فروغى از دانش امام هادى (ع)
|
عباس کوثرى
سال 212 هجرى است و «صریا» غرق نور و شادى است. تقدیر دستاندرکار آفرینش معجزه خلقت است و جهان در انتظار یکى اززیباترین چهرههاى ملکوتى بوستان محمدى(ص) شگفتن گل چهارمینعلى(ع) را در جمع خویش جشن گرفته و بر استمرار کوثر فاطمىقامت نماز و تکبیر بسته است.
«سمانه مغربیه»، مادر عارفش، خوشحال و خندان و پدر بزرگوارش«جوادالائمه(ع») بر این نعمتبزرگ شکر گزار و شادان است. اوامام «علىالنقى» است که باید در سن هشتسالگى، پس از پدر،سکاندار کشتى نجات انسانها از گردابهاى گمراهى گردد و امت رابه ساحل عدالت و پاکى رهنمون شود. سرفصلهاى زندگى و درخششخورشیدگونش در روزنه بیان و قلم نمىگنجد؛ زیرا امام ظهور اسماعظم الهى و تجلى شکوهمند و تام تمامى اسماى الهى است؛ امامىتوان از راه آثار و برکات پرتوى از آفاق وجودى و گسترهروحىاش را دریافت. این نوشتار به بخشى از جلوههاى امامهادى(ع) مىپردازد.
الف- زیارت جامعه
یکى از آثار ماندگار وارزشمند امامهادى(ع) زیارت جامعه است کهخود متقنترین متن شناخت امامت راستین است. صحت صدور و ارزشسندى آن چنان است که مرحوم مجلسى مىنویسد:
«انما بسطت الکلام فىشرح تلک الزیاره قلیلا و ان لم استوف حقهاحذرا من الاطاله لانها اصحالزیارات سندا و اعمها موردا و افصحهالفظا و ابلغها معنى و اعلاها شانا» اینکه درباره زیارت جامعهسخن اندکى به درازا کشید اگرچه حق آن را نیز ادا نکردمبدین خاطر است که این زیارت صحیحترین آنهااز جهتسند وفراگیرترین آنها نسبتبه ائمهعلیهم السلام است و در مقایسه بادیگر زیارتها از فصاحت و بلاغت و منزلتبیشترى برخوردار است.
این زیارت را مرحوم صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه» و شیخطوسى درکتاب تهذیب الاحکام از موسى بن عبدالله نخعى چنین نقلمىکند: از امام علىالنقى(ع) خواستم مرا زیارتى با بلاغت و کاملتعلیم دهد که به وسیله آن بتوانم هریک از ائمه را زیارت کنم.
حضرت فرمود: چون به درگاه رسیدى در حالى که غسل کردهاى بایستو شهادتین را بگو و چون داخل شدى و قبر را دیدى توقف کن وسىمرتبه الله اکبر بگو. سپس اندکى راه برو با گامهاى کوتاه وبا آرامش و وقار؛ دوباره بایست و سى مرتبه الله اکبر بگو. پسبه قبرمطهر نزدیک شود و چهل مرتبه تکبیربگو. اهمیت این زیارترا هنگامى مىتوان دریافت که بدانیم در آن زمان عدهاى از«غلات» معصومانعلیهم السلام را تا حد خدایى بالابرده، گروهى راتحت پرچم ضلالتخویش گرد آورده بودند. امام(ع) با سخنان خودمرز افراط و تفریط را مشخص کرد و دوستداران واقعى خویش را ازانحراف و تمایل به سوى افکار و آراى باطل دور داشت. نام چندتناز غلوکنندگان چنین است:
1- على بن حسکه قمى
2- قاسم یقطینى
3- حسن بن محمدبن باباى قمى
4- محمدبن نصیر
از نامه بعضى از اصحاب امام(ع) به وى و جواب حضرت، مىتوان بهعقاید این گروه دستیافت. در آن نامه آمده است:
«ان على ابن حسکه یدعى انه من اولیائک و انک انت الاول القدیمو انه بابک و نبیک امرته ان یدعو الى ذالک ...» على بن حسکه معتقد است تو خدایى و او پیامبرى است که از جانب شما ماموریتیافته مردم را به آن دعوت کند. او بسیارى را به سوى خود جذبکرده است. اگر منت نهى و جوابى را در این باره مرقوم دارىآنان را از هلاکت نجات دادهاى.
امام در پاسخ نوشت: ابن حسکه دروغ گفته است. لعنتخدا براوباد من او را در شمار دوستان خود نمىدانم....
سوگند به خدا، خداوند محمد(ص) و پیامبران پیش از او را جز بهآیین یکتاپرستى و نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده است.
محمد(ص) تنها به خداى یکتاى بىشریک دعوت کرده است و ماجانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمىورزیم؛ در صورتاطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته، چنانچه از فرمانشسرپیچى کنیم عقوبت و عذاب خواهیم شد. ما حجتى برخداوند نداریمو خدا برما و تمامى مخلوقاتش حجت دارد. من از کسى که اینسخنان را به زبان آورد بیزارى جسته، به خدا پناه مىبرم. شمانیز از آنان دورى کنید. و آنان را در تنگنا قرار دهید. چنانچهبه یکى از این افراد دسترسى پیدا کردید، سرش را با سنگبشکنید. بدین جهت امام(ع) در آداب خواندن زیارت مزبور فرمود:
صدمرتبه تکبیر بگوید. مرحوم مجلسى در حکمت آن مىگوید: ایندستور شاید بدین جهت است که از غلو و زیاده روى در بارهائمهعلیهم السلام جلوگیرى کند. در متن خود زیارت نیز آمده است:
«اشهد ان لااله الاالله، وحده لاشریک له، کما شهدالله لنفسه...
و اشهدان محمدا عبده المنتجب و رسوله المرتضى.» در فرازىدیگر مىفرماید:
«السلام على الدعاه الىالله و الادلاء على مرضاهاللهوالمستقرین فى امرالله و التامین فى محبه الله و المخلصین فىتوحیدالله.» سلام بر ائمه که دعوت کنندگان به سوى خدا وراهنمایان برخشنودى خدایند. همانها که ثاتب قدمان در اجراىفرمان الهى و کامل در عشق ومحبتخدا و صاحبان مقام اخلاص درتوحید خداوندند. در این زیارت اوج معنوى و جامعیت ائمهعلیهمالسلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگیز که هر سخن شناس وآشناى با ادبیات عرب آن را در مىیابد، این امر خود مىتواندبیانگر صدور این جملات از سوى امام معصوم(ع) باشد بیان شدهاست. در این زیارت در باره فضایل و خصوصیات اخلاقى و اجتماعىامامان معصومعلیهم السلام مىخوانیم:
«کلامکم نور و امرکم رشد و وصیتکم التقوى، و فعلکم الخیر،وعادتکم الاحسان، و سجیتکم الکرم، و شانکم الحق و الصدق والرفقو قولکم حکم و حتم، و راءیکم علم و حلم و حزم.» سخن شما نوربخش دلها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شماخیر و نیکى است. عادت شما نیکى و فطرت شما کرم و بخشش است.
حالت و منزلتشما حق و راستى و مدارا و محبت است و سخن شمادستور لازم الاجراست؛ و اندیشه شما دانش و بردبارى و عاقبتاندیشى است.
این زیارت امامت را رمز و راز فلسفه سیاسى اسلام مىداند؛ دولتحق و پاینده اهلبیتعلیهم السلام را فرا روى انسانها قرار مىدهدو به همه مومنان یاد آورى مىکند که حق مسلم و حکومت عدل الهىاز آن اهلبیت عصمت و طهارت است. «ودعائم الاخیار و ساسهالعباد و ارکان البلاد؛» ائمهعلیهم السلام آقاى نیکان وتکیهگاه آنها و خلفاى الهى و تدبیرکنندگان امور بندگان وستونهاى محکم شهرهایند. مرحوم مجلسى مىفرماید:
«وساسهالعباد» جمع «السائس اى ملوک العباد و خلفاء اللهعلیهم» ساسه جمع «سائس» به معناى پادشاه بندگان و خلفاىالهى برآنان است.
