احادیث شریف دلالت دارند که جنبش امام مهدى و انقلاب مقدس ، در شانزده ماه به فرجام مى رسد . ایشان در شش ماه نخست ، ترسان و امیدوار است و رخدادها را مخفیانه توسط یارانش رهبرى مى کند ، سپس دو ماه یا بیشتر در مکه خواهد بود ، آن گاه رو به مدینه مى آورد و مدت اندکى آن جا مى ماند ، بعد رو به عراق مى آورد ، سپس به شام و قدس مى رود .
اوج جنگ با دشمنانش ، هشت ماه است که پیروزى هاى چشمگیرى هم به دست مى آورد و جهان اسلام زیر حکومتش یکپارچه مى شوند ; سپس با یارى عیسى(علیه السلام) با غریبان صلح مى کند . نزدیک به شش ماه پیش از حرکت ظهورش دو حادثه رخ مى دهد که اشاره الهى به آنهاست :
اول : انقلاب در سرزمین هاى شام به رهبرى عثمان سفیانى ; در این باره یهود و غربیان مى پندارند که پیروزى مهمى براى کنترل منطقه مسلط بر فلسطین به دست رهبرى توانمند است که دوستدار و طرفدار یهود و غربیان مى باشد و مى تواند در برابر تهدیدات عرب و ایران در مورد قدس بایستد ; اما کسانى که از احادیث مربوط به سفیانى خبر دارند ، مى دانند که خروجش مقدمه ظهور مهدى موعود است ، و مى گویند که خدا و رسولش راست گفته است که : « سبحان ربنا إن کان وعد ربّنا لمفعولا » پس آماده یارى مهدى(علیه السلام) مى شوند .
دوم : خطابِ سروش آسمانى ، ملت هاى دنیاست و همگى آن را مى شنوند . هر قومى به زبان خود ، با صدایى رسا که از آسمان فرود مى آید ; صدایش از هر طرف شنیده مى شود ; هر خوابیده اى را بیدار مى کند و هر نشسته اى برمى خیزد . مردم از خانه هایشان بیرون مى آیند تا ببینند چه خبر است !
آن ندا ، مردم را فرا مى خواند که براى ستم و جنگ و خونریزى ، حد و مرزى قائل باشند ; و دستور مى دهد که از امام مهدى پیروى کنند . نام او و پدرش را مى بَرَد . در این هنگام تأویل فرمایش خدا محقق مى شود : « إن نشأ ننزل علیهم من السماء آیة فظلّت أعناقهم لها خاضعین » . بشر در برابر این نشانه الهى خاضع مى شود و سر تسلیم فرود مى آورد و مردم تمام جهان با هیجان مى پرسند : مهدى کیست و کجاست ؟! اما شیطان پیروانش را به حال خود رها نمى کند و مردم را در مورد معجزه ندا به شک مى اندازد و براى کشتن امام مهدى(علیه السلام) دست به فعالیت مى زند ; این در حالى است که مؤمنان این ندا را حق و درباره امام مهدى موعود مى دانند و ایمانشان افزایش مى یابد ، اینها براى یارى امام گرد مى آیند . در این هنگام است که زمان ظهور امام به تدریج آغاز مى شود ; امیر مؤمنان(علیه السلام) اینچنین توصیف مى کند :
« در زمان شک و شبهه ظهور مى کند ، تا همه چیز را روشن گرداند . پر آوازه مى شود و امرش آشکار مى گردد » . (بحار 53/3) یعنى امرش را براى مردم روشن و آشکار مى کند، یا مى خواهد مردم را آزمایش کند که آیا دعوتش را مى پذیرند ، تا این امر روشن شود .
امام صادق(علیه السلام) فرمود : قائم قیام نمى کند مگر پس از آن که دوازده مرد قیام کرده و همگى اتفاق نظر دارند که قائم را دیده اند اما آنان را تکذیب مى کنند ( نعمانى /277 ) .
به نظر مى رسد اینها ادعاى درستى دارند ، چون از تکذیب مردم تعجب مى کنند ، و دیدن آنها در آن بُرهه ، حساس است ( حدیث مى گوید : در زمان شک و شبهه ظهور مى کند تا امرش را آشکار نماید ) . در این مدت ، امام دولت یمنى ها و ایرانى ها را که مقدمه دولت مهدى است ، راهنمایى مى کند و در مناطق مختلف مسلمانان ، با یارانش ارتباط دارد .
در آن زمان ، مردم دنیا به حجاز چشم دوخته اند و به دنبال مهدى(علیه السلام) هستند ، چون مى دانند ایشان از اهالى مدینه است و حرکتش از مکه شروع مى شود . لشکر سفیانى بسیارى از بنى هاشم را در مدینه به امید آنکه مهدى(علیه السلام) میان آنهاب اشد ، دستگیر مى کند . به دنبال این رخدادها ملت هاى مسلمان را موجى فرا مى گیرد که از مهدى(علیه السلام) و کراماتش و نیز نداى جبرئیل در بردن نام مهدى(علیه السلام)سخن مى گویند ; این وضع زمینه مناسبى براى ظهورش فراهم مى کند اما فرصت خوبى هم براى دروغگویان و فریبکارانى است که مدعى مهدویت هستند و مردم را گمراه مى کنند .
در روایات آمده است که عده اى پیش از ظهور مهدى ادعاى مهدویت مى کنند و دوازده نفر از آل ابى طالب مردم را به سوى خود مى خوانند ; اما همگى پرچم هاى گمراهى و تلاش براى بهره بردارى از چشم براه بودن جهان براى ظهور مهدى(علیه السلام) است .
امام صادق فرمود : مبادا نام امام را ببرید ، چرا که به خدا ! او مدتى غایب مى شود و شما آزمایش مى شوید . حتى گفته مى شود که مهدى مرده یا هلاک شده ، یا به وادى رفته است . چشم مؤمنان بر او خواهد گریست و مانند کشتى پرتلاطم در امواج دریا ، به تلاطم و بیتابى گرفتار مى شوید ; اما فقط کسانى نجات مى یابند که خدا عهد و میثاقشان را پذیرفته و ایمان را در دلشان قرار داده و با فرشته خود آنان را یارى کرده است . دوازده پرچم مشابه برافراشته مى شود که قابل تشخیص از یکدیگر نیستند .
مفضل مى گوید : (وقتى این سخن را شنیدم) گریه کردم ، فرمود : اى ابوعبدالله ! چرا گریه مى کنى ؟! عرض کردم : چگونه گریه نکنم و حال آن که مى فرمایید دوازده پرچم که از همدیگر قابل تشخیص نیستند ، برافراشته مى شود در این صورت چه کنیم ؟ راوى مى گوید : امام به نور خورشید که داخل سایبان شده بود ، نگاه کرد و فرمود : اى ابوعبدالله ! نور خورشید را مى بینى ؟ عرض کردم : آرى ، فرمود : به خدا ! امر ما روشن تر از نور خورشید است .