کارگروه
منتظران ظهور
این کارگروه برای عاشقان ظهور و منتظران آمدنش می باشد لذا از تمام عاشقان و منتظران ظهورش برای عضویت در این کارگروه دعوت می شود.
 

فعالیتهاى علمى و فرهنگی در دوران امامت امام هادی (ع)

صفحه اصلی کارگروهها >> منتظران ظهور  >> فعالیتهاى علمى و فرهنگی در دوران امامت امام هادی (ع)
سرباز گمنام

سرباز گمنام

در کارگروه: منتظران ظهور
تعداد ارسالي: 1269
11 سال پیش در تاریخ: سه شنبه, ارديبهشت 24, 1392 18:19










فعالیتهاى علمى و فرهنگی





جهان اسلام، در دوران امامت امام هادى(ع) از نظر فرهنگى و گرایشها و کشمکشهاى فکرى و اعتقادى از موقعیت و گستردگى ویژه‏اى برخوردار بود و بحثهاى علمى و اعتقادى و برخورد افکار و بینشهاى گوناگون با یکدیگر نسبت‏به موضوعات دیگر، جایگاه ویژه‏اى داشت.


منشا پیدایش این تحول فرهنگى، شرایط سیاسى - اجتماعى جامعه اسلامى بویژه در سطح دستگاه رهبرى بود. اظهار تمایل حکمرانان عباسى این دوره نسبت‏به مسائل علمى و فرهنگى، باز شدن دروازه‏هاى علوم فلسفه و کلام ملتهاى دیگر بر روى مسلمانان و ترجمه بسیارى از کتابهاى علمى آنان به زبان عربى، راه یافتن دو تن از امامان شیعه - امام رضا و امام جواد علیهما السلام - به دستگاه خلافت و فراهم آمدن موقعیت استثنایى براى بحث و مناظره با دانشمندان، سران مکتبها و گروههاى مختلف، از مهمترین عوامل پیدایش این شرایط بود.


پیدایش چهره‏ هاى برجسته علمى در زمینه‏هاى مختلف دانشهاى عقلى و نقلى در این ودره نشانه بارز دیگرى بر گستردگى سفره دانش بشرى در این مقطع زمانى است. از جمله این دانشمندان مى‏توان افراد ذیل را نام برد:


احمد بن حنبل، (متوفاى 241 ه. ق) و نویسندگان صحاح سته، بخارى (م 256 ه. ق) مسلم (261 ه. ق) ابو داود سجستانى (م 275 ه. ق)، ابو عیسى ترمذى (م 278 ه. ق) ابو عبد الله بن ماجه (م 275ه. ق) و احمد نسائى (م 303 ه. ق) در زمینه حدیث و فقه. ابو هذیل (م 235)، ابو اسحاق، ابراهیم بن سیار (م 231)، ابو عمر و بن بحر جاحظ (م 255)، و ابو الحسین خیاط در زمینه علم کلام.


یحیى بن ماسویه (م 242)، بختیشوع (م 256) و حنین بن اسحاق (م 260)، در دانش پزشکى.


و یعقوبى (م 282)، ابن قتیبه دینورى (م 276) و بلاذرى (م 279) در تاریخ. (1)


در چنین جوى اصطکاک افکار و بینشها با یکدیگر امرى طبیعى و اجتناب ناپذیر است، بویژه با توجه به این واقعیت که زامداران عباسى از این جریان به عنوان تضعیف موقعیت امامن شیعه و مبانى فکرى و عقیدتى آنان استفاده مى‏کردند.


تحت نظر بودن امامان این دوره و دسترسى پیدا نکردن توده‏هاى مسلمان به این مشعلهاى هدایت، عامل افزونى بود که به منحرفان و فرصت طلبان مورد حمایت‏حکومت مجال مى‏داد تا با آسایش خاطر و احساس امنیت‏بیشتر به ترویج افکار شیطانى خود بپردازند.


پس از این مقدمه کوتاه به تشریح مواضع امام(ع) در برابر مهمترین مکاتب و جریانهاى فکرى دوران آن حضرت مى‏پردازیم.


الف - فتنه خلق قرآن‏از مهمترین جریانات فکرى دوران امام هادى(ع)، کشمکش بر سر مخلوق بودن و یا مخلوق نبودن قرآن کریم بود که مدتها فکر مسلمانان را به خود مشغول ساخته بود و چه بسا افراد زیادى که به جرم اعتقاد به یک طرف قضیه شکنجه شده روانه زندان گشته یا جان خود را از دست دادند.


بحث‏یاد شده از دوران خلافت مامون که به موضوعات و مسائل ماوراى جهان ماده - همچون صفات باریتعالى و ذات او و رابطه میان آن دو، و حدوث و قدم عالم و. . . علاقه نشان داده شد، وارد محال علمى و کلامى گشت و بر مبناى دو بینش اعتقادى موجود در جامعه اسلامى یعنى معتزله و اشاعره، نسبت‏به آن، دو دیدگاه پیدا شد. حکمرانان عباسى نیز بر مبناى اعتقاد به هر یک از دو بینش یاد شده، در هر زمان از یک طرف قضیه حمایت کرده با مخالفان نظریه با شدت و خشونت‏برخورد مى‏نمودند.


حکومت عباسى پیش از به خلافت رسیدن مامون به مذهب اشعرى گرایش داشت و ماموران، هر فرد معتزلى را مى‏گرفتند و پس از آنکه او را به کفر متهم مى‏کردند به قتل مى‏رساندند.


مامون در دوران خلافت‏خود به معتزله گرایش پیدا کرد. معتصم و واثق نیز راه او را پى‏گرفتند. آنان بر اساس همین اعتقاد، قائل به مخلوق بودن قرآن شدند و از این طریق، بسیارى از دانشمندان و مخالفان خود را که به مخلوق بودن قرآن اعتراف نمى‏کردند با شکنجه و زندان و قتل از میدان بیرون راندند. ولى چون متوکل به حکومت رسید به اشاعره گرایش پیدا کرد و قائلان به مخلوق بودن قرآن را سخت کیفر نمود.


امام هادى(ع) که رهبرى اندیشه اسلامى را بر عهده داشت و پیدایش چنین اختلافات فکرى و دامن زدن آن را به سود دشمنان اسلام مى‏دانست، بحث و جدال درباره مساله یاد شده را بدعت در دین قلمداد کرد و یاران خود را از طرح چنین بحثهایى بر حذر داشت. متن نامه امام(ع) به برخى از پیروان خود در بغداد چنین است:


«بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و شما را از وقوع در فتنه مصون نگهدارد که در این صورت بزرگترین نعمت را بر ما ارزانى داشته است. و جز این ، هلاکت و سیه روزى است. نظر ما این است که بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق است‏یا غیر مخلوق، قدیم است‏یا حادث) بدعتى است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریک‏اند، زیرا چیزى دستگیر پرسش کننده مى‏شود که سزاوار او نیست و پاسخ دهنده نیز براى موضوعى که در توان او نیست‏بى‏جهت‏خود را به رنج و مشقت مى‏افکند.


خالق، جز خدا نیست و بجز او همه آفریده‏اند و قرآن کلام خداست و از پیش خود اسمى براى آن قرار مده که جزو گمراهان خواهى گشت. خداوند ما و شما را از مصادیق این آیه قرار دهد: «الذین یخشون ربهم بالغیب و هم من الساعة مشفقون‏» (2) آنانکه در نهان از خداى خود مى‏ترسند و از روز جزا سخت هراسانند. » (3)


ب - منحصرفان از خط امامت‏در دوران امام هادى علیه السلام بعضى از افراد و گروههاى فرصت طلب با ادعاهاى دروغ و نشر مطالب بى‏اساس، در ایجاد اختلاف میان مسلمانان و گمراه کردن آنان داشتند. این گروهها به چند دسته تقسیم مى‏شدند:


غلو کننده ها

1 - سران این فرقه عبارت بودند از: «على بن حسکه قمى‏»، «محمد بن نصیر نمیرى‏»، «حسن بن محمد» معروف به ابن بابا قمى‏»، «فارس بن حاتم قزوینى‏» و «قاسم بن یقطین قمى‏».


«على بن حسکه‏» معتقد به الوهیت و ربوبیت‏حضرت هادى علیه السلام و رسالت و نبوت خود و سقوط همه واجبات و فرایض دینى بود. «محمد بن نصیر نمیری نیز با «ابن حسکه‏» در مسائل بالا هم عقیده بود، علاوه بر آنکه قائل به تناسخ بود و ازدواج با محارم و همچنین لواط را روا مى‏شمرد. (4)


پیشواى دهم(ع) در برابر افراد یاد شده و عقاید کفر آمیز آنان موضع گرفت و ضمن اظهار بیزارى از آنان چهره پلید ایشان را براى همگان بر ملا کرد و یکى از آنان را که وجودش براى جامعه اسلامى خطرناک بود «مهدور الدم‏» دانست و فرمان قتلش را صادر کرد.


در پاسخ بعضى شیعیان - که درباره «ابن حسکه‏» و عقاید باطل او پرسیده بودند - نوشت:


«ابن حسکه - که لعنت‏خدا بر او باد - دروغ مى‏گوید و من او را در ردیف دوستان خود نمى‏شناسم، خداى او را لعنت کند، سوگند به خدا، پروردگار، رسول خویش و پیامبران پیش از او را جز به آیین حنیف و نماز و زکات و روزه و حج و ولایت نفرستاد و پیامبر(ص) جز به خداى یکتاى بى‏همتا دعوت نکرد. ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمى‏ورزیم. اگر او را اطاعت کنیم بر ما رحم خواهد کرد، و چنانچه از فرمانش سرپیچى نماییم گرفتار کیفرش خواهیم شد.


ما بر خدا هیچ حجتى نداریم، بلکه خداست که بر ما و بر تمامى آفریده‏هایش حجت دارد.


من از کسى که چنین سخنانى مى‏گوید بیزارى مى‏جویم و به سوى خدا از چنین گفتارى پناه مى‏برم. شما نیز از آنان دورى گزینید و ایشان را در فشار و سختى قرار دهید و چنانچه به یکى از آنها دسترسى پیدا کردید سرش را با سنگ خرد کنید. » (5)


گاهى بدون آنکه از سوى اصحاب پرسش شود نظر خود را نسبت‏به افراد یاد شده اعلام مى‏کرد. «محمد بن عیسى‏» مى‏گوید:


«امام هادى(ع) - بدون آنکه پرسشى از او بشود - براى من نوشت: «خداوند «قاسم بن یقطین‏» و «على بن حسکه قمى‏» را لعنت کند شیطانى در برابر او ظاهر مى‏شود و حرفهاى بى‏اساس و دروغ را بر او القا مى‏کند. » (6)


«نصر بن صباغ‏» مى‏گوید:


«حسن بن معروف به «ابن بابا» و «محمد بن نصیر نمیرى‏» و «فارس بن حاتم قزوینى‏» مورد لعن امام هادى علیه السلام قرار گرفتند. » (7)


«فارس بن حاتم‏» پیشواى «غلات‏» در مرحله‏اى از انحراف و گمراهى قرارداشت که امام(ع) دستور قتل او را صادر نمود و براى قاتلش بهشت را تضمین کرد و فرمود:


(«فارس‏» به اسم من دست‏به کارهایى مى‏زند و مردم را فریب مى‏دهد و آنان را به بدعت در دین فرا مى‏خواند. خون او براى هر کس که او را بکشد هدر است. کیست که با کشتن او مرا راحت کند؟ و من در مقابل، بهشت را براى او تضمین مى‏کنم. » (8)


یکى از یاران امام علیه لاسلام فرمان آن حضرت را اجرا نمود و با به هلاکت رساندن «فارس‏» امام(ع) و جامعه اسلامى را از شر او راحت کرد.


واقفیه

2 - ‏واقفیه، یعنى کسانى که بعد از شهادت موسى بن جعفر علیهما السلام به خاطر یک سلسله انگیزه‏هاى نفسانى و دنیوى منکر شهادت آن حضرت شدند و در نتیجه، تن به امامت پیشواى هشتم (ع) ندادند، در پلیدى و خباثت و انحراف از خط امامت کمتر از «غلات‏» نبودند، از این رو، امام هادى(ع) در برابر آنان نیز موضع گرفت و لعن بر آنان را روا دانست. «ابراهیم بن عقبة‏» مى‏گوید:


«به امام هادى(ع) نوشتم: فدایت‏شوم! من از بغض و کینه ممطوره (واقفیه) نسبت‏به حق آگاهى دارم، آیا مجاز هستم در قنوت نماز به آنان لعن کنم؟ فرمود: آرى. » (9)


صوفیه‏

3 - صوفیان، گروه منحرف دیگرى در درون جامعه اسلامى بودند که تحت پوشش زهد و کناره‏گیرى از دنیا به گمراه کردن توده‏هاى مردم و منحرف کردن آنان از خط امامت مشغول بودند.


پیشواى دهم علیه السلام هم چون نیاکان بزرگوار خود خطر این گروه انحراف را به مسلمان گوشزد کرده آنان را از ارتباط و همنشینى با صوفیان بر حذر داشت. «حسین بن ابى‏الخطاب‏» مى‏گوید:


«با امام هادى(ع) در «مسجد النبى‏» بودم، گروهى از یاران آن حضرت از جمله «ابوهاشم جعفرى‏» نیز به ما پیوستند. در این هنگام جمعى از صوفیه وارد مسجد شده در گوشه‏اى دایره وار نشستند و مشغول ذکر لا اله الا الله‏» شدند.


امام(ع) رو به اصحاب کرد و فرمود: «به این نیرنگ بازان توجه نکنید، زیرا آنان همنشینان شیاطین و ویران کنندگان پایه‏هاى دین هستند براى تن پرورى زهد نمایى مى‏کنند و براى شکار کردن مردم ساده لوح شب زنده‏دارى مى‏نمایند. روزگارى را به گرسنگى سپرى مى‏کنند تا براى پالان کردن، خرى چند را رام کنند. «لا اله الا الله‏» نمى‏گویند مگر براى فریب مردم، کم نمى‏خورند مگر براى پر کردن کاسه‏هاى بزرگ و جذب دل ابلهان به سوى خود.


با مردم به املاء خود از دوستى خدا سخن مى‏گویند و آنان را آرام آرام و پنهان در چاره گمراهى مى‏افکنند. وردهایشان، رقص و کف زدن، و ذکرهایشان ترنم و آوازخوانى است. جز یفیهان کسى از آنان پیروى نمى‏کند و جز بى‏خردان و احمقان کسى به آنان نمى‏گرود.


هر کس به دیدار یکى از آنان - چه در زمان حیت او و چه در پس از مرگش - برود چنان است که به دیدار شیطان و بت‏پرستان رفته باشد. و هر که به فردى از آنان کمک کند مثل آن است که به یزید و معاویه و ابو سفیان کمک کرده باشد. »


یکى از اصحاب پرسید: هر چند معترف به حقوق شما باشد؟


امام(ع) (که انتظار چنین پرسشى را نداشت) با خشتم به وى نگریست و فرمود: «از چنین پرسشى دست‏بردار! زیرا کسى که معترف به حقوق ما باشد دچار نفیرین ما نمى‏شود، مگر نمى‏دانى که آنان پست‏ترین طایفه‏هاى صوفیه هستند، در حالى که تمامى صوفیان از مخالفان ما بوده و راهشان با راه ما مغایرت دارد. آنان جز یهود ونصاراى این امت نیستند و همانها هستند که سعى در خاموش کردن نور الهى دارند و خداوند نورش را به اتمام خواهد رسانید هر چند کافران را ناپسند آید. » (10)


دیگر تلاشهاى فرهنگى

فعالیتهاى فرهنگى امام هادى(ع) به موارد یاد شده محدود نمى‏شود، در لابلاى اسناد و متون تاریخى فعالیتهاى فرهنگى دیگرى نیز براى آن حضرت ثبت‏شده است که در ذیل به برخى از آنها اشاره مى‏شود.


الف - سخنان و یا نوشته‏هاى آن حضرت به منظور اثبات حق و پاسخگویى به شبهات موجود در جامعه.


از مهمترین و عمیق‏ترین آثار فرهنگى پیشواى دهم(ع) رساله ‏اى است که در پاسخ مردم اهواز در موضوع جبر و تفویض نوشته و در آن، ضمن بحث مستدل و مستندى درباره ثقلین (قرآن و عترت) لزوم تمسک به آن دو و آماده کردن ذهن مخاطبین براى درک و پذیرش حقیقتى که حضرت در صدد بیان آن است، به بیان موضوع مورد سؤال - یعنى جبر و تفویض - پرداخته و با بیانى روشن و رسا اعتقاد به هر یک از جبر و تفویض را ابطال و «الامر بین الامرین‏» را اثبات کرده است. (11)


سخنان آن حضرت در حقیقت توحید، امتناع رؤیت‏خدا، استحاله تجسیم، استحاله وصف پروردگار به صفتى که محیط بر کنه ذات حق تعالى باشد و. . . از دیگر آثار فرهنگى ارزنده آن امام معصوم است که به منظور روشن کردن حق و زدودن شبهه از افکار مسلمانان القا شده است. (12) به عنوان نمونه، مساله رؤیت و عدم رؤیت‏خدا در روز قیامت از مسائل حاد و جنجال برانگیز دوران پیشواى دهم(ع) بود، به گونه‏اى که «واثق‏» خلیفه عباسى وقتى نتوانست‏با این پرسش که قرآن مخلوق است‏یانه، «احمد بن نصر» را که طرح ترور خلیفه را ریخته بود از میان بردارد، پرسش مربوط به رؤیت‏خدا را در قیامت مطرح کرد و وقتى «احمد» در این زمینه روایتى از پیامبر(ص) خواند، خلیفه همان را بهانه قرار داد و شخصا او را به قتل رساند. (13)


نامه «احمد بن اسحاق‏» به امام علیه السلام درباره مساله رؤیت و بازگو کردن نظرات و عقاید پراکنده مردم در این موضوع و کسب تکلیف از امام(ع) دلیل دیگرى بر حاد بودن این مساله در جامعه اسلامى آن روز است. (14)


ب - شرکت در مجالس مناظره و پاسخگویى به پرسشهاى مطرح شده از سوى خلیفه و عمال او.


مجالس بحث و مناظره بین امامان و دانشمندان و سردمداران مکاتب مختلف، میدان مناسبى براى نشر فرهنگ اسلام و زدودن شبهات از اذهان مردم و تبلور چهره اصلى امامت‏بود.


امام دهم(ع) نیز همچون پدران بزگوارش از این مجالس حد اکثر استفاده را براى اهداف یاد شده نمود و علاوه بر شکست دادن چهره‏هاى علمى مزدورى همچون «یحیى بن اکثم‏» بسیارى از حقایق را براى مردم روشن کرد.


این جلسات آنچنان روشنگر و براى دستگاه خطرناک و کوبنده بود که یحیى بن اکثم‏» در پایان یکى از آنها خطاب به متوکل گفت:


«پس از این جلسه و اى پرسشها سزاوار نیست از او درباره مساله دیگرى پرسیده شود، زیرا هیچ مساله‏اى به مشکلى این مسائل نخواهد رسید (با این حال او همه آنها را با دلیل و برهان پاسخ گفت) و آشکار شدن مراتب علم و دانش او موجب تقویت‏شیعیان خواهد گشت. » (15)


به جز مجالس بحث و مناظره، «متوکل‏» ناچار مى‏شد در برخى از مشکلات علمى و فقهى که براى حکومتش پیش مى‏آمد به آن حضرت رجوع کند و پاسخ صحیح آنها را بگیرد. اینک چند نمونه:


- متوکل مریض شد، نذر کرد در صورت بهبودى دینارهاى زیادى صدقه دهد. پس از بهبودى فقها را جمع کرد و از مقدار دینارهایى که باید صدقه بدهد پرسید. هر کس چیزى گفت. ناچار - با راهنمایى فردى - به امام(ع) متوسل شد. امام(ع) فرمود: «باید هشتاد دینار صدقه بدهد. » وقتى از علت آن پرسید به این آیه استناد کرد: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة‏» (16) خداوند شما را در موطن‏هاى زیادى یارى کرد. جنگهاى رسول خدا را شمردیم به هشتاد مورد رسید.


متوکل از پاسخ و استدلال حضرت خوشحال شد و به فرد راهنما ده هزار درهم پاداش داد. (17)


- مرد نصرانى‏اى را که با زن مسلمانى زنا کرده بود نزد متوکل آوردند تا حد الهى را بر او جارى کند. نصرانى (پیش از اجراى حد) مسلمان شد. «یحیى بن اکثم‏» گفت: اسلام، جرائم دوران کفر را محو مى‏کند. برخى دیگر گفتند: باید سه حد بخورد. «متوکل‏» کتبا از امام(ع) کسب تکلیف کرد. حضرت در پاسخ نوشت: «باید تازیانه بخورد تا بمیرد. » نظر امام(ع) مورد انکار دانشمندان قرار گرفت. متوکل از دلیل حکم پرسید. امام(ع) در پاسخ، این آیه را خواند:


«فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین. فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا. » (18)


هنگامى که شدت عذاب ما را دیدند گفتند: به خداى یکتا ایمان آورده و به همه آنچه که شریک خدا مى‏گرفتیم کافر شدیم. اما ایمانشان پس از مشاهده عذاب ما سودى به آنان نبخشید.


متوکل فتواى امام(ع) را پذیرفت و دستور داد فرد نصرانى را با تازیانه بزنند تا بمیرد. (19)


- متوکل کاتب نصرانى‏اى داشت که سخت مورد علاقه‏اش بود، روى همین جهت او را با کنیه «ابونوح‏» خطاب مى‏کرد. بعضى کاتبان براى امر اعتراض کرده گفتند: سزاوار نیست‏براى کافر کینه قرار داده شود. متوکل از فقهیان استفتا کرد. هر کس نظرى داد. استفتایى نیز از امام(ع) کرد. امام در پاسخ بعد از «بسم الله‏» این آیه را نوشت:


«تبت ‏یدا ابى لهب و تب‏». (20)


و بدین وسیله به متوکل و فقها فهماند که کنیه قراردادن براى کافر اشکالى ندارد. (21)


پى‏نوشت‏ها:

(1) براى آگاهى بیشتر به تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج 4، ص 420 - 566 مراجعه کنید.


(2) سوره انبیاء، آیه 49.


(3) التوحید، شیخ صدوق، ص 224، و معادن الحکمة، ج 2، ص 224.


(4) رجال کشى، جزء 6، ص 520 - 521 ، ردیف 999 و 1000.


(5) همان مدرک، ص 518 - 519، ردیف 997 و وسائل الشیعه، ج 18، ص 554.


(6) همان مدرک، ص 518، ردیف 996.


(7) همان مدرک، ص 520، ردیف 996.


(8) همان مدرک، ص 524، ردیف 1001.


(9) همان مدرک، ص 461، ردیف 879.


(10) سفینة البحار، ج 2، ص 58، روضات الجنات، ج 3، ص 134 - 135 و حدیقة الشیعة، ص 602 - 603.


(11) براى آگاهى از متن این رساله به تحف العقول، ص 338 - 352 مراجعه کنید.


(12) تفصیل سخنان امام(ع) را در زمینه‏هاى یاد شده در حیاة الامام على الهادى(ع) ص 98 - 130، و الاحتجاج، ج 2، ص 449 - 455 مطالعه کنید.


(13) ر. ک. تاریخ طبرى، ج 9، ص 135 - 139.


(14) براى آگاهى از نامه به الکافى، ج 1، ص 97 و الاحتجاج، ج 2، ص 449 - 450 و معادن الحکمة، ج 2، ص 221 رجوع کنید.


(15) مناقب، ج 4، ص 405. مشروع پرسشهاى «ابن اکثم‏» و پاسخ آن حضرت در منبع یاد شده، ص 403 - 405 و بحار الانوار، ج 50، ص 165 - 172 آمده است.


(16) سوره توبه، آیه 25.


(17) الاحتجاج، ج 2، ص 453 - 454، مناقب، ج 4، ص 402 و بحار الانوار، ج 50، ص 162 - 163.


(18) سوره غافر، (مؤمن) آیه 84 و 85.


(19) مناقب، ج 4، ص 405 - 406 و بحار الانوار، ج 50، ص 172.


(20) سوره تبت، آیه 1.


(21) ر. ک. حیالاة‏الامام على الهادى(ع)، ص 239.


کتاب: تحلیلى از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، ص 128


نویسنده: مرکز تحقیقاتى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى



حذف ارسالي ويرايش ارسالي