این زیارت به شیعیان مىآموزد که آمادگى خویش را حفظ کنید تاآن زمان که دولت اهلبیتعلیهم السلام بر قرار شود: «و نصرتىلکم معده حتى یحیى الله تعالى دینه بکم و یردکم فىایامه ویظهرکم لعدله و یمکنکم فى ارضه» سرانجام حدیثبرائت و ولایترا به عنوان شعارى جاوید، مطرح مىکند تا شیعیان آن را درامتداد حرکت تاریخى خویش همراه داشته باشند و بتوانند اصالتمکتبى و دینى خویش را در طرد التقاط، نامردمىها و باطلگرایانحفظ کنند:
«فمعکم معکم لامع غیرکم»؛ همگام با شما بوده و خواهم بود. نهبا دشمنان شما. زیباییهاى این زیارت بسیار است و ساحلش دوردستمىنماید. بضاعت و مجال اندک ما را از پیشروى فزونتر در اینعرصه باز مىدارد. پس ناگزیربه همین مقدار بسنده مىکنیم.
امام هادى(ع) و آثار فقهى
هرگاه فقه شیعه در مجامع علمى و جهانى مجال طرح یافته،جلوههایى به یاد ماندنى و زیبا پدید آورده است. این برخاستهاز همان منطق مستحکم و استدلالهاى عمیق مبتنى بر وحى است که ازرسول گرامى اسلام به اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام رسید. درزمان معاصر نیز دیدیم که مفتى مصر «شیخ شلتوت» پس از مقایسهفقه مذاهب چهارگانه با فقه جعفرى چنین گفت: «وانى لا انسىحینماکنت اشتغل بتدریس فقه المذاهب الاسلامیه و حینما کنت تجولالاراء فى ذهنى کانت آراء علماء الشیعه فقط تجلب نظرى و ربماکنت ارجح نظرهم لما فیه من قوه الاستدلال و المنطق الصحیح.»
فراموش نمىکنم هنگامىکه به تدریس فقه مذاهب اسلامى اشتغالداشتم، در این میان فقط آراى علماى شیعه نظرم را جلب مىکرد وچه بسا نظر آنان را به خاطر اینکه از استدلال قوى و منطق صحیحبرخوردار بود، ترجیح مىدادم.
این منطق در گفتار فقهى حضرت هادى(ع) بسیار به چشم مىخورد؛براى مثال زمانى فردى مسیحى با زنى مسلمان زنا کرد و حریم عفت اسلامى را خدشه دار ساخت. او را نزد متوکل آوردند. یحیى ابن اکثم گفت: اسلام آوردن او، کفر و عملش را از میان برده، در نتیجه حدى بر او جارى نمىشود. برخى از فقها گفتند: مىبایست سه بار بر او حد جارى شود. دسته اى دیگر از فقها بگونه اى دیگر فتوا دادند. متوکل ناچار با امام هادى(ع) مساله را در میان نهاد.
امام پاسخ داد: باید آنقدر شلاق بخورد تا بمیرد.
یحیى ابن اکثم و دیگر فقها اعتراض کردند و خواستار ارائه مدرک شدند. متوکل از امام(ع) مدرک طلبید. حضرت در جواب آیه 84 و 85سوره غافر را یادآور شد: «چون شدت قدرت و قهر ما را دیدند،گفتند: ما به خداى یکتا ایمان آوردیم و به همه بتهایى که شریک خدا گرفتیم کافر شدیم؛ اما ایمانشان، پس از دیدن مرگ و مشاهده عذاب ما، بر آنها سودى نبخشید. سنت خدا در میان بندگان چنین حکمفرما بوده است: و آنجا کافران زیانکار شدهاند.
امام با این آیه یادآورى کرد: چنان که ایمان مشرکان پس ازنزول عذاب سودمند نیست، اسلام این مسیحى نیز حد الهى را از اوساقط نمىکند. متوکل پاسخ امام(ع) را پسندید و دستور داد آن رااجرا کنند.
درود و سلام و صلوات خدا بر امام هادى(ع) آن هنگام که در سال212 هجرى خورشید وجودش تجلى کرد و آن زمان که با عزمى آهنین ورنج غربت و تبعید را برگزید و آن روز که پس از 33 سال دورانشکوهنمد امامت در سال 254 هجرى به شهادت رسید.
ماهنامه کوثر شماره 30
تعلیم و تربیت شاگردان
شناسایى و جذب افراد مستعد و آماده و ترتبیت آنان بر اساس تربیتهاى اسلامى و مجهز ساخن آنان به انواع علوم مورد نیاز جامعه از رسالتهاى مهم امامان علیهم السلام بود و محدودیتهاى اعمال شده از سوى حکومتهاى وقت هر چند انجام این رسالت را در حد مطلوب با مشکلاتى مواجه ساخت و بسیارى از افراد را از دستیابى به این سرچشمههاى زلال دانش و معرفت و بهرهگیرى از آن محروم کرد، ولى موجب تعطیل شدن آن نگشت.
تشنگان حقیقت و شیفتگان امامت تحت پوششهاى مختلف به محضر امامان علیه السلام مىرسیدند و در حد ظرفیت و میوان معرفتخود از دریاى بىکران دانش الهى آن بزرگواران سیراب مىشدند.
بر اساس نوشته شیخ طوسى، تعداد دست پروردگان پیشواى دهم(ع) و کسانى که از آن حضرت در زمینههاى مختلف علوم اسلامى روایت نقل کردهاند بالغ بر 185 نفر مىشود (1) که در میان آنان چهرههاى برجتسه علمى و فقهى فراوانى که داراى تالیفات گوناگونى بودند دیده مىشود.
بجاست در اینجا از بعضى شاگردان آن حضرت - هر چند به طور اختصار - یاد شود تا ضمن تجلیل از این عزیزان، بعد علمى و تلاش فرهنگى پیشواى دهم شناختهتر گردد.
1 - ایوب بن نوحوى
مردى امین و مورد وثوق بود و در عبادت و تقوا رتبه والایى داشت، چندانکه دانشمندان رجال او را در زمره بندگان صالح خدا شمردهاند. او، وکیل امام هادى و امام عسکرى علیهما السلام بود و روایات زیادى از پیشواى دهم(ع) نقل کرده است.
«ایوب» به هنگام در گذشت تنها یکصد و پنجاه دینار از خود بجاى گذاشت، در حالى که مردم گمان مىکردند او پول زیادى دارد. (2)
«در «صریا» امام هادى(ع) بودم که «ایوب بن نوح» داخل شد و پیش روى آن حضرت ایستاد. امام(ع) دستورى به او داد، سپس بازگشت.
امام(ع) رو به من کرد و فرمود: «اى عمرو! اگر دوست دارى به مردى از اهل بهشتبنگرى به این مرد (ایوب بن نوح) بنگر. » (3)
2 - حسن بن راشد
معروف به «ابوعلى»وى از اصحاب امام جواد و امام هادى(ع) شمرده شده و نزد آن دو بزگوار از منزلت و مقام والایى برخوردار بوده است.
شیخ مفید او را از زمره فقهیان برجسته و شخصیتهاى طراز اول دانسته که حلال و حرام از آنها گرفته مىشد و راهى براى مذمت و طعن بر آنان وجو نداشت. (4)
شیخ طوسى نیز به هنگام بحث از سفرا و وکلاى ممدوح امامان(ع) از «حسن بن راشد» به عنوان وکیل امام هادى(ع) نام برده نامههاى آن حضرت را به او یادآور شده است. » (5)
«محمد بن فرج» مىگوید:
«در نامهاى به امام هادى(ع) از ابو على و. . . پرسیدم. امام(ع) در پاسخ نوشت: «نام «ابن راشد» را بردى، خدا او را رحمت کند. او سعادتمندانه زندگى کرد و شهید در گذشت. . . » (6)
3 - حسن بن على ناصر شیخ طوسى او را از اصحاب امام هادى(ع) شمرده است. وى پدر جد سید مرتضى از سوى مادر است. سید مرتضى در وصف او مىگوید:
«مقام و برترى او در دانش و پارسایى و فقه روشنتر از خورشید درخشان است. او بود که اسلام را در «دیلم» نشر داد، به گونهاى که مردم آن سامان به وسیله او از گمراهى به هدایت راه یافته و با دعاى او به حق بازگشتند. صفات پسندیده و اخلاق نیکوى او بیش از آن است که شمرده نشود و روشنتر از آن است که پنهان بماند. » (7)
4 - عبد العظیم حسنى
وى که نسب شریفش با چهار واسطه به امام حسن مجتبى علیه السلام مىرسد بر اساس نوشته شیخ طوسى ازیاران امام هادى و امام عسکرى علیهما السلام است»، (8) ولى در برخى نوشتهها از اصحاب امام جواد و امام هادى(ع) قلمداد شده است. (9)
«عبد العظیم» مردى پارسا، وارسته و دانشمند، فقیه و مورد اعتماد و وثوق پیشواى دهم(ع) بود. «ابو حماد رازى» مىگوید:
«در سامرا بر امام هادى(ع) وارد شدم و درباره مسائلى از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم و او پاسخ گفت. زمانى که خواستم خدا حافظى کنم فرمود: «اى حماد! هرگاه در ناحیهاى که زندگى مىکنى مشکلى در امر دینتبرایت پیش آمد از عبد العظیم حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان. » (10)
وى، با آنکه معتقد به امامت امامان علیهم السلام بود اما براى اطمینان بیشتر به محضر امام هادى(ع) شرفیاب شد و به طور تفصیل عقاید خود را بر آن حضرت عرضه کرد و از او خواست تا نسبتبه آنها اظهار نظر نماید. امام(ع) پس از شنیدن عقاید او فرمود: «اى ابو القاسم! سوگند به خدا، آنچه گفتى همان دین خداست که بر بندگانش پسندیده است. بر همین عقیده استوار باش، خداوند در دنیا و آخرت تو را بر حق پایدار بدارد. » (11)
وى که از ستم دستگاه خلافت عباسى نسبتبه علویان به ستوه آمده بود براى رهایى از شر آنان به «رى» شبها را به شب زندهدارى و روزها را به روزه سپرسى مىکرد و زندگى مخفیانهاى داشت. گاهى پنهانى به زیارت قبر یکى از فرزندان موسى بن جعفر علیهما السلام که در «رى» مدفون بود مىرفت. شیعیان به تدریج از ورود او به «رى» خبردار شدند و پنهانى به محضرش رسیده از او استفاده مىکردند. (12)
حضرت عبد العظیم هرچند در طول مدت اقامتش در رى از آزار و شکنجه عباسیان در امان بود، ولى زندگى پنهانى و بدور از خانواده و نیز گزارشاتى که از گرفتارىها و مصایب علویان در نقاط مختلف کشور اسلامى به او مىرسید پیوسته خاطرش را آزرده و متاثر مىساخت و سرانجام در پى بیمارى شدیدى - که شاید معلول همین رنجهاى روحى بود - در «رى» در گذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
5 - عثمان بن سعید
وى، در سن جوانى و در حالى که یازه سال از عمرش مىگذشت افتخار شاگردى امام دهم(ع) را پیدا کرد (13) و در اندک زمانى از آنچنان رشد و تعالىاى برخوردار شد که امام هادى(ع) از او به عنوان «ثقه» و «امین» خود یاد کرد. «احمد بن اسحاق قمى» مىگوید:
«به محضر امام هادى(ع) رسیدم و عرض کردم: سرورم، کار من طورى است که گاهى (در منزل) هستم و گاهى نیستم، زمانى هم که هستم دسترسى به شما براى میسر نیست. (در چنین مواقعى) گفتار چه کسى را بپذیریم و دستور چه کسى را فرمان بریم؟
امام(ع) فرمود: «ابوعمر، ثقه و امین من است، هر چه به شما بگوید از سوى من گفته و هرچه به شما القا کند از ناحیه من القا کرده است. » (14)
6 - على بن جعفر همانى
وى، مردى ثقه و دانشمند بود و وکالت امام هادى و امام عسکرى(ع) را بر عهده داشت و کردارش مورد پسند آن دو بزگوار بود. «ابو جعفر عمرى» مىگوید:
«ابوطاهر بن بلال (15) در سفر حج دید على بن جعفر پولهاى زیادى انفاق مىکند. پس از بازگشت در نامهاى موضوع را به امام عسکرى(ع) گزارش کرد.
امام(ع) در پاسخ نوشت: «ما خودمان دستور پرداخت دویست هزار دینار را به او دادیم. ولى او تنها نیمى از آن را پذیرفت. مردم حق ندارند به کارها و امورى که ما اجازه اظهار نظر و دخالت در آنها را به آنان ندادهایم دخالت کنند.
راوى مىگوید: «على بن جعفر بر امام هادى(ع) وارد شد و آن حضرت دستور رداختسىهزار دینار طلا را به او داد. (16)
نکاتى که از این روایت استفاده مىشود«على بن جعفر» به نمایندگى از سوى امام هادى و امام عسکرى علیهما السلام پولهایى به افراد مىداد تا به مصارف مورد نظر آن دو بزرگوار برسانند.
پولهاى پرداختى صرفا براى تامین نیازهاى فردى افراد نبود بلکه به منظرهاى دیگرى که به اهداف امامت مربوط مىشد پرداخت مىگردید. شگفتى «ابوطاهر» از فزونى انفاقها و گزارش آن به امام(ع) و نسبت دادن امام(ع) کار او را به خود و بیان اینکه این گونه کارها از امورى است که مردم عادى حق اظهار نظر و دخالت در آن را ندارند همه مؤید این حقیقت است.
- ایام حج که مسلمانان براى انجام فریضه حجبه مکه مىآیند بهترین رصتبراى انجا این گونه کارهاست، زیرا از یکسو دسترسى به افراد و توجیه آنان نسبتبه رسالتها و ماموریتهاشان و نیز تدارکشان در چنین ایامى آسانتر است، و از سوى دیگر، دستگاه خلافت نسبتبه آنان حساسیتى نشان نخواهد داد.
على بن جعفر نزد پیشواى دهم(ع) از منزلت والایى برخوردار بود. بین او و «فارس بن حاتم» بر سر مسالهاى مشاجره در گرفت. «ابراهیم بن محمد» موضوع را به امام(ع) گزارش کرد و از آن حضرت خواست معین کند که وى از کدامیک از آن دو پیروى کند. امام(ع) در پاسخ نوشت:
سزاوار نیست از مثل چنین مسالهاى پرسیده شود و نه در مثل چنین موضوعى شک شود. خداوند به «على بن جعفر» مرتبتى والا بخشیده و ما را بازداشته از اینکه او با فردى مثل «فارس بن حاتم» مقایسه شود، بنابراین به گاه نیاز، به على بن جعفر رجوع کن و از «فارس» بیم کنید و او را در هیچ یک از امور خود داخل مکنید. . . » (17)
وى، - همانگونه که پیش از این یاد آور شدیم - به جرم جانبدارى از اهل بیت علیهم السلام به دست متوکل گرفتار و روانه زندان گشت، ولى پس از مدتى به برکت دعاى امام علیه السلام از زندان آزاد شد.
پىنوشتها:
(1) ر. ک. رجال الطوسى، ص 409 - 427 براى آگاهى از تفصیل بیشتر شرح زندگانى آنان به حیاة الامام على الهادى، ص 170 - 230 رجوع کنید.
(2) ر. ک. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 260 - 262.
(3) الغیبة، شیخ طوسى، ص 212.
(4) معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 324.
(5) الغیبة، ص 212 - 213. در مباحث پیش به برخى از این نامهها اشاره شد.
(6) رجال کشى، ج 6، ص 603، ردیف 1122.
(7) معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 28.
(8) رجال الطوسى، ص 417، ردیف 1 و ص 433، ردیف 20.
(9) معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 47.
(10) همان مدرک، ص 48 - 49.
(11) وسائل الشیعة، ج 1، ص 12 - 13 و امالى صدوق، ص 278، حدیث 24.
(12) ر. ک. رجال النجاشى، ص 247 - 248 و تنقیح المقال، ج 2، ص 157.
(13) رجال الطوسى، ص 420، ردیف 36.
(14) الغیبة، شیخ طوسى، ص 215.
(15) ابوطاهر، از عناصر نامطلوب دوران امام عسکرى و امام زمان علیهما السلام بود و به دروغ، ادعاى وکالت از سوى امام عسکرى(ع) را داشت. اموالى از امام(ع) نزد وى بود که از تحویل آنها به «محمد بن عثمان» نایب خاص امام زمان(ع) خوددارى کرد، از این رو، شیعیان از وى بیزارى جسته و او را مورد لعن قرار دادند. «ر. ک. الغیبة، شیخ طوسى، ص 245».
(16) ر. ک. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 293، و الغیبة، شیخ طوسى، ص 212.
(17) رجال کشى، جزء 6، ص 523، ردیف 1005.
کتاب: تحلیلى از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، ص 140.
نویسنده: مرکز تحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامى