جهان اسلام، در دوران امامت امام هادى(ع) از نظر فرهنگى و گرایشها و کشمکشهاى فکرى و اعتقادى از موقعیت و گستردگى ویژهاى برخوردار بود و بحثهاى علمى و اعتقادى و برخورد افکار و بینشهاى گوناگون با یکدیگر نسبتبه موضوعات دیگر، جایگاه ویژهاى داشت.
منشا پیدایش این تحول فرهنگى، شرایط سیاسى - اجتماعى جامعه اسلامى بویژه در سطح دستگاه رهبرى بود. اظهار تمایل حکمرانان عباسى این دوره نسبتبه مسائل علمى و فرهنگى، باز شدن دروازههاى علوم فلسفه و کلام ملتهاى دیگر بر روى مسلمانان و ترجمه بسیارى از کتابهاى علمى آنان به زبان عربى، راه یافتن دو تن از امامان شیعه - امام رضا و امام جواد علیهما السلام - به دستگاه خلافت و فراهم آمدن موقعیت استثنایى براى بحث و مناظره با دانشمندان، سران مکتبها و گروههاى مختلف، از مهمترین عوامل پیدایش این شرایط بود.
پیدایش چهره هاى برجسته علمى در زمینههاى مختلف دانشهاى عقلى و نقلى در این ودره نشانه بارز دیگرى بر گستردگى سفره دانش بشرى در این مقطع زمانى است. از جمله این دانشمندان مىتوان افراد ذیل را نام برد:
احمد بن حنبل، (متوفاى 241 ه. ق) و نویسندگان صحاح سته، بخارى (م 256 ه. ق) مسلم (261 ه. ق) ابو داود سجستانى (م 275 ه. ق)، ابو عیسى ترمذى (م 278 ه. ق) ابو عبد الله بن ماجه (م 275ه. ق) و احمد نسائى (م 303 ه. ق) در زمینه حدیث و فقه. ابو هذیل (م 235)، ابو اسحاق، ابراهیم بن سیار (م 231)، ابو عمر و بن بحر جاحظ (م 255)، و ابو الحسین خیاط در زمینه علم کلام.
یحیى بن ماسویه (م 242)، بختیشوع (م 256) و حنین بن اسحاق (م 260)، در دانش پزشکى.
و یعقوبى (م 282)، ابن قتیبه دینورى (م 276) و بلاذرى (م 279) در تاریخ. (1)
در چنین جوى اصطکاک افکار و بینشها با یکدیگر امرى طبیعى و اجتناب ناپذیر است، بویژه با توجه به این واقعیت که زامداران عباسى از این جریان به عنوان تضعیف موقعیت امامن شیعه و مبانى فکرى و عقیدتى آنان استفاده مىکردند.
تحت نظر بودن امامان این دوره و دسترسى پیدا نکردن تودههاى مسلمان به این مشعلهاى هدایت، عامل افزونى بود که به منحرفان و فرصت طلبان مورد حمایتحکومت مجال مىداد تا با آسایش خاطر و احساس امنیتبیشتر به ترویج افکار شیطانى خود بپردازند.
پس از این مقدمه کوتاه به تشریح مواضع امام(ع) در برابر مهمترین مکاتب و جریانهاى فکرى دوران آن حضرت مىپردازیم.
الف - فتنه خلق قرآناز مهمترین جریانات فکرى دوران امام هادى(ع)، کشمکش بر سر مخلوق بودن و یا مخلوق نبودن قرآن کریم بود که مدتها فکر مسلمانان را به خود مشغول ساخته بود و چه بسا افراد زیادى که به جرم اعتقاد به یک طرف قضیه شکنجه شده روانه زندان گشته یا جان خود را از دست دادند.
