منطقى «هر میت » و «ایرشتراس» اشراقى، «برتران» و «ریمان» منطقى، بودند. روشن بینان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افکار دیگران را درک مىکنند و حوادث دور از لحاظ زمان و مکان را کم و بیش مىبینند و از بعضى اشیا و قضایا اطلاعات مطمئنترى از آنچه با اعضاى حس درک مىشود، مىدهند ، براى فرد روشن بین ، خواندن افکار شخصى دیگران، به اندازه توصیف چهره وى آسان است ولى کلمات «دیدن» و «حس کردن» براى بیان آنچه در شعور وى مى گذرد کافى نیست چون چیزى را نمىبیند در جاى جستجو نمىکند، بلکه فقط مى داند». «در بسیارى از موارد هنگام مرگ یا هنگام مواجه شدن با یک خطر بزرگ، بین فرد با فرد دیگر ارتباطى برقرار مىشود و کسى که در بستر مرگ افتاده و یا قربانى حادثهاى شده است براى یک لحظه، به شکل عادى خود، به نظر یکى از دوستان نزدیکش مىرسد، اغلب این شبح خیالى، خاموش و ساکت مىماند وگاهى نیز سخن مىگوید، و مرگ خود را خبر مى دهد، و نیز گاهى ، روشن بین از فاصله بعید مىتواند منظره یا شخص یا صحنه را ببیند و آن را با دقت ترسیم و توصیف کند، و چه بسیار کسانى که در حال عادى روشن بین نیستند ولى در طول عمر خود یکى دوبار این قبیل ارتباطات را تجربه کردهاند». «به این ترتیب گاهى شناسائى دنیاى خارج، از راههاى دیگرى به جز اعضاى حسى، براى ما میسر مىشود. شکى نیست که فکر مىتواند حتى از فواصل دور، دو فرد انسانى را مستقیماً با هم مربوط کند این قضایا که مطالعه آنها در عهده علم جدید «متاپسیشیک» است باید همان طورى که هست پذیرفته شود زیرا حقایقى دربر دارد و جنبهاى از وجود انسانى را که هنوز خوب شناخته نشده است معرفى مىکند و شاید بتواند علت روشن بینى فوقالعاده برخىها را براى ما روشن سازد. 1 بنابراین، ادارک حسى و تعقلى دو وسیله است براى روح انسانى که تسلط او را بر قسمتى از جهان خارج تأمین مىکند ولى در عین حال براى روح انسان وسیله توصیف نشدنى دیگرى وجود دارد که ارتباط او را با جهان خارج برقرار مىنماید و نتیجه آن امور زیر است که مورد تصدیق همه دانشمندان مىباشد: 1- اکتشافات علمى محصول و اثر تنها فکر آدمى نیست و نوابغ علاوه بر نیروى مطالعه و درک قضایا از نیروى الهام نیز برخوردارند. 2- روشن بینان بدون استفاده از اعضاى حسى خود افکار دیگران را درک مىکنند تا آنجا که براى فرد روشن بین خواندن افکار شخص دیگر، به اندازه توصیف چهره وى آسان است . 3- هنگام مرگ یا پیش آمدن خطر، ما بین فرد و فرد دیگر، ارتباطى برقرار مىشود و کسى که در بستر مرگ افتاده ، براى یک لحظه به شکل عادى خود به نظر یکى از دوستانش مىرسد. 4- روشن بین مىتواند از فاصله بعید، منظره یا شخص یا صحنهاى را ببیند و آن را با دقت ترسیم و توصیف کند. شهود و فلسفه برگسن در میان دانشمندان مغرب زمین ، برگسن (1859 - 1941 م) بیش از افراد دیگر به شهود اهمیت داده تا آنجا که مخالفان مکتب وى ، او را مظهر ضد عقلانى و استدلالى معرفى کرده و گروهى او را از ایده آلیستها خواندهاند و این نوع حق کشىها در تاریخ علم فراوان است، او دیگر بسان دانشمندان شهود را در مقابل حس، و عقل را جزو منابع معرفت قرار داده است . غروربى جا انکار الهام و آگاهىهاى غیبى، معلول غرور بى جایى است که دامنگیر جمعى از مادىهاى قرن هجدهم و نوزدهم شده است ، آنان تصور مىکردند که همه چیز را فهمیدهاند و در دائره هستى براى آنان مجهولى باقى نمانده است و بر تمام پیچیدگیهاى جهان دست یافته و علل طبیعى پدیدهها را کشف کردهاند و دریافتهاند که هر حادثهاى علت مادى دارد. نتیجه یک چنین غرور علمى، این است که به همه چیز بى اعتنا شده و به آنچه از پیشینیان به یادگار مانده است، با دیده شک و تردید و احیاناً انکار بنگرند. این غرور علمى که در قرن بیستم درهم شکست و یا از حرارت و شدت آن کاسته شد، کم کم بشر را آگاه ساخت که بسیارى از رموز خلقت هنوز در پس پرده جهل مانده، و هنوز بیش از اندکى از اسرار شگفت آور جهان آفرینش ، براى بشر فاش نشده است . مردان محقق، و شخصیتهاى بارز علمى، فریب پیروزىهاى جزئى را در میدان علم و دانش نخورده و با جرأت و جسارت به انکار آنچه که هنوز درستى یا نادرستى بودن آن ثابت نشده و در ردیف علوم قرآن نگرفته است ، برنمىخیزند. دریچههائى به سوى جهان اسرار آمیز غیب خدا به خاطر لطف و مرحمتى که نسبت به بندگان خود دارد، دریچههایى را به سوى جهان غیب باز گرذارده است تا همگان بدانند که آگاهى از غیب یک امر محال و غیر ممکن نیست، بلکه تسلط انسان بر غیب امرى است صددرصد ممکن، که جاى هیچ شک و تردید در آن وجود ندارد. * * * 1- وحى به حیوانات کارهاى شگفتانگیز حیوانات که در کتابهاى حیوان شناسى، جانور شناسى و حشرهشناسى به طور مفصل پیرامون آنها بحث شده است نمونه واضحى از وجود الهام در حیوانات است . کارهاى محیر العقول جانداران از قبیل تقسیم کار، انتخاب وظیفه، ساختن عضو مفقود و آشنائى به کلیه نیازمندیهاى زندگى را نمى توان از راه تعقل و تفکر توجیه نمود زیرا بدیهى است که حیوان، فاقد دستگاه تفکر و تعقل است؛ همچنانکه نمى توان آنها را معلول نظم داخلى و ارگانیزم وجود خارجى جانداران دانست زیرا ترکیب خواص فیزیکى و شیمیایى یک موجود براى انجام امور ابتکارى وابداعى مانند تقسیم کار، انتخاب وظیفه ، تجدید ساختمان عضو مفقود، و انطباق با محیط، کافى نمىباشد. یک ماشین حساب ممکن است آنچنان منظم ساخته شود، که اعمال جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را دقیقاً انجام دهد اما هرگز ماشین حساب قادر به ابداع و ابتکار یا قاعده ریاضى نیست، یک ماشین ترجمه مى تواند دقیقا سخنان یا نوشته یک نفر را ترجمه کند ولى هرگز نظم دقیق آن ماشین قادر به تصحیح اشتباه گوینده نمىباشد. چون در زندگى حیوانات کارهاى ابداعى و ابتکارى بىسابقه دیده مىشود جز این که آنها را معلول الهام از جهان بالا بدانیم توجیه دیگرى ندارد قرآن مجید نام اینگونه الهام راوحى نهاده است . 2 2- روشن بینى و تله پاتى دانشمندان مىگویند در نهاد انسان استعداد مرموزى وجود دارد که به مدد آن مىتواند افکار دیگران را بخواند و از حوادثى که در نقاط دور دست رخ مىدهد با نیروى مافوق حس، آگاهى پیدا مىکند مبادله افکار و احساسات از راه دور به واسطه حس مخصوص کاملا یک امر عملى است هر چند از طریق وسائل فنى نوین از قبیل تلویزیون ، رادیو، تلفن و تلگراف ،افکار را مبادله مىکنند ولى دانش، براى چنین مبادلهاى راه دیگرى به نام «تله پاتى» و یا «حس روشن بینى» معتقد است . فرق «تله پاتى» با روشن بینى این است که روشن بینى همان قدرت درک اتفاقى است از فاصلههاى دور زمانى و مکانى، آن هم بدون وسائل حسى ولى «تله پاتى» کیفیتى است که به وسیله آن افکار و هیجانات و احساسات از مغزى به مغز دیگر بدون وسیله حس منتقل مىشود و در حقیقت روشن بینى و تله پاتى دور روى یک سکه هستند و هر دو نام مناسبى مىباشند براى دید دوم انسان چه درخواب و چه در بیدارى. امروز «پوگیسم» در این زمینه به وسعت نظر بیشترى قائل شده است و زندگى را «موج» مى داند و براى آن امواج گیرنده و فرستنده مىشناسد و معتقد است که امواج را همچنان که با سیم مىتوان گرفت با اندیشه نیز مى توان گرفت، اندیشه را موجى مىشناسد که بعد ازآفریده شدن به ارتعاش مىآید و در صورت وجود گیرنده قابل گرفتن است . 3- ارتباط با ارواح ارتباط با ارواح به صورتهاى مختلفى انجام مىگیرد که صورت روشن و قابل اعتماد آن این است که استاد ماهر این فن، شخصى را که براى این کار آمادگى دارد، با نگاه و تلقین خواب مى کند و روح او به سؤالات استاد پاسخ مىدهد و گاهى در این تماس از اسرار نهفته پرده برداشته مىشود. تماس با ارواح به صورت «علمى » از جهات گوناگون قابل مطالعه مىباشد ، در این زمینه کتابها و رسالههاى فراوانى به وسیله دانشمندان شرق و غرب نگارش یافته و صفحات زیادى از برخى دائرةالمعارفهاى علمى را به خود اختصاص داده است . دانشمندان این فن و کسانى که سالیان دراز در این راه کوشیدهاند اظهار مىدارند که توانستهاند با مجاهدتهاى پىگیر و آزمایشهاى فراوان از روى گوشهاى از جهان مرموز و ناشناخته ارواح، پرده بردارند و کارهاى خارق عادت و حیرتانگیزى را که به وسیله آنها انجام مىشود از نزدیک مشاهده نمایند، نویسنده دائرة المعارف قرن بیستم در جلد چهارم کتاب خود، درباره روح، جدولى از اسامى دانشمندان مشهور را که به واقعیت این علم اعتراف کردهاند، ارائه مىدهد در این جدول نام چهل و هفت نفر از دانشمندان بزرگ فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان و آمریکا آمده است . البته باید دانست که ارتباط با ارواح به طور اجمال مطلبى است صحیح ، ولى هرگز نمىتوان گفتار هر مدعى را در این باره پذیرفت بلکه باید با قرائن و علائم راستگویان را از دروغگویان تمیز داد. 4- الهام به افراد گاهى ممکن است مطلبى به قلب القا شود و انسان یک مرتبه خود را بر مطلبى واقف و آگاه ببیند، به این نوع القاء در اصطلاح، الهام مىگویند. این گونه الهامات به قدرى در هر زمان و مکان فراوان است که باید آن را در ردیف حوادث معمولى قرار داد حتى منشأ بسیارى از اختراعات و اکتشافات علمى و ابتکارات و مضامین عالى شعرى همین الهام است . قرآن مجید نمونهاى در این مورد نقل مىکند و مىفرماید: «و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه ...» (قصص /7) «به مادر موسى الهام کردیم که کودک خود را شیر ده ...» 5- خوابهاى راستین خواب ، انواع و اقسامى دارد که یک نوع آن مورد نظر ما است و آن خوابهایى است که از یک واقعیت جدا از اندیشه و ذهن، از واقعیتى محکم و استوار و پابرجا گزارش مىدهد این نوع خوابهاى الهى است که ما را با جهان خارج از خود مربوط مىسازد و از روحى حقایقى دور از محیط ذهن و اندیشه پرده بر مىدارد و این قبیل خوابها به اندازهاى زیاد است که هرگز نمىتوان آن را انکار کرد و قرآن نمونههاى پیچیدهاى در سوره«یوسف» نقل مىنماید. پیامبر گرامى اسلام درباره این نوع خوابها فرموده است : «ان الرویا الصادقة جزء من النبوة: 3 رؤیاى صادق، بخشى از نبوت است». ابرآگاهى و فلاسفه اسلام 1- شیخ الرئیس ابوعلى سینا در کتاب «اشارات» در «نمط هشتم» مىگوید: اگر عارفى از غیب خبر داد و آینده، درستى آن را ثابت کرده او را تصدیق کن و به او ایمان بیاور زیرا چنین آگاهىاى یک رشته اسباب طبیعى دارد. و نیز در تنبیهات این نمط، به برهان این مطلب اشاره کرده و مىگوید: وقتى اشتغالات روح از طریق حواس کم شد، براى روح انسان فرصتى دست مىدهد که خود را از دست قواى طبیعى خلاص کرده و به جانب قدس پرواز کند و صورتهایى را در آنجا ببیند و این حالت گاهى در خواب و در حال بیمارى به انسان عادى نیز رخ مىدهد. و نیز در جاى دیگر مىگوید: اگر به تو گفتند که فلان عارف کارى انجام مىدهد و یا به جسمى حرکت مىبخشد یا خود حرکتى مىکند که از توانایى دیگران بیرون است این سخن را انکار مکن زیرا براى این کار یک سلسله اسباب ، وجود دارد که اگر تو نیز از آن راه وارد شوى به همان مقصد مىرسى. و باز مىگوید: تجربه و آزمایش به روشنى ثابت کرده است که انسان در موقع خواب مىتواند با جهان خارج تماس بگیرد و اطلاعاتى کسب کند، اکنون چه مانعى دارد که انسان در موقع بیدارى داراى چنین قدرتى باشد و تجربه وآزمایش نیز این حقیقت را ثابت کرده است .4 * * * 2- شیخ شهاب الدین سهروردى که در فلسفه الهى و ریاضات نفسانى عملى، کم نظیر بود درباره آگاهى انسان از غیب ، چنین مىگوید: هر وقت شواغل حواس ظاهرى کاهش یافت در این وقت، نفس انسان از دست قواى طبیعى رهایى جسته و بر یک سلسله امور غیبى تسلط مىیابد سپس مىگوید: اگر انسانهاى کامل مانند پیامبران و اولیا از غیب خبر مىدهند، به خاطر نوشتههایى است که مىبینند و یا امواج و یا صداهاى دل انگیز و هولناکى است که مىشنوند و یا صورتهایى است که مشاهده مىکنند و با آنان سخن مىگویند ، و سپس از غیب خبر مىدهند. 5 * * * 3- صدرالمتألهین در تعالیق خود بر «حکمت اشراق» امکان آگاهى از غیب را به گونهاى مشروح مورد بحث قرار داده و مى گوید: «نفس بر اثر اتصال با جهان عقل، و یا عالم مثال (جهان صور اشیاء) ، آگاهىهایى کسب مىکند» سپس مطلب را با براهین عقلى روشن مىسازد. هدف از نقل این کلمات این است که روشن گردد دانشمندان و پىافکنان علوم بشرى از گذشته و حال، آگاهى از غیب را براى بشریک امر ممکن، بلکه واقع شده تلقى مىکنند ، جایى که آگاهى از غیب براى بشر معمولى ممکن، بلکه واقع شده باشد در امکان آن براى پیامبران و امامان معصوم جاى شک و تردیدى باقى نخواهد ماند. در پایان این بخش لازم است نکتهاى را تذکر دهیم: هدف از نقل سخنان دانشمندان دیروز و امروز این است که بدانیم علوم بشرى موضوع آگاهى از غیب را، یک امر ممکن بلکه محقق ، تلقى کرده است و با چنین تصدیق و توصیفى، نباید در امکان آن شک و تردید داشته باشیم. ولى باید توجه داشت که آگاهى پیامبران و امامان معصوم برغیب، از طریقى است ، غیر از طریقهاى عادى که در این بخش پیرامون آنها سخن گفتیم، و اشتراک در نتیجه ، گواه بر اتحاد در راه نیست . و نیز اگر ما در این بخش ازکشف و شهود و اشراق و یا ارتباط با ارواح سخن گفتیم و به آنها استشهاد کردیم ، نه به این معنى است که گفتار هر مدعى کشف و اشراق را بپذیریم ، یا به تصدیق هر مدعى ارتباط با ارواح، صحه بگذاریم بلکه هدف تصدیق اجمالى است؛ و اما حدود و خصوصیات آنها چیست فعلاً از قلمرو بحث ما بیرون مىباشد. چند نمونه از آیات قرآن درباره علم غیب پیامبر (ص) اکنون وقت آن رسیده با آیاتى که بر آگاهى پیامبر (ص) از پشت پرده غیب گواهى مىدهند آشنا شویم. و در این مورد به ذکر چند آیه بسنده مىکنیم. 1- «عالم الغیب فلا یظهر على عیبه احد الامن ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً» (جن /26-27) «خدا داناى غیب است پس هیچ کس را بر غیب خویش آگاه نمىکند مگر بندگانى که مورد رضایت او باشند و آن بندگان عبارتنداز: فرستادگان او، و خدا براى فرستادگان خود از جلو و پشت سرشان، نگهبان قرار مىدهد». مفاد آیه بسیار روشن است و به خوبى مى فهماند که علم غیب، ازخدا است و او فرستادگان خود را از غیب آگاه مىکند. 6 2- «و ما صاحبکم بمجنون و لقد راه بالافق المبین و ما هو على الغیب بضنین» (تکویر /22 - 24) «محمد (ص) دیوانه نیست و فرشته را در افق روشن دیده است و او بر غیب بخیل نیست (علم غیب را که بر او القاء مىشود اگر صلاح باشد به شما مىگوید و بخل نمىکند و از شما پوشیده نمىدارد». بنابراین به خوبى از آیه بر مىآید که خداوند رسول گرامى خود را توسط فرشته وحى بر غیب آگاه کرده است . 3- «و اذَ اسّر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلماَ نّباَتْ به و اظهرة الله علیه عَرّفَ بعضه و اعرض عن بعض فلماَ نبّاهَا به قالت من اَنبَاَک هذا قال نَبّانَى العلیم الخبیر...» (تحریم /3). پیامبر گرامى اسلام، رازى را به یکى از همسران خود گفت (و به او سفارش کرد که آن راز را فاش نکند) ولى او ، راز پیامبر را به دیگرى گفت، خدا پیامبر را از جریان آگاه ساخت و به او خبر داد که همسرش ، راز او را به دیگرى گفته است پیامبر با این که آگاه شد همسرش همه راز را به دیگرى گفته است اما به قسمتى از آن اشاره کرد و به قسمت دیگر اشاره نکرد یعنى به همسرش گفت رازى را که به تو سپردم، فاش ساختهاى ،همسرش او را تصدیق کرد و پرسید چه کسى تو را از این جریان آگاه ساخت. پیامبر (ص) ، فرمود: نبانى العلیم و الخیبر. خداى دانا و آگاه مرا آگاه ساخت. دقت در مجموع آیه، بخصوص جمله آخر: «نبانى العلیم الخبیر» به روشنى گواهى مىدهد که خداوند او را از غیر راه وحى قرآنى از پس پرده غیب آگاه کرده است . از آیاتى که تا اینجا نقل شد، به خوبى استفاده مىشود پیامبر گرامى (ص) بسان دیگر پیامبران الهى چون آدم، نوح ، یعقوب ، یوسف ، صالح، داوود، سلیمان و عیسى، از غیب ، خبر مىداد. آگاهى ازغیب منحصر به پیامبران نیست در خاتمه، برخى از آیات که دلالت مىکند که افرادى از غیر پیامبران هم از غیب آگاهى داشتهاند نقل مىشود تا واضح گردد که آگاهى از غیب منحصر به پیامبران الهى نیست، بلکه خدا به هر یک از بندگان خاص خود که بخواهد چنین عنایتى مىکند و او را با غیب این جهان آشنا مىسازد: «اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیهاً فى الدنیا والاخرة و من المقربین ویکلم الناس فى المهد و کهلاً و من الصالحین» (آل عمران /45-46) «هنگامى که فرشتگان به مریم گفتند: اى مریم خدا تو را به فرزندى نوید مىدهد که نام وى مسیح عیسى فرزند مریم است، در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خداست و در گهواره با مردم سخن مىگوید و از صالحان است». این نه تنها مریم است که از طریق غیب از یک رشته رویدادهاى آینده آگاه شده است بلکه در این مورد همسر ابراهیم و مادر موسى نیز با او همراه مىباشند . قرآن درباره همسر ابراهیم چنین مىگوید: «و لقد جائت رسلنا ابراهیم بالبشرى قالوا سلاماً... و امراته قائمة فضحکت فبشرنا ها باسحق و من ورآء اسحق یعقوب» (هود /69 و 71) «فرستادگان ما (فرشتگان) با مژده به نزد ابراهیم رفتند و گفتند: سلام بر تو ... و همسر وى که ایستاده بود خندید، او را به اسحاق و پس از اسحاق به یعقوب بشارت دادیم» قرآن درباره مادر موسى که از طریق غیب از سرنوشت فرزند خود آگاه شده است چنین مىفرماید: «و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم ولا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین» (قصص /7). «به مادر موسى وحى کردیم که موسى را شیر بده آنگاه که بر او ترسیدى ، او را به دریا بیفکن و نترس و غمگین مباش، ما او را به تو باز مىگردانیم و از پیامبران مرسل قرارش مىدهیم» به طورى که مشاهده مىکنید: در این آیات کسانى که از طبقه پیامبران نیستند از طریق غیب از حوادث آینده آگاه شدهاند. پى نوشتها: 1- انسان موجود ناشناخته ، ص 135 - 137. 2- سوره نحل، آیه 68، مشروح این بحث را مىتوانید در کتاب «راه خداشناسى» تألیف نگارنده ، ص 245 - 262 بخوانید. 3- بحارالانوار ، ج 14، ص 635، چاپ قدیم - این نوع خوابها که به طور مستقیم با آینده سروکار دارد، نه با گذشته نمى تواند علت مادى داشته باشد و هرگز نمى توان پرونده این خوابها را در گذشته جستجو نمود بلکه این نوع خوابها فاقد پرونده است و ما، در کتاب «راز بزرگ رسالت » پیرامون این نوع خوابها سخن گفتهایم. 4- اشارات ، ج 3، ص 397 و 399 و 407 و 314. 5- حکمت اشراق، مقاله پنجم . 6- به تفسیر تبیان، ج 3، ص 63 و مجمع البیان ، ج 2، ص 545 و تفسیر ابوالفتوح رازى ، ج 3، ص 268 و المیزان، ج 4، ص 79 مراجعه شود. تفسیر منشور جاوید، آیت الله سبحانى، ج 6، ص 228 - 242.
قرآن پیامبر گرامى را انسان آگاه از غیب معرفى مىکند، به طور مسلم این آگاهى از درون ذات او نجوشیده بلکه مانند دیگر علوم و آگاهىهاى او، از برون بر او القا شده؛ و به وسیله وسائل، از پس پرده غیبت - به اذن الهى - گزراش مىدهد. از آنجا که گروهى از بىخبران از مقام اولیاء آگاهى پیامبر از غیب ، یک نوع الوهیت تصور کردهاند و چنین وانمود مىکنند که آگاهى از غیب ازآن خدا است و کسى در این وصف شریک و همتاى او نیست، لازم است قدرى در این مورد به صورت موجز سخن بگوییم تا حقیقت روشن گردد ولى اجمالاً یادآور مىشویم : آنچه که از آن خدا بوده و نشانه الوهیت است علم نامحدود و بىپایان اوست، نه علم محدود و مکتسب از دیگرى ! و علوم اولیاى الهى از مقوله دوم است نه از مقوله اولى. نخست به توضیح سه شاهراه معروف مىپردازیم : به طور مسلم هر زندگى بشرى از ناآگاهى شروع شده و کم کم وارد به محیط آگاهى مىگردد و به تدریج روزنههایى به دنیاى خارج از ذهن پیدا مىکند. نخست از طریق حواس ظاهرى به حقایقى دست مى یابد، سپس بر اثر تکامل دستگاه تعقل و تفکر، کم کم با حقایقى که از قلمرو حس و لمس بیرون مى باشد آشنا مى گردد، و در نتیجه یک فرد عقلانى و استدلالى گشته و از یک رشته حقایق کلى وقوانین علمى آگاه مىشود. گاهى ازمیان افراد بشر «اَبَر آگاهانى » پیدا مىشوند که از طریق الهام، ازمطالبى آگاه مىگردند که هرگز از طریق استدلال راهى به کشف آنها وجود ندارد از این جهت دانشمندان ، ادراک بشر را به سه نوع ادارک تقسیم کردهاند: «ادراک توده مردم » ، «ادراک استدلال گران و متفکران» و «ادراک عارفان وروشن بینان». تو گویى ظاهر بینان به کمک حس، متفکران به مدد استدلال، و روشن بینان به یارى الهام و اشراق از جهان بالا، به کشف حقایق مىپردازند. نوابغ جهان، فیلسوفان و دانشمندان تأیید مىکنند که یافتهها و ساختهها و پرداختههاى بىسابقه آنان، بیشتر بر اثر جرقههاى روشنى بخش و الهام آمیز، به ذهن آنان خطور کرده و سپس آنها به یارى شیوههاى تجربى و یا روش استدلالى به پرورش و تکمیل و تحقیق آنها مبادرت جستهاند. شاهراههاى سه گانه معرفت از این بیان استفاده مى شود که بشر براى نیل به مقصود، سه شاهراه در اختیار دارد، توده مردم غالبا از طریق نخست ،و گروهى از راه دوم، و افراد انگشت شمارى بر اثر تکامل روحى از راه سوم استفاده مىکنند: 1- راه تجربى و حسى:مقصود از این قسم، آن رشته ادراکاتى است که از طریق حواس برونى وارد قمرو ذهن مىگردند مثلاً هر یک از دیدنیها و چشیدنیها و بوئیدنیها و ... از طریق ابزار ویژه خود، در محل ادارکات ما قرار مىگیرند و امروز اختراع تلسکوپ و میکروسکوپ و رادیو و تلویزیون و... کمکهاى شایان تقدیرى به ادراکات بشر نموده و او را بر دو ر و نزدیک مسلط ساخته است . 2- راه استدلالى و تعقلى :متفکران جهان با به کار انداختن دستگاه تعقل واندیشه، از یک رشته مقدمات بدیهى و روشن و ثابت در علوم ، یک سرى قوانین کلى خارج از حس را کشف مىکنند و قلههائى از معرفت و کمال را تسخیر مىنمایند. قوانین کلى علوم به قید کلیت، مسائل فلسفى و آگاهىهاى مربوط به خدا و صفات و افعال او و مسائلى که در علم عقائد و مذاهب مطرح مىگردد، همگى مولود دستگاه تفکر و نتیجه به کار افتادن نیروى عقل انسانى است . 3- راه الهام و اشراق :این راه، واقعیت شناسى سومى است که در وراى دستگاه حس و تعقل قرار دارد، یک نوع واقعیت شناسى خاصى است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست ، البته نظام جهان بینى محدود مادى، نمىتواند یک چنین ادراک غیر حسى و تعقلى را بپذیرد، اما ازنظر اصول علمى راهى براى انکار آن وجود ندارد. به گفته یکى از روان شناسان: جنبههاى تجربى به وسیله حواس شناخته مىشود و جنبههاى عقلانى به واسطه اندیشه منطقى و ریاضى به مرحله ادراک مىرسد و سرانجام بر اثر اشراق و الهام، جلوههائى از جنبههاى ماوراى حس و استدلال - روشن بینىهاى برق آسا، و جرقههاى روشنگر که ذهن حساس نوابغ از آنها برخوردار است - به مقام رؤیت مىرسند. پرفسور «سوروکین» روانشناس معروف یکى از آن افرادى است که وجود سه شاهراه حقیقت شناسى را به روشنى تصدیق کرده و براى ادراک عرفانى و به اصطلاح الهام، مقام و منزلتى ویژه قائل است و صریحاً مىگوید: «نمىتوان این راه را تخطئه و تحقیر نمود، مگر مىتوان آموزش گسترده ادیان بزرگ را یک سره به تقلید کوته بینان نظام مادى ناچیز و بى حکمت شمرد و براى آن ارزشى قائل نگشت؟!». بنا بر این مىتوان معرفتهاى سهگانه را به شرح زیر نامگذارى کرد: 1- راه حس یا حس آگاهى. 2- راه عقل یا خرد آگاهى. 3- راه الهام یا دل آگاهى. امروز علم روانشناسى ، الهام رابه صورت یک واقعیت روانى پذیرفته و آن را چنین توصیف مىکند: «ادراک ناگهانى، آگاهى بخش توضیح دهنده یکباره و بدون مقدمه که چون برقى لامع در صفحه ذهن مىدرخشد بى آن که حتى غالباً پیشاپیش درباره آن اندیشیده باشد.» اهمیت و نفوذ الهام در اکتشافات علمى مورد تأیید دانشمندان قرار گرفته است «البرت اینیشتین » (1879 - 1955م،) با بسیارى از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخى از دانشمندان اسلامى که الهام را کلید معارف مىدانند، وى الهام را عامل پر ارج در اکتشافات علمى مىداند. در سال 1931 م دو دانشمند شیمى دان امریکایى به نام یلات و پیکر پرسش نامهاى براى تحقیق درباره اهمیت الهام در کشف و حل مشکلات علمى، میان گروهى از دانشمندان شیمى پخش کردند و نتایج بسیار ارزنده آن را منتشر کردند. یکى از دانشمندان ، مورد سؤال را اینطور پاسخ داده است : «درباره حل مسألهاى کار و فکر مىکردم ولى در اثر اشکالات و ابهامات فراوان آن، تصمیم گرفتم که دیگر به کلى آن کار و تمام افکار مربوط به آن را کنار بگذارم ، فرداى آن روز در حالى که سخت مشغول کارى دیگر بودم یک باره فکرى ناگهانى مانند جهش برق، در خاطرم خطور کرد و آن همان حل مسألهاى بود که مرا به کلى مأیوس کرده بود.» نظیراین گزارش ازهانرى یوانکاره (1912 - 1854 م) ریاضى دان نامى فرانسه و بسیارى دیگر از دانشمندان طبیعى ، ریاضى و فیزیک نقل شده است . جالب توجه این است که بسیارى از الهامهاى علمى که سبب کشف واقعیتى پرارج شده است نه تنها با اشتغال و تمرکز فکرى دانشمندان در زمان فعالیتشان ارتباط نداشته است، بلکه حتى با رشته تخصصى آنان نیز داراى رابطه نزدیک نبوده است شاهد گویاى این مطلب این است که مثلاً لوئى پاستور (1822 - 1895 م) با اینکه متخصص در علم شیمى بوده، با این حال بیشتر اکتشافات و خدمات ارزنده او به جامعه بشریت، در زمینه علم زیست شناسى و پزشکى بوده است !. الهام و الکسیس کارل ازمیان دانشمندان معاصر آقاى «الکسیس کارل» از جمله افرادى است که براى الهام، ارزش خاص قائل شده است و معتقد است که روشن بینان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افکار دیگران را درک مىکنند، و حوادث دور - از لحاظ مکان و زمان - را کم و بیش مىبینند ، و آن را یک موهبت استثنائى مىداند که جز افراد معدودى از آن برخوردار نیستند، این دانشمند نامى کوشیده است که در این بحث مطالب علمى و یقینى را از احتمالات جدا کند، و انسان را مجموعهاى از مطالعات و تجربیاتى که در تمام اعصار و همه کشورها شده، در نظر بیاورد و توانسته است بسیارى از شکلهاى فعالیتهاى انسانى را مطالعه کند، در اینجا براى این که خوانندگان گرامى با نظریه این دانشمند درباره الهام بیشتر آشنا شوند خلاصه گفتار او را مىآوریم:ء «به یقین اکتشافات علمى تنها محصول و اثر فکر آدمى نیست، و نوابغ علاوه بر نیروى مطالعه و درک قضایا ، از خصائص دیگرى چون اشراق برخوردارند؛ با اشراق چیزهایى را که بر دیگران پوشیده است مىیابند و روابط مجهول را بین قضایایى که ظاهراً با هم ارتباط ندارند، مىبینند، و وجود گنجینههاى مجهول را به فراست در مىیابند ، تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دلیل و تحلیل ، آنچه را که دانستنش اهمیت دارد مىدانند، یک مدیر واقعى احتیاجى به محکهاى هوش و اوراق اطلاعاتى براى انتخاب مرئوسین خود ندارد، یک قاضى خوب بدون توجه به جزئیات مواد و تبصرههاى قانون، و حتى گاهى به گفته «کاردوزو» با در دست داشتن ادعا نامه غلط مىتواند حکم صحیح بدهد، یک دانشمند بزرگ ، خود به خود به سوى راهى که منجر به کشف تازهاى خواهد شد کشانده مىشود این همان کیفیتى است که پیشتر ، الهام نامیده مىشد». «دانشمندان را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد: یکى منطقى و دیگرى اشراقى، ترقى علوم مرهون این هر دو دسته است ، در علوم ریاضى که اساس و پایه کاملاً منطقى دارد نیز اشراق سهم بسزایى دارد میان ریاضى دانان هم اشراقى مىتوان یافت و هم منطقى «هر میت » و «ایرشتراس» اشراقى، «برتران» و «ریمان» منطقى، بودند. روشن بینان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افکار دیگران را درک مىکنند و حوادث دور از لحاظ زمان و مکان را کم و بیش مىبینند و از بعضى اشیا و قضایا اطلاعات مطمئنترى از آنچه با اعضاى حس درک مىشود، مىدهند ، براى فرد روشن بین ، خواندن افکار شخصى دیگران، به اندازه توصیف چهره وى آسان است ولى کلمات «دیدن» و «حس کردن» براى بیان آنچه در شعور وى مى گذرد کافى نیست چون چیزى را نمىبیند در جاى جستجو نمىکند، بلکه فقط مى داند». «در بسیارى از موارد هنگام مرگ یا هنگام مواجه شدن با یک خطر بزرگ، بین فرد با فرد دیگر ارتباطى برقرار مىشود و کسى که در بستر مرگ افتاده و یا قربانى حادثهاى شده است براى یک لحظه، به شکل عادى خود، به نظر یکى از دوستان نزدیکش مىرسد، اغلب این شبح خیالى، خاموش و ساکت مىماند وگاهى نیز سخن مىگوید، و مرگ خود را خبر مى دهد، و نیز گاهى ، روشن بین از فاصله بعید مىتواند منظره یا شخص یا صحنه را ببیند و آن را با دقت ترسیم و توصیف کند، و چه بسیار کسانى که در حال عادى روشن بین نیستند ولى در طول عمر خود یکى دوبار این قبیل ارتباطات را تجربه کردهاند». «به این ترتیب گاهى شناسائى دنیاى خارج، از راههاى دیگرى به جز اعضاى حسى، براى ما میسر مىشود. شکى نیست که فکر مىتواند حتى از فواصل دور، دو فرد انسانى را مستقیماً با هم مربوط کند این قضایا که مطالعه آنها در عهده علم جدید «متاپسیشیک» است باید همان طورى که هست پذیرفته شود زیرا حقایقى دربر دارد و جنبهاى از وجود انسانى را که هنوز خوب شناخته نشده است معرفى مىکند و شاید بتواند علت روشن بینى فوقالعاده برخىها را براى ما روشن سازد. 1 بنابراین، ادارک حسى و تعقلى دو وسیله است براى روح انسانى که تسلط او را بر قسمتى از جهان خارج تأمین مىکند ولى در عین حال براى روح انسان وسیله توصیف نشدنى دیگرى وجود دارد که ارتباط او را با جهان خارج برقرار مىنماید و نتیجه آن امور زیر است که مورد تصدیق همه دانشمندان مىباشد: 1- اکتشافات علمى محصول و اثر تنها فکر آدمى نیست و نوابغ علاوه بر نیروى مطالعه و درک قضایا از نیروى الهام نیز برخوردارند. 2- روشن بینان بدون استفاده از اعضاى حسى خود افکار دیگران را درک مىکنند تا آنجا که براى فرد روشن بین خواندن افکار شخص دیگر، به اندازه توصیف چهره وى آسان است . 3- هنگام مرگ یا پیش آمدن خطر، ما بین فرد و فرد دیگر، ارتباطى برقرار مىشود و کسى که در بستر مرگ افتاده ، براى یک لحظه به شکل عادى خود به نظر یکى از دوستانش مىرسد. 4- روشن بین مىتواند از فاصله بعید، منظره یا شخص یا صحنهاى را ببیند و آن را با دقت ترسیم و توصیف کند. شهود و فلسفه برگسن در میان دانشمندان مغرب زمین ، برگسن (1859 - 1941 م) بیش از افراد دیگر به شهود اهمیت داده تا آنجا که مخالفان مکتب وى ، او را مظهر ضد عقلانى و استدلالى معرفى کرده و گروهى او را از ایده آلیستها خواندهاند و این نوع حق کشىها در تاریخ علم فراوان است، او دیگر بسان دانشمندان شهود را در مقابل حس، و عقل را جزو منابع معرفت قرار داده است . غروربى جا انکار الهام و آگاهىهاى غیبى، معلول غرور بى جایى است که دامنگیر جمعى از مادىهاى قرن هجدهم و نوزدهم شده است ، آنان تصور مىکردند که همه چیز را فهمیدهاند و در دائره هستى براى آنان مجهولى باقى نمانده است و بر تمام پیچیدگیهاى جهان دست یافته و علل طبیعى پدیدهها را کشف کردهاند و دریافتهاند که هر حادثهاى علت مادى دارد. نتیجه یک چنین غرور علمى، این است که به همه چیز بى اعتنا شده و به آنچه از پیشینیان به یادگار مانده است، با دیده شک و تردید و احیاناً انکار بنگرند. این غرور علمى که در قرن بیستم درهم شکست و یا از حرارت و شدت آن کاسته شد، کم کم بشر را آگاه ساخت که بسیارى از رموز خلقت هنوز در پس پرده جهل مانده، و هنوز بیش از اندکى از اسرار شگفت آور جهان آفرینش ، براى بشر فاش نشده است . مردان محقق، و شخصیتهاى بارز علمى، فریب پیروزىهاى جزئى را در میدان علم و دانش نخورده و با جرأت و جسارت به انکار آنچه که هنوز درستى یا نادرستى بودن آن ثابت نشده و در ردیف علوم قرآن نگرفته است ، برنمىخیزند. دریچههائى به سوى جهان اسرار آمیز غیب خدا به خاطر لطف و مرحمتى که نسبت به بندگان خود دارد، دریچههایى را به سوى جهان غیب باز گرذارده است تا همگان بدانند که آگاهى از غیب یک امر محال و غیر ممکن نیست، بلکه تسلط انسان بر غیب امرى است صددرصد ممکن، که جاى هیچ شک و تردید در آن وجود ندارد. * * * 1- وحى به حیوانات کارهاى شگفتانگیز حیوانات که در کتابهاى حیوان شناسى، جانور شناسى و حشرهشناسى به طور مفصل پیرامون آنها بحث شده است نمونه واضحى از وجود الهام در حیوانات است . کارهاى محیر العقول جانداران از قبیل تقسیم کار، انتخاب وظیفه، ساختن عضو مفقود و آشنائى به کلیه نیازمندیهاى زندگى را نمى توان از راه تعقل و تفکر توجیه نمود زیرا بدیهى است که حیوان، فاقد دستگاه تفکر و تعقل است؛ همچنانکه نمى توان آنها را معلول نظم داخلى و ارگانیزم وجود خارجى جانداران دانست زیرا ترکیب خواص فیزیکى و شیمیایى یک موجود براى انجام امور ابتکارى وابداعى مانند تقسیم کار، انتخاب وظیفه ، تجدید ساختمان عضو مفقود، و انطباق با محیط، کافى نمىباشد. یک ماشین حساب ممکن است آنچنان منظم ساخته شود، که اعمال جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را دقیقاً انجام دهد اما هرگز ماشین حساب قادر به ابداع و ابتکار یا قاعده ریاضى نیست، یک ماشین ترجمه مى تواند دقیقا سخنان یا نوشته یک نفر را ترجمه کند ولى هرگز نظم دقیق آن ماشین قادر به تصحیح اشتباه گوینده نمىباشد. چون در زندگى حیوانات کارهاى ابداعى و ابتکارى بىسابقه دیده مىشود جز این که آنها را معلول الهام از جهان بالا بدانیم توجیه دیگرى ندارد قرآن مجید نام اینگونه الهام راوحى نهاده است . 2 2- روشن بینى و تله پاتى دانشمندان مىگویند در نهاد انسان استعداد مرموزى وجود دارد که به مدد آن مىتواند افکار دیگران را بخواند و از حوادثى که در نقاط دور دست رخ مىدهد با نیروى مافوق حس، آگاهى پیدا مىکند مبادله افکار و احساسات از راه دور به واسطه حس مخصوص کاملا یک امر عملى است هر چند از طریق وسائل فنى نوین از قبیل تلویزیون ، رادیو، تلفن و تلگراف ،افکار را مبادله مىکنند ولى دانش، براى چنین مبادلهاى راه دیگرى به نام «تله پاتى» و یا «حس روشن بینى» معتقد است . فرق «تله پاتى» با روشن بینى این است که روشن بینى همان قدرت درک اتفاقى است از فاصلههاى دور زمانى و مکانى، آن هم بدون وسائل حسى ولى «تله پاتى» کیفیتى است که به وسیله آن افکار و هیجانات و احساسات از مغزى به مغز دیگر بدون وسیله حس منتقل مىشود و در حقیقت روشن بینى و تله پاتى دور روى یک سکه هستند و هر دو نام مناسبى مىباشند براى دید دوم انسان چه درخواب و چه در بیدارى. امروز «پوگیسم» در این زمینه به وسعت نظر بیشترى قائل شده است و زندگى را «موج» مى داند و براى آن امواج گیرنده و فرستنده مىشناسد و معتقد است که امواج را همچنان که با سیم مىتوان گرفت با اندیشه نیز مى توان گرفت، اندیشه را موجى مىشناسد که بعد ازآفریده شدن به ارتعاش مىآید و در صورت وجود گیرنده قابل گرفتن است . 3- ارتباط با ارواح ارتباط با ارواح به صورتهاى مختلفى انجام مىگیرد که صورت روشن و قابل اعتماد آن این است که استاد ماهر این فن، شخصى را که براى این کار آمادگى دارد، با نگاه و تلقین خواب مى کند و روح او به سؤالات استاد پاسخ مىدهد و گاهى در این تماس از اسرار نهفته پرده برداشته مىشود. تماس با ارواح به صورت «علمى » از جهات گوناگون قابل مطالعه مىباشد ، در این زمینه کتابها و رسالههاى فراوانى به وسیله دانشمندان شرق و غرب نگارش یافته و صفحات زیادى از برخى دائرةالمعارفهاى علمى را به خود اختصاص داده است . دانشمندان این فن و کسانى که سالیان دراز در این راه کوشیدهاند اظهار مىدارند که توانستهاند با مجاهدتهاى پىگیر و آزمایشهاى فراوان از روى گوشهاى از جهان مرموز و ناشناخته ارواح، پرده بردارند و کارهاى خارق عادت و حیرتانگیزى را که به وسیله آنها انجام مىشود از نزدیک مشاهده نمایند، نویسنده دائرة المعارف قرن بیستم در جلد چهارم کتاب خود، درباره روح، جدولى از اسامى دانشمندان مشهور را که به واقعیت این علم اعتراف کردهاند، ارائه مىدهد در این جدول نام چهل و هفت نفر از دانشمندان بزرگ فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان و آمریکا آمده است . البته باید دانست که ارتباط با ارواح به طور اجمال مطلبى است صحیح ، ولى هرگز نمىتوان گفتار هر مدعى را در این باره پذیرفت بلکه باید با قرائن و علائم راستگویان را از دروغگویان تمیز داد. 4- الهام به افراد گاهى ممکن است مطلبى به قلب القا شود و انسان یک مرتبه خود را بر مطلبى واقف و آگاه ببیند، به این نوع القاء در اصطلاح، الهام مىگویند. این گونه الهامات به قدرى در هر زمان و مکان فراوان است که باید آن را در ردیف حوادث معمولى قرار داد حتى منشأ بسیارى از اختراعات و اکتشافات علمى و ابتکارات و مضامین عالى شعرى همین الهام است . قرآن مجید نمونهاى در این مورد نقل مىکند و مىفرماید: «و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه ...» (قصص /7) «به مادر موسى الهام کردیم که کودک خود را شیر ده ...» 5- خوابهاى راستین خواب ، انواع و اقسامى دارد که یک نوع آن مورد نظر ما است و آن خوابهایى است که از یک واقعیت جدا از اندیشه و ذهن، از واقعیتى محکم و استوار و پابرجا گزارش مىدهد این نوع خوابهاى الهى است که ما را با جهان خارج از خود مربوط مىسازد و از روحى حقایقى دور از محیط ذهن و اندیشه پرده بر مىدارد و این قبیل خوابها به اندازهاى زیاد است که هرگز نمىتوان آن را انکار کرد و قرآن نمونههاى پیچیدهاى در سوره«یوسف» نقل مىنماید. پیامبر گرامى اسلام درباره این نوع خوابها فرموده است : «ان الرویا الصادقة جزء من النبوة: 3 رؤیاى صادق، بخشى از نبوت است». ابرآگاهى و فلاسفه اسلام 1- شیخ الرئیس ابوعلى سینا در کتاب «اشارات» در «نمط هشتم» مىگوید: اگر عارفى از غیب خبر داد و آینده، درستى آن را ثابت کرده او را تصدیق کن و به او ایمان بیاور زیرا چنین آگاهىاى یک رشته اسباب طبیعى دارد. و نیز در تنبیهات این نمط، به برهان این مطلب اشاره کرده و مىگوید: وقتى اشتغالات روح از طریق حواس کم شد، براى روح انسان فرصتى دست مىدهد که خود را از دست قواى طبیعى خلاص کرده و به جانب قدس پرواز کند و صورتهایى را در آنجا ببیند و این حالت گاهى در خواب و در حال بیمارى به انسان عادى نیز رخ مىدهد. و نیز در جاى دیگر مىگوید: اگر به تو گفتند که فلان عارف کارى انجام مىدهد و یا به جسمى حرکت مىبخشد یا خود حرکتى مىکند که از توانایى دیگران بیرون است این سخن را انکار مکن زیرا براى این کار یک سلسله اسباب ، وجود دارد که اگر تو نیز از آن راه وارد شوى به همان مقصد مىرسى. و باز مىگوید: تجربه و آزمایش به روشنى ثابت کرده است که انسان در موقع خواب مىتواند با جهان خارج تماس بگیرد و اطلاعاتى کسب کند، اکنون چه مانعى دارد که انسان در موقع بیدارى داراى چنین قدرتى باشد و تجربه وآزمایش نیز این حقیقت را ثابت کرده است .4 * * * 2- شیخ شهاب الدین سهروردى که در فلسفه الهى و ریاضات نفسانى عملى، کم نظیر بود درباره آگاهى انسان از غیب ، چنین مىگوید: هر وقت شواغل حواس ظاهرى کاهش یافت در این وقت، نفس انسان از دست قواى طبیعى رهایى جسته و بر یک سلسله امور غیبى تسلط مىیابد سپس مىگوید: اگر انسانهاى کامل مانند پیامبران و اولیا از غیب خبر مىدهند، به خاطر نوشتههایى است که مىبینند و یا امواج و یا صداهاى دل انگیز و هولناکى است که مىشنوند و یا صورتهایى است که مشاهده مىکنند و با آنان سخن مىگویند ، و سپس از غیب خبر مىدهند. 5 * * * 3- صدرالمتألهین در تعالیق خود بر «حکمت اشراق» امکان آگاهى از غیب را به گونهاى مشروح مورد بحث قرار داده و مى گوید: «نفس بر اثر اتصال با جهان عقل، و یا عالم مثال (جهان صور اشیاء) ، آگاهىهایى کسب مىکند» سپس مطلب را با براهین عقلى روشن مىسازد. هدف از نقل این کلمات این است که روشن گردد دانشمندان و پىافکنان علوم بشرى از گذشته و حال، آگاهى از غیب را براى بشریک امر ممکن، بلکه واقع شده تلقى مىکنند ، جایى که آگاهى از غیب براى بشر معمولى ممکن، بلکه واقع شده باشد در امکان آن براى پیامبران و امامان معصوم جاى شک و تردیدى باقى نخواهد ماند. در پایان این بخش لازم است نکتهاى را تذکر دهیم: هدف از نقل سخنان دانشمندان دیروز و امروز این است که بدانیم علوم بشرى موضوع آگاهى از غیب را، یک امر ممکن بلکه محقق ، تلقى کرده است و با چنین تصدیق و توصیفى، نباید در امکان آن شک و تردید داشته باشیم. ولى باید توجه داشت که آگاهى پیامبران و امامان معصوم برغیب، از طریقى است ، غیر از طریقهاى عادى که در این بخش پیرامون آنها سخن گفتیم، و اشتراک در نتیجه ، گواه بر اتحاد در راه نیست . و نیز اگر ما در این بخش ازکشف و شهود و اشراق و یا ارتباط با ارواح سخن گفتیم و به آنها استشهاد کردیم ، نه به این معنى است که گفتار هر مدعى کشف و اشراق را بپذیریم ، یا به تصدیق هر مدعى ارتباط با ارواح، صحه بگذاریم بلکه هدف تصدیق اجمالى است؛ و اما حدود و خصوصیات آنها چیست فعلاً از قلمرو بحث ما بیرون مىباشد. چند نمونه از آیات قرآن درباره علم غیب پیامبر (ص) اکنون وقت آن رسیده با آیاتى که بر آگاهى پیامبر (ص) از پشت پرده غیب گواهى مىدهند آشنا شویم. و در این مورد به ذکر چند آیه بسنده مىکنیم. 1- «عالم الغیب فلا یظهر على عیبه احد الامن ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً» (جن /26-27) «خدا داناى غیب است پس هیچ کس را بر غیب خویش آگاه نمىکند مگر بندگانى که مورد رضایت او باشند و آن بندگان عبارتنداز: فرستادگان او، و خدا براى فرستادگان خود از جلو و پشت سرشان، نگهبان قرار مىدهد». مفاد آیه بسیار روشن است و به خوبى مى فهماند که علم غیب، ازخدا است و او فرستادگان خود را از غیب آگاه مىکند. 6 2- «و ما صاحبکم بمجنون و لقد راه بالافق المبین و ما هو على الغیب بضنین» (تکویر /22 - 24) «محمد (ص) دیوانه نیست و فرشته را در افق روشن دیده است و او بر غیب بخیل نیست (علم غیب را که بر او القاء مىشود اگر صلاح باشد به شما مىگوید و بخل نمىکند و از شما پوشیده نمىدارد». بنابراین به خوبى از آیه بر مىآید که خداوند رسول گرامى خود را توسط فرشته وحى بر غیب آگاه کرده است . 3- «و اذَ اسّر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلماَ نّباَتْ به و اظهرة الله علیه عَرّفَ بعضه و اعرض عن بعض فلماَ نبّاهَا به قالت من اَنبَاَک هذا قال نَبّانَى العلیم الخبیر...» (تحریم /3). پیامبر گرامى اسلام، رازى را به یکى از همسران خود گفت (و به او سفارش کرد که آن راز را فاش نکند) ولى او ، راز پیامبر را به دیگرى گفت، خدا پیامبر را از جریان آگاه ساخت و به او خبر داد که همسرش ، راز او را به دیگرى گفته است پیامبر با این که آگاه شد همسرش همه راز را به دیگرى گفته است اما به قسمتى از آن اشاره کرد و به قسمت دیگر اشاره نکرد یعنى به همسرش گفت رازى را که به تو سپردم، فاش ساختهاى ،همسرش او را تصدیق کرد و پرسید چه کسى تو را از این جریان آگاه ساخت. پیامبر (ص) ، فرمود: نبانى العلیم و الخیبر. خداى دانا و آگاه مرا آگاه ساخت. دقت در مجموع آیه، بخصوص جمله آخر: «نبانى العلیم الخبیر» به روشنى گواهى مىدهد که خداوند او را از غیر راه وحى قرآنى از پس پرده غیب آگاه کرده است . از آیاتى که تا اینجا نقل شد، به خوبى استفاده مىشود پیامبر گرامى (ص) بسان دیگر پیامبران الهى چون آدم، نوح ، یعقوب ، یوسف ، صالح، داوود، سلیمان و عیسى، از غیب ، خبر مىداد. آگاهى ازغیب منحصر به پیامبران نیست در خاتمه، برخى از آیات که دلالت مىکند که افرادى از غیر پیامبران هم از غیب آگاهى داشتهاند نقل مىشود تا واضح گردد که آگاهى از غیب منحصر به پیامبران الهى نیست، بلکه خدا به هر یک از بندگان خاص خود که بخواهد چنین عنایتى مىکند و او را با غیب این جهان آشنا مىسازد: «اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیهاً فى الدنیا والاخرة و من المقربین ویکلم الناس فى المهد و کهلاً و من الصالحین» (آل عمران /45-46) «هنگامى که فرشتگان به مریم گفتند: اى مریم خدا تو را به فرزندى نوید مىدهد که نام وى مسیح عیسى فرزند مریم است، در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خداست و در گهواره با مردم سخن مىگوید و از صالحان است». این نه تنها مریم است که از طریق غیب از یک رشته رویدادهاى آینده آگاه شده است بلکه در این مورد همسر ابراهیم و مادر موسى نیز با او همراه مىباشند . قرآن درباره همسر ابراهیم چنین مىگوید: «و لقد جائت رسلنا ابراهیم بالبشرى قالوا سلاماً... و امراته قائمة فضحکت فبشرنا ها باسحق و من ورآء اسحق یعقوب» (هود /69 و 71) «فرستادگان ما (فرشتگان) با مژده به نزد ابراهیم رفتند و گفتند: سلام بر تو ... و همسر وى که ایستاده بود خندید، او را به اسحاق و پس از اسحاق به یعقوب بشارت دادیم» قرآن درباره مادر موسى که از طریق غیب از سرنوشت فرزند خود آگاه شده است چنین مىفرماید: «و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم ولا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین» (قصص /7). «به مادر موسى وحى کردیم که موسى را شیر بده آنگاه که بر او ترسیدى ، او را به دریا بیفکن و نترس و غمگین مباش، ما او را به تو باز مىگردانیم و از پیامبران مرسل قرارش مىدهیم» به طورى که مشاهده مىکنید: در این آیات کسانى که از طبقه پیامبران نیستند از طریق غیب از حوادث آینده آگاه شدهاند.