کارگروه
منتظران ظهور
این کارگروه برای عاشقان ظهور و منتظران آمدنش می باشد لذا از تمام عاشقان و منتظران ظهورش برای عضویت در این کارگروه دعوت می شود.
 

آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام(3)

صفحه اصلی کارگروهها >> منتظران ظهور  >> آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام(3)
سرباز گمنام

سرباز گمنام

در کارگروه: منتظران ظهور
تعداد ارسالي: 1269
12 سال پیش در تاریخ: پنجشنبه, خرداد 16, 1392 20:48




از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت

1- و از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت یکى این است که آن حضرت بنا به نقل صاحب کتاب مکارم الاخلاق وقتى مى‏خواست موى سر و محاسن شریف خود را بشوید با سدر مى‏شست. (58)


2- و در جعفریات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على(ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) همیشه موى خود را شانه می زد و اغلب با آب شانه مى‏کرد و مى‏فرمود: آب براى خوشبو کردن مؤمن کافى است. (59)


3- و در کافى به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: یکى از سنت‏ها گرفتن ناخن ها است.


4- و در فقیه مى‏گوید: روایت شده که یکى از سنت‏ها، دفن کردن مو و ناخن و خون است. (60)


5- و نیز به سند خود از محمد بن مسلم نقل مى‏کند که از حضرت ابى جعفر از خضاب پرسید، آن جناب فرمود: رسول خدا(ص) همواره خضاب می کرد. (61)


6- و در کتاب مکارم است که رسول خدا(ص) همواره روغن به بدن خود مى‏مالید. (62)


7- و در فقیه مى‏گوید: على(ع) فرموده: ازاله موى زیر بغل بوى بد را از انسان زایل مى‏سازد، علاوه بر این که هم پاکیزگى است و هم از سنت‏هایى است که رسول خدا (ص) به آن امر فرموده است. (63)


8- و در کتاب مکارم الاخلاق مى‏گوید: براى رسول خدا(ص) سرمه ‏دانى بود که هر شب با آن سرمه به چشم مى‏کشید، و سرمه‏اش سرمه سنگ بود. (64)


9- و در کافى به سند خود از ابى اسامه از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: از سنن مرسلین یکى مسواک کردن دندانها است. (65)


10- و در فقیه به سند خود از على (ع) نقل کرده که در حدیث "اربع مائة ـ چهار صد کلمه" خود فرمود:و مسواک کردن باعث رضاى خدا و از سنت پیغمبر(ص) و مایه خوشبوئى و پاکیزگى دهان است.(66)


 اخبار درباره عادت داشتن رسول خدا(ص) به مسواک و سنت قرار دادن آن از طریق شیعه و سنى بسیار زیاد است.


11- و در فقیه مى‏گوید امام صادق(ع) فرمود: چهار چیز از اخلاق انبیاء است: 1 ـ عطر زدن 2 ـ ازاله کردن موهای زائد 3 ـ نوره کشیدن ... . (67)


12- و کافى به سند خود از عبدالله بن سنان از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود:براى رسول خدا(ص) مُشک دانى بود که بعد از هر وضویى آن را با دست تر مى‏گرفت و در نتیجه هر وقت که از خانه به بیرون تشریف مى‏آورد از بوى خوشش شناخته مى‏شد که رسول الله (ص) است.(68)


13- و در کتاب مکارم مى‏گوید: هیچ عطرى عرضه به آن جناب نمى‏شد مگر آن که خود را با آن خوشبو مى‏کرد و مى‏فرمود: بوى خوشى دارد و حملش آسان است، و اگر هم خود را با آن خوشبو نمى‏کرد سر انگشت خود را به آن گذاشته و از آن مى‏چشید. (69)


14- و نیز در آن کتاب مى‏نویسد: رسول خدا(ص) با عود خود را بخور می داد. (70)


15- و در کتاب ذخیرة المعاد است که: مشک را بهترین و محبوبترین عطرها مى‏دانست. (71)


16- و در کافى به سند خود از اسحاق طویل عطار از ابى عبدالله (ع) روایت کرده که فرمود : رسول خدا(ص) بیش از آن مقدارى که براى خوراک خرج مى‏کرد براى عطر پول مى‏داد. (72)


17- و نیز در کافى به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود:


امیرالمؤمنین(ع) فرموده: عطر به شارب زدن از اخلاق انبیاء و احترام به کرام الکاتبین است. (73)


18- و نیز به سند خود از سکن خزاز نقل کرده که گفت: شنیدم امام صادق (ع) مى‏فرمود: بر هر بالغى لازم است که در هر جمعه شارب و ناخن خود را چیده و مقدارى عطر استعمال کند. (74)


19- و در فقیه به سند خود از اسحاق بن عمار از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: اگر در روز عید فطر براى رسول خدا(ص) عطر مى‏آوردند اول به زنان خود مى‏داد. (75)


20- و در کتاب مکارم است که رسول خدا(ص) به انواع روغن‏ها خود را روغن مالى مى‏فرمود، و نیز فرمود: آن جناب بیشتر با روغن بنفشه روغن مالى مى‏فرمود، و مى‏گفت، این روغن بهترین روغن است. (76)


 


آداب آن جناب در سفر

1- و از جمله آداب آن حضرت در سفر ـ به طورى که  در فقیه به سند خود از عبدالله سنان از ابى جعفر(ع) نقل کرده ـ این بود که: آن جناب بیشتر در روز پنج شنبه مسافرت مى‏کرد. (77)


و در این معنا احادیث بسیارى است.


2- و در کتاب امان الاخطار و کتاب مصباح الزائر آمده است که صاحب کتاب عوارف المعارف گفته: رسول خدا هر وقت مسافرت می رفت پنج چیز با خود برمى‏داشت: 1 ـ آئینه 2 ـ سرمه ‏دان  3 ـ شانه  4 ـ مسواک  5 ـ و در روایت دیگرى دارد که مقراض را هم همراه خود مى‏برد. (78)


 این روایت را در کتاب مکارم و جعفریات نیز نقل کرده است.


3- و در کتاب مکارم از ابن عباس نقل کرده که گفت: رسول خدا (ص) وقتى راه مى‏رفت طورى با نشاط مى‏رفت که به نظر مى‏رسید خسته و کسل نیست. (79)


4- و در فقیه به سند خود از معاویة بن عمار از ابى عبدالله (ع ) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) در سفر هر وقت از بلندی ها سرازیر مى‏شد مى‏گفت: "لا اله الا الله" و هر وقت بر بلندی ها بالا مى‏رفت مى‏گفت: "الله اکبر". (80)


5- و در کتاب لب اللباب تالیف قطب روایت شده که رسول خدا (ص) از هیچ منزلى کوچ نمى‏کرد مگر این که در آن منزل دو رکعت نماز مى‏خواند و مى‏فرمود: این کار را براى این مى‏کنم که این منازل به نمازى که در آنها خوانده‏ام شهادت دهند. (81)


6- و در کتاب فقیه مى‏گوید: رسول خدا(ص) وقتى با مؤمنین خدا حافظى مى‏فرمود مى‏گفت : خداوند تقوا را زاد و توشه شما قرار دهد، و به هر خیرى مواجهتان سازد و هر حاجتى را از شما برآورده کند و دین و دنیاى شما را سالم و ایمن سازد و شما را به سلامت و با غنیمت فراوان برگرداند. (82)


روایات درباره دعاى آن جناب در مواقع خداحافظى اشخاص مختلف است، لیکن با همه اختلافى که دارد نسبت به دعاى به سلامت و غنیمت همه متفقند.


7- و در کتاب جعفریات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) به اشخاصى که از مکه مى‏آمدند مى‏فرمود: خداوند عبادتت را قبول و گناهانت را بیامرزد و در قبال مخارجى که کردى به تو نفقه (روزى) دهد. (83)


روایاتى در باره آداب حضرتش در پوشاک و متعلقات آن

1- و از جمله آداب آن حضرت در پوشیدنى‏ها و متعلقات آن یکى همان است که غزالى در کتاب احیاء العلوم نقل کرده که: رسول خدا(ص) هر قسم لباسى که برایش فراهم می شد مى‏پوشید، چه لنگ، چه عبا، چه پیراهن، چه جبه و امثال آن، و از لباس سبز رنگ خوشش مى‏آمد، و بیشتر لباس سفید مى‏پوشید و مى‏فرمود:


زنده‏ هاى خود را سفید بپوشانید و مرده‏هاى خود را هم در آن کفن کنید، و بیشتر اوقات قبائى را که در جوف آن لایه داشت مى‏پوشید، چه در جنگ و چه در غیر آن، و براى آن حضرت قبائى بود از سندس که وقتى آن را مى‏پوشید از شدت سفیدى به زیبائیش افزوده مى‏شد، و تمامى لباسهایش تا پشت پایش بلند بود، و إزار را روى همه لباسها مى‏پوشید و آن تا نصف ساق پایش بود. و همواره پیراهنش را با شال مى‏بست و چه بسا در نماز و غیر نماز کمربند آن را باز مى‏کرد، و آن حضرت عبائى داشت که با زعفران رنگ شده بود، و بسیار اتفاق مى‏افتاد که تنها همان را به دوش گرفته و با مردم به نماز مى‏ایستاد، کما این که بسیار مى‏شد که تنها یک کساء مى‏پوشید ، و براى آن حضرت کسائى بود که بار لائیش پشم بود و آن را مى‏پوشید و مى‏فرمود:


من هم بنده‏اى هستم و لباس بنده‏ها را مى‏پوشم، علاوه بر این، دو جامه دیگر هم داشت که مخصوص روز جمعه و نماز جمعه‏اش بود، و بسیار اتفاق مى‏افتاد که تنها یک سرتا سرى مى‏پوشید بدون جامه دیگر و دو طرف آن را در بین دو شانه خود گره می زد، و غالبا با آن سرتا سرى بر جنازه‏ها نماز می خواند و مردم به آن جناب اقتدا مى‏کردند، و چه بسا در خانه هم تنها با یک إزار نماز مى‏خواند و آن را به خود مى‏پیچید و گوشه چپ آن را به شانه راست و گوشه راستش را به شانه چپ مى‏انداخت. و چه بسا نماز شب را با إزار اقامه مى‏کرد و آن طرفش را که طره داشت به دوش مى‏افکند و با این حالت نماز مى‏گذاشت، و نیز آن حضرت کساء سیاه رنگى داشت که آن را به کسى بخشید، ام سلمه پرسید: پدر و مادرم فدایت باد کساء سیاه شما چه شد؟ فرمود : به دیگرى پوشاندمش، ام سلمه عرض کرد هرگز زیباتر از سفیدى تو در سیاهى آن کسا ندیدم .


انس مى‏گوید: خیلى از اوقات آن حضرت را مى‏دیدم که نماز ظهر را با ما، در یک شمله (قطیفه کوچک) مى‏خواند در حالتى که دو طرفش را گره زده بود، رسول خدا (ص) همیشه انگشتر به دست مى‏کرد، و بسیار مى‏شد که از خانه بیرون مى‏آمد در حالى که نخى به انگشترى خود بسته بود تا به آن وسیله به یاد کارى که مى‏خواست انجام دهد بیافتد، و با همان انگشتر نامه‏ها را مُهر مى‏کرد و مى‏فرمود مهر کردن نامه‏ها بهتر است از تهمت، خیلى از اوقات شب کلاه، در زیر عمامه و یا بدون عمامه به سر مى‏گذاشت و خیلى از اوقات آن را از سر خود برمى‏داشت و به عنوان ستره (84) پیش روى مى‏گذاشت و به طرف آن نماز مى‏کرد، و چه بسا که عمامه به سر نداشت تنها شالى به سر و پیشانى خود مى‏پیچید، رسول خدا (ص) عمامه‏اى داشت که آن را "سحاب" مى‏گفتند، و آن را به على(ع) بخشید، و گاهى که على(ع) آن را به سر مى‏گذاشت و مى‏آمد رسول خدا (ص) مى‏فرمود على دارد با "سحاب" مى‏آید.


همیشه لباس را از طرف راست مى‏پوشید و مى‏گفت: "الحمد لله الذى کسانى ما اوارى به عورتى و اتجمل به فى الناس؛ حمد خدائى را که مرا به چیزى که خود را به آن پنهان کنم و خود را در بین مردم به آن زینت دهم پوشانید" و وقتى لباسى از تن خود بیرون مى‏کرد از طرف چپ آن را از تن خارج مى‏نمود، و هر وقت لباسى نو مى‏پوشید، لباس کهنه‏اش را به فقیرى مى‏داد و مى‏گفت: هیچ مسلمانى نیست که با لباس کهنه خود مسلمانى را بپوشاند و جز براى خدا نپوشاند مگر این که آنچه را که از او پوشانیده از خودش در ضمانت خدا و حرز و خیر او خواهد درآمد، هم در دنیا و هم در آخرت.


و آن حضرت زیراندازى از پوست داشت که بار آن از لیف خرما بود، و در حدود دو ذراع  طول و یک ذراع  و یک وجب عرض داشت، و عبائى داشت که آن را هر جا که مى‏خواست بنشیند دو تا کرده و زیرش مى‏گسترانیدند، و غالبا روى حصیر مى‏خوابید.


و از عادت آن جناب یکى این بود که براى حیوانات و همچنین اسلحه و اثاث خود اسم ـ مى‏گذاشت، اسم پرچمش"عقاب" و اسم شمشیرى که با آن در جنگ‏ها شرکت مى‏فرمود " ذو الفقار" بود، شمشیر دیگرش "مخذم" و دیگرى"رسوب" و یکى دیگر" قضیب" بود، و قبضه شمشیرش به نقره آراسته بود، و کمربندى که غالبا مى‏بست از چرم و سه حلقه نقره بان آویزان بود، اسم کمان او"کتوم" و اسم جعبه تیرش"کافور" و اسم ناقه‏اش "عضباء" و اسم استرش "دلدل" و اسم مرکبش " یعفور" و اسم گوسفندى که از شیرش مى‏آشامید "عینه" بود، ظرفی از سفال داشت که مخصوص وضو ‏گرفتن و آشامیدن آب بود و مردم چون مى‏دانستند که ظرف آن جناب مخصوص وضو و آشامیدنش است از این رو کودکان را به عنوان تیمن و تبرک مى‏فرستادند تا از آن بیاشامند و از آب آن به صورت و بدن خود بمالند، بچه‏ها هم بدون پروا از آن جناب چنین مى‏کردند. (85)


2- و در کتاب عوالى است که روایت شده: رسول خدا(ص) عمامه سیاهى داشت که گاهى به سر مى‏گذاشت و با آن نماز مى‏خواند. (86)


 روایت شده که بلندى عمامه آن جناب به قدرى بود که سه دور و یا پنج دور به سرش پیچیده می شد.


3- و در کتاب خصال به سند خود از على(ع) نقل مى‏کند که در ضمن حدیث "چهار صد کلمه" فرموده : لباس پنبه‏اى بپوشید که لباس رسول خدا(ص) است، چه آن جناب لباس پشمى و مویى نمى‏پوشیدند مگر به جهت ضرورت. (87)


این روایت از صدوق نیز بدون ذکر سند نقل شده و همچنین صفوانى آن را در کتاب التعریف نقل کرده و با همین روایت معنا روایتى که قبلا گذشت که آن جناب لباس پشم مى‏پوشید روشن مى‏شود و منافاتى هم بین آن دو نیست.


4- و در فقیه به سند خود از اسماعیل بن مسلم از امام صادق(ع) از پدرش (ص) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) عصاى کوچکى داشت که در پائین آن آهن به کار برده شده بود، و آن جناب به آن عصا تکیه مى‏کرد و در نماز عید فطر و عید اضحى آن را به دست مى‏گرفت. (88)


 این روایت را صاحب جعفریات نیز نقل کرده است.


5- و در کافى به سند خود از هشام بن سالم از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: انگشتر رسول خدا(ص) از نقره بود. (89)


6- و در آن کتاب به سند خود از ابى خدیجه نقل کرده که گفت: امام صادق (ع) فرمود: نگین انگشتر باید که مدور باشد همانطور که نگین رسول خدا (ص) چنین بود. (90)


7- و در خصال به سند خود از عبد الرحیم بن ابى البلاد و از ابى عبدالله(ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) دو انگشتر داشت به یکى از آنها نوشته بود:


"لا اله الا الله محمد رسول الله" و به دیگرى نوشته بود: "صدق الله". (91)


8- و نیز در آن کتاب به سند خود از حسین بن خالد از ابى الحسن ثانى(ع) نقل مى‏کند که در ضمن حدیثى فرمود: رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین و حسن و حسین و همه ائمه معصومین(ع) همیشه انگشتر را به دست راست خود مى‏کردند. (92)


9- و از جمله آداب آن حضرت درباره مسکن و متعلقات آن یکى همان مطلبى است که ابن فهد در کتاب التحصین خود گفته که: رسول خدا(ص) از دنیا رفت در حالتى که خشتى روى خشت نگذاشت. (93)


10- و در کتاب لب اللباب مى‏گوید: امام(ع) فرمود: مسجد مجالس انبیاء است. (94)


11- و از کتاب العدد القویة تالیف شیخ على بن الحسن بن المطهر برادر مرحوم علامه حلى (رحمة الله علیه) از حضرت خدیجه(ع) نقل شده که فرمود: رسول خدا (ص) وقتى به خانه وارد مى‏شد ظرف آب مى‏خواست و براى نماز تطهیر مى‏کرد، آنگاه برمى‏خاست دو رکعت نماز کوتاه و مختصر اقامه مى‏کرد، سپس بر فراش خود قرار مى‏گرفت. (95)


12- و در کافى به سند خود از عباد بن صهیب نقل کرده که گفت از امام صادق (ع) شنیدم که مى‏فرمود:رسول خدا(ص) هیچ وقت بر دشمن شبیخون نمى‏زد.(96)


13- و در کتاب مکارم مى‏گوید: فراش رسول خدا(ص) عبائى بود، و متکایش از پوست و بار آن لیف خرما، شبى همین فراش را تا نمودند و زیر بدنش گستردند و آن جناب راحت ‏تر خوابید. صبح وقتى از خواب برخاست فرمود: این فراش امشب مرا از نماز بازداشت، از آن پس دستور داد فراش مزبور را یک تا برایش بگسترانند، و فراش دیگرى از چرم داشت که بار آن لیف، و هم چنین عبائى داشت که به هر جا نقل مکان مى‏داد آن را برایش دو طاقه فرش مى‏کردند. (97)


14- و نیز در کتاب مکارم از حضرت ابى جعفر(ع) نقل کرده که فرمود: هیچ وقت رسول خدا(ص) از خواب بیدار نشد مگر آن که بلافاصله براى خدا به سجده مى‏افتاد. (98)


15- و از جمله آداب آن جناب در امر زنان و فرزندان است که در رساله محکم و متشابه سید مرتضى(علیه الرحمه) است، چه نامبرده به سندى که به تفسیر نعمانى دارد از على (ع) نقل کرده که فرمود: جماعتى از اصحاب، زنان و غذا خوردن در روز و خواب در شب را بر خود حرام کرده بودند، ام سلمه داستانشان را براى رسول خدا(ص) نقل کرد، حضرت برخاسته و نزد آنان آمد و فرمود: آیا به زنان بى رغبتید؟ من نیز همسر دارم و در روز هم غذا مى‏خورم و در شب هم مى‏خوابم و اگر کسى از این سنت من دورى کند از من نخواهد بود... (99)


 این معنا در کتب شیعه و سنى به طرق زیادى نقل شده است.


16- و نیز در آن کتاب به سند خود از" بکار بن کردم" و عده بسیارى دیگر از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: روشنى چشم من در نماز...  قرار داده شده است. (100)


17- و در تفسیر عیاشى از حسین بن بنت الیاس نقل مى‏کند که گفت: از حضرت رضا (ع) شنیدم که مى‏فرمود: خداوند شب را و زنان را براى آرامش و آسایش قرار داده، و تزویج در شب و اطعام طعام، از سنت پیغمبر است. (101)


18- و در خصال به سند خود از على(ع) نقل می کند که در ضمن حدیث (چهار صد کلمه) فرمود: بچه‏هاى خود را در روز هفتم ولادت عقیقه کنید و به سنگینى موى سرشان نقره به مسلمانى صدقه دهید رسول خدا(ص) هم درباره حسن و حسین(ع) و سایر فرزندانش چنین کرد. (102)


 


آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنى‏ها

1- و از جمله آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنی ها و متعلقات سفره یکى آنست که در کتاب کافى آن را به سند خود از هشام بن سالم و غیر او از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) هیچ چیزى را دوست ‏تر از این نمى‏داشت که دائما گرسنه و از خدا خائف باشد. (103)


2- و در کتاب احتجاج به سند خود از موسى بن جعفر از آباى گرامیش از امام حسین (ع) حدیث طویلى نقل کرده که همه، جوابهائى است که على(ع) در پاسخ سؤالات مردى یهودى از اهل شام مى‏داده، در ضمن مى‏رسد به اینجا که یهودى از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: مردم مى‏گویند عیسى مردى زاهد بوده آیا همینطور است؟


حضرت فرمود: آرى چنین است ولیکن محمد(ص) از همه انبیاء زاهد تر بود، زیرا هیچ وقت سفره‏اى از طعام برایش چیده نشد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم هیچ وقت شکمش سیر نشد و سه شبانه روز گرسنه مى‏ماند. (104)


3- و در امالى صدوق از عیص بن قاسم روایت شده که گفت: خدمت حضرت صادق(ع) عرض کردم حدیثى از پدرت روایت شده که فرمود: رسول خدا (ص) از نان گندم سیر نشد، آیا این روایت صحیح است. فرمود: نه، زیرا رسول خدا(ص) اصلا  نان گندم نخورد، و از نان جو هم یک شکم سیر نخورد. (105)


4- و در کتاب دعوات قطب روایت شده که رسول خدا(ص) در حال تکیه غذا نخورد مگر یک مرتبه که آن هم نشست و از در معذرت گفت: بارالها من بنده و رسول توام. (106)


 این معنا را کلینى و شیخ به طریق زیادى نقل کرده‏اند و هم چنین صدوق و برقى و حسین بن سعید نیز در کتاب زهد آورده اند.


 


پى‏نوشت ها:

58- مکارم الاخلاق، ص 32.


59- جعفریات، ص 156.


60- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 74، ح 94.


61- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 69،ح 53.


62- مکارم الاخلاق، ص 35.


63- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 68، ح 264.


64- مکارم الاخلاق، ص 34.


65- کافى، ج 3، ص 23، ح 2.


66- وسائل الشیعة، ج 1، ص 351، ح 33، از محاسن برقى نقل مى‏کند.


67- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 77، ح 120.


68- کافى، ج 6، ص 515، ح 3.


69- مکارم الاخلاق، ص 34.


70- مکارم الاخلاق، ص 34.


71- این مضمون در بحار، ج 16، ص 26، ح 150 / فروع کافى، ج 6، ص 515، احادیث متعددى است.


72- کافى، ج 6، ص 512، ح 18.


73- کافى، ج 6، ص 510، ح 5.


74- کافى، ج 6، ص 511، ح 10.


75- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 113.


76- مکارم الاخلاق، ص 33.


77- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 173، ح 3.


78- مستدرک الوسائل، ج 1، ص 58 و به نقل پاورقى سنن النبى علامه در فصل اول مصباح الزائر و المکارم ج 1 ص 36. و در کافى ج 6 ص 15 به این مضمون.


79- مکارم الاخلاق، ص 22.


80- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 179، ح 1.


81- به نقل پاورقى سنن النبى در المحاسنف ص 173/ در عوارف المعارف، ص 135.


82- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 180، ح 2.


83- جعفریات، ص 75.


84- ستره(بضم سین) چیزى را گویند که وقت خواندن نماز پیش روى مى‏گذارند، مانند عصا و غیر آن.


85- احیاء العلوم، ج 7، ص 130.


86- مستدرک، ج 1، ص 203، ح 5.


87- خصال صدوق، ص 612.


88- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 323، ح 2.


89- کافى، ج 6، ص 468، ح 1.


90- کافى، ج 6، ص 468، ح 4.


91- خصال صدوق، ص 61.


92- مستدرک، ج 1، ص 229.


93- مستدرک الوسائل، ج 1، ص 245، ح 1.


94- مستدرک الوسائل، ج 1، ص 227، ح 18.


95- بحارالانوار، ج 16، ص 80.


96- کافى، ج 5، ص 28، ح 3.


97- مکارم الاخلاق، صص 38 و 39.


98- همان.


99- مستدرک، ج 2، ص 530.


100- کافى، ج 5، ص 320، ح 1، ص 321 ح 7.


101- تفسیر عیاشى، ج 1، ص 371.


102- خصال صدوق، ج 2، ص 619.


103- کافى، ج 8، ص 129، ح 99.


104- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 335.


105- بحار، ج 16، ص 243/ از مکارم الاخلاق، ص 28.


106-  مستدرک الوسائل، ج 3، ص 83، ح 5.



حذف ارسالي ويرايش ارسالي