بحثیاد شده از دوران خلافت مامون که به موضوعات و مسائل ماوراى جهان ماده - همچون صفات باریتعالى و ذات او و رابطه میان آن دو، و حدوث و قدم عالم و. . . علاقه نشان داده شد، وارد محال علمى و کلامى گشت و بر مبناى دو بینش اعتقادى موجود در جامعه اسلامى یعنى معتزله و اشاعره، نسبتبه آن، دو دیدگاه پیدا شد. حکمرانان عباسى نیز بر مبناى اعتقاد به هر یک از دو بینش یاد شده، در هر زمان از یک طرف قضیه حمایت کرده با مخالفان نظریه با شدت و خشونتبرخورد مىنمودند.
حکومت عباسى پیش از به خلافت رسیدن مامون به مذهب اشعرى گرایش داشت و ماموران، هر فرد معتزلى را مىگرفتند و پس از آنکه او را به کفر متهم مىکردند به قتل مىرساندند.
مامون در دوران خلافتخود به معتزله گرایش پیدا کرد. معتصم و واثق نیز راه او را پىگرفتند. آنان بر اساس همین اعتقاد، قائل به مخلوق بودن قرآن شدند و از این طریق، بسیارى از دانشمندان و مخالفان خود را که به مخلوق بودن قرآن اعتراف نمىکردند با شکنجه و زندان و قتل از میدان بیرون راندند. ولى چون متوکل به حکومت رسید به اشاعره گرایش پیدا کرد و قائلان به مخلوق بودن قرآن را سخت کیفر نمود.
امام هادى(ع) که رهبرى اندیشه اسلامى را بر عهده داشت و پیدایش چنین اختلافات فکرى و دامن زدن آن را به سود دشمنان اسلام مىدانست، بحث و جدال درباره مساله یاد شده را بدعت در دین قلمداد کرد و یاران خود را از طرح چنین بحثهایى بر حذر داشت. متن نامه امام(ع) به برخى از پیروان خود در بغداد چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و شما را از وقوع در فتنه مصون نگهدارد که در این صورت بزرگترین نعمت را بر ما ارزانى داشته است. و جز این ، هلاکت و سیه روزى است. نظر ما این است که بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق استیا غیر مخلوق، قدیم استیا حادث) بدعتى است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریکاند، زیرا چیزى دستگیر پرسش کننده مىشود که سزاوار او نیست و پاسخ دهنده نیز براى موضوعى که در توان او نیستبىجهتخود را به رنج و مشقت مىافکند.
خالق، جز خدا نیست و بجز او همه آفریدهاند و قرآن کلام خداست و از پیش خود اسمى براى آن قرار مده که جزو گمراهان خواهى گشت. خداوند ما و شما را از مصادیق این آیه قرار دهد: «الذین یخشون ربهم بالغیب و هم من الساعة مشفقون» (2) آنانکه در نهان از خداى خود مىترسند و از روز جزا سخت هراسانند. » (3)
ب - منحصرفان از خط امامتدر دوران امام هادى علیه السلام بعضى از افراد و گروههاى فرصت طلب با ادعاهاى دروغ و نشر مطالب بىاساس، در ایجاد اختلاف میان مسلمانان و گمراه کردن آنان داشتند. این گروهها به چند دسته تقسیم مىشدند:
غلو کننده ها
1 - سران این فرقه عبارت بودند از: «على بن حسکه قمى»، «محمد بن نصیر نمیرى»، «حسن بن محمد» معروف به ابن بابا قمى»، «فارس بن حاتم قزوینى» و «قاسم بن یقطین قمى».
«على بن حسکه» معتقد به الوهیت و ربوبیتحضرت هادى علیه السلام و رسالت و نبوت خود و سقوط همه واجبات و فرایض دینى بود. «محمد بن نصیر نمیری نیز با «ابن حسکه» در مسائل بالا هم عقیده بود، علاوه بر آنکه قائل به تناسخ بود و ازدواج با محارم و همچنین لواط را روا مىشمرد. (4)
پیشواى دهم(ع) در برابر افراد یاد شده و عقاید کفر آمیز آنان موضع گرفت و ضمن اظهار بیزارى از آنان چهره پلید ایشان را براى همگان بر ملا کرد و یکى از آنان را که وجودش براى جامعه اسلامى خطرناک بود «مهدور الدم» دانست و فرمان قتلش را صادر کرد.
در پاسخ بعضى شیعیان - که درباره «ابن حسکه» و عقاید باطل او پرسیده بودند - نوشت:
«ابن حسکه - که لعنتخدا بر او باد - دروغ مىگوید و من او را در ردیف دوستان خود نمىشناسم، خداى او را لعنت کند، سوگند به خدا، پروردگار، رسول خویش و پیامبران پیش از او را جز به آیین حنیف و نماز و زکات و روزه و حج و ولایت نفرستاد و پیامبر(ص) جز به خداى یکتاى بىهمتا دعوت نکرد. ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمىورزیم. اگر او را اطاعت کنیم بر ما رحم خواهد کرد، و چنانچه از فرمانش سرپیچى نماییم گرفتار کیفرش خواهیم شد.
ما بر خدا هیچ حجتى نداریم، بلکه خداست که بر ما و بر تمامى آفریدههایش حجت دارد.
من از کسى که چنین سخنانى مىگوید بیزارى مىجویم و به سوى خدا از چنین گفتارى پناه مىبرم. شما نیز از آنان دورى گزینید و ایشان را در فشار و سختى قرار دهید و چنانچه به یکى از آنها دسترسى پیدا کردید سرش را با سنگ خرد کنید. » (5)
گاهى بدون آنکه از سوى اصحاب پرسش شود نظر خود را نسبتبه افراد یاد شده اعلام مىکرد. «محمد بن عیسى» مىگوید:
«امام هادى(ع) - بدون آنکه پرسشى از او بشود - براى من نوشت: «خداوند «قاسم بن یقطین» و «على بن حسکه قمى» را لعنت کند شیطانى در برابر او ظاهر مىشود و حرفهاى بىاساس و دروغ را بر او القا مىکند. » (6)
«نصر بن صباغ» مىگوید:
«حسن بن معروف به «ابن بابا» و «محمد بن نصیر نمیرى» و «فارس بن حاتم قزوینى» مورد لعن امام هادى علیه السلام قرار گرفتند. » (7)
«فارس بن حاتم» پیشواى «غلات» در مرحلهاى از انحراف و گمراهى قرارداشت که امام(ع) دستور قتل او را صادر نمود و براى قاتلش بهشت را تضمین کرد و فرمود:
(«فارس» به اسم من دستبه کارهایى مىزند و مردم را فریب مىدهد و آنان را به بدعت در دین فرا مىخواند. خون او براى هر کس که او را بکشد هدر است. کیست که با کشتن او مرا راحت کند؟ و من در مقابل، بهشت را براى او تضمین مىکنم. » (8)
یکى از یاران امام علیه لاسلام فرمان آن حضرت را اجرا نمود و با به هلاکت رساندن «فارس» امام(ع) و جامعه اسلامى را از شر او راحت کرد.
واقفیه
2 - واقفیه، یعنى کسانى که بعد از شهادت موسى بن جعفر علیهما السلام به خاطر یک سلسله انگیزههاى نفسانى و دنیوى منکر شهادت آن حضرت شدند و در نتیجه، تن به امامت پیشواى هشتم (ع) ندادند، در پلیدى و خباثت و انحراف از خط امامت کمتر از «غلات» نبودند، از این رو، امام هادى(ع) در برابر آنان نیز موضع گرفت و لعن بر آنان را روا دانست. «ابراهیم بن عقبة» مىگوید:
«به امام هادى(ع) نوشتم: فدایتشوم! من از بغض و کینه ممطوره (واقفیه) نسبتبه حق آگاهى دارم، آیا مجاز هستم در قنوت نماز به آنان لعن کنم؟ فرمود: آرى. » (9)
صوفیه
3 - صوفیان، گروه منحرف دیگرى در درون جامعه اسلامى بودند که تحت پوشش زهد و کنارهگیرى از دنیا به گمراه کردن تودههاى مردم و منحرف کردن آنان از خط امامت مشغول بودند.
پیشواى دهم علیه السلام هم چون نیاکان بزرگوار خود خطر این گروه انحراف را به مسلمان گوشزد کرده آنان را از ارتباط و همنشینى با صوفیان بر حذر داشت. «حسین بن ابىالخطاب» مىگوید:
«با امام هادى(ع) در «مسجد النبى» بودم، گروهى از یاران آن حضرت از جمله «ابوهاشم جعفرى» نیز به ما پیوستند. در این هنگام جمعى از صوفیه وارد مسجد شده در گوشهاى دایره وار نشستند و مشغول ذکر لا اله الا الله» شدند.
امام(ع) رو به اصحاب کرد و فرمود: «به این نیرنگ بازان توجه نکنید، زیرا آنان همنشینان شیاطین و ویران کنندگان پایههاى دین هستند براى تن پرورى زهد نمایى مىکنند و براى شکار کردن مردم ساده لوح شب زندهدارى مىنمایند. روزگارى را به گرسنگى سپرى مىکنند تا براى پالان کردن، خرى چند را رام کنند. «لا اله الا الله» نمىگویند مگر براى فریب مردم، کم نمىخورند مگر براى پر کردن کاسههاى بزرگ و جذب دل ابلهان به سوى خود.
با مردم به املاء خود از دوستى خدا سخن مىگویند و آنان را آرام آرام و پنهان در چاره گمراهى مىافکنند. وردهایشان، رقص و کف زدن، و ذکرهایشان ترنم و آوازخوانى است. جز یفیهان کسى از آنان پیروى نمىکند و جز بىخردان و احمقان کسى به آنان نمىگرود.
هر کس به دیدار یکى از آنان - چه در زمان حیت او و چه در پس از مرگش - برود چنان است که به دیدار شیطان و بتپرستان رفته باشد. و هر که به فردى از آنان کمک کند مثل آن است که به یزید و معاویه و ابو سفیان کمک کرده باشد. »
یکى از اصحاب پرسید: هر چند معترف به حقوق شما باشد؟
امام(ع) (که انتظار چنین پرسشى را نداشت) با خشتم به وى نگریست و فرمود: «از چنین پرسشى دستبردار! زیرا کسى که معترف به حقوق ما باشد دچار نفیرین ما نمىشود، مگر نمىدانى که آنان پستترین طایفههاى صوفیه هستند، در حالى که تمامى صوفیان از مخالفان ما بوده و راهشان با راه ما مغایرت دارد. آنان جز یهود ونصاراى این امت نیستند و همانها هستند که سعى در خاموش کردن نور الهى دارند و خداوند نورش را به اتمام خواهد رسانید هر چند کافران را ناپسند آید. » (10)
دیگر تلاشهاى فرهنگى
فعالیتهاى فرهنگى امام هادى(ع) به موارد یاد شده محدود نمىشود، در لابلاى اسناد و متون تاریخى فعالیتهاى فرهنگى دیگرى نیز براى آن حضرت ثبتشده است که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود.
الف - سخنان و یا نوشتههاى آن حضرت به منظور اثبات حق و پاسخگویى به شبهات موجود در جامعه.
از مهمترین و عمیقترین آثار فرهنگى پیشواى دهم(ع) رساله اى است که در پاسخ مردم اهواز در موضوع جبر و تفویض نوشته و در آن، ضمن بحث مستدل و مستندى درباره ثقلین (قرآن و عترت) لزوم تمسک به آن دو و آماده کردن ذهن مخاطبین براى درک و پذیرش حقیقتى که حضرت در صدد بیان آن است، به بیان موضوع مورد سؤال - یعنى جبر و تفویض - پرداخته و با بیانى روشن و رسا اعتقاد به هر یک از جبر و تفویض را ابطال و «الامر بین الامرین» را اثبات کرده است. (11)
سخنان آن حضرت در حقیقت توحید، امتناع رؤیتخدا، استحاله تجسیم، استحاله وصف پروردگار به صفتى که محیط بر کنه ذات حق تعالى باشد و. . . از دیگر آثار فرهنگى ارزنده آن امام معصوم است که به منظور روشن کردن حق و زدودن شبهه از افکار مسلمانان القا شده است. (12) به عنوان نمونه، مساله رؤیت و عدم رؤیتخدا در روز قیامت از مسائل حاد و جنجال برانگیز دوران پیشواى دهم(ع) بود، به گونهاى که «واثق» خلیفه عباسى وقتى نتوانستبا این پرسش که قرآن مخلوق استیانه، «احمد بن نصر» را که طرح ترور خلیفه را ریخته بود از میان بردارد، پرسش مربوط به رؤیتخدا را در قیامت مطرح کرد و وقتى «احمد» در این زمینه روایتى از پیامبر(ص) خواند، خلیفه همان را بهانه قرار داد و شخصا او را به قتل رساند. (13)
نامه «احمد بن اسحاق» به امام علیه السلام درباره مساله رؤیت و بازگو کردن نظرات و عقاید پراکنده مردم در این موضوع و کسب تکلیف از امام(ع) دلیل دیگرى بر حاد بودن این مساله در جامعه اسلامى آن روز است. (14)
ب - شرکت در مجالس مناظره و پاسخگویى به پرسشهاى مطرح شده از سوى خلیفه و عمال او.
مجالس بحث و مناظره بین امامان و دانشمندان و سردمداران مکاتب مختلف، میدان مناسبى براى نشر فرهنگ اسلام و زدودن شبهات از اذهان مردم و تبلور چهره اصلى امامتبود.
امام دهم(ع) نیز همچون پدران بزگوارش از این مجالس حد اکثر استفاده را براى اهداف یاد شده نمود و علاوه بر شکست دادن چهرههاى علمى مزدورى همچون «یحیى بن اکثم» بسیارى از حقایق را براى مردم روشن کرد.
این جلسات آنچنان روشنگر و براى دستگاه خطرناک و کوبنده بود که یحیى بن اکثم» در پایان یکى از آنها خطاب به متوکل گفت:
«پس از این جلسه و اى پرسشها سزاوار نیست از او درباره مساله دیگرى پرسیده شود، زیرا هیچ مسالهاى به مشکلى این مسائل نخواهد رسید (با این حال او همه آنها را با دلیل و برهان پاسخ گفت) و آشکار شدن مراتب علم و دانش او موجب تقویتشیعیان خواهد گشت. » (15)
به جز مجالس بحث و مناظره، «متوکل» ناچار مىشد در برخى از مشکلات علمى و فقهى که براى حکومتش پیش مىآمد به آن حضرت رجوع کند و پاسخ صحیح آنها را بگیرد. اینک چند نمونه:
- متوکل مریض شد، نذر کرد در صورت بهبودى دینارهاى زیادى صدقه دهد. پس از بهبودى فقها را جمع کرد و از مقدار دینارهایى که باید صدقه بدهد پرسید. هر کس چیزى گفت. ناچار - با راهنمایى فردى - به امام(ع) متوسل شد. امام(ع) فرمود: «باید هشتاد دینار صدقه بدهد. » وقتى از علت آن پرسید به این آیه استناد کرد: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة» (16) خداوند شما را در موطنهاى زیادى یارى کرد. جنگهاى رسول خدا را شمردیم به هشتاد مورد رسید.
متوکل از پاسخ و استدلال حضرت خوشحال شد و به فرد راهنما ده هزار درهم پاداش داد. (17)
- مرد نصرانىاى را که با زن مسلمانى زنا کرده بود نزد متوکل آوردند تا حد الهى را بر او جارى کند. نصرانى (پیش از اجراى حد) مسلمان شد. «یحیى بن اکثم» گفت: اسلام، جرائم دوران کفر را محو مىکند. برخى دیگر گفتند: باید سه حد بخورد. «متوکل» کتبا از امام(ع) کسب تکلیف کرد. حضرت در پاسخ نوشت: «باید تازیانه بخورد تا بمیرد. » نظر امام(ع) مورد انکار دانشمندان قرار گرفت. متوکل از دلیل حکم پرسید. امام(ع) در پاسخ، این آیه را خواند:
«فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین. فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا. » (18)
هنگامى که شدت عذاب ما را دیدند گفتند: به خداى یکتا ایمان آورده و به همه آنچه که شریک خدا مىگرفتیم کافر شدیم. اما ایمانشان پس از مشاهده عذاب ما سودى به آنان نبخشید.
متوکل فتواى امام(ع) را پذیرفت و دستور داد فرد نصرانى را با تازیانه بزنند تا بمیرد. (19)
- متوکل کاتب نصرانىاى داشت که سخت مورد علاقهاش بود، روى همین جهت او را با کنیه «ابونوح» خطاب مىکرد. بعضى کاتبان براى امر اعتراض کرده گفتند: سزاوار نیستبراى کافر کینه قرار داده شود. متوکل از فقهیان استفتا کرد. هر کس نظرى داد. استفتایى نیز از امام(ع) کرد. امام در پاسخ بعد از «بسم الله» این آیه را نوشت:
«تبت یدا ابى لهب و تب». (20)
و بدین وسیله به متوکل و فقها فهماند که کنیه قراردادن براى کافر اشکالى ندارد. (21)
پىنوشتها:
(1) براى آگاهى بیشتر به تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج 4، ص 420 - 566 مراجعه کنید.
(2) سوره انبیاء، آیه 49.
(3) التوحید، شیخ صدوق، ص 224، و معادن الحکمة، ج 2، ص 224.
(4) رجال کشى، جزء 6، ص 520 - 521 ، ردیف 999 و 1000.
(5) همان مدرک، ص 518 - 519، ردیف 997 و وسائل الشیعه، ج 18، ص 554.
(6) همان مدرک، ص 518، ردیف 996.
(7) همان مدرک، ص 520، ردیف 996.
(8) همان مدرک، ص 524، ردیف 1001.
(9) همان مدرک، ص 461، ردیف 879.
(10) سفینة البحار، ج 2، ص 58، روضات الجنات، ج 3، ص 134 - 135 و حدیقة الشیعة، ص 602 - 603.
(11) براى آگاهى از متن این رساله به تحف العقول، ص 338 - 352 مراجعه کنید.
(12) تفصیل سخنان امام(ع) را در زمینههاى یاد شده در حیاة الامام على الهادى(ع) ص 98 - 130، و الاحتجاج، ج 2، ص 449 - 455 مطالعه کنید.
(13) ر. ک. تاریخ طبرى، ج 9، ص 135 - 139.
(14) براى آگاهى از نامه به الکافى، ج 1، ص 97 و الاحتجاج، ج 2، ص 449 - 450 و معادن الحکمة، ج 2، ص 221 رجوع کنید.
(15) مناقب، ج 4، ص 405. مشروع پرسشهاى «ابن اکثم» و پاسخ آن حضرت در منبع یاد شده، ص 403 - 405 و بحار الانوار، ج 50، ص 165 - 172 آمده است.
(16) سوره توبه، آیه 25.
(17) الاحتجاج، ج 2، ص 453 - 454، مناقب، ج 4، ص 402 و بحار الانوار، ج 50، ص 162 - 163.
(18) سوره غافر، (مؤمن) آیه 84 و 85.
(19) مناقب، ج 4، ص 405 - 406 و بحار الانوار، ج 50، ص 172.
(20) سوره تبت، آیه 1.
(21) ر. ک. حیالاةالامام على الهادى(ع)، ص 239.
کتاب: تحلیلى از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، ص 128
نویسنده: مرکز تحقیقاتى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى