رمز بقاى دین در واقعبینى و سازگارى آن با نیازها و شرایط گوناگونى است که در طول زندگى نسلها، یکى پس از دیگرى رخ مىنماید.
شریعت و مکتب، آن گاه مىتواند در بستر تاریخ تداوم یابد، که قادر به حل معضلات اجتماعى و پاسخگو به پرسشهاى عقیدتى و عملى مردم باشد.
مبانى عقیدتى، همواره ثابت و غیر متغیرند و نیازمند دقت و تلاش براى فهم هر چه عمیقتر آن، اما برنامههاى عملى و قوانین دستورى دین، با این که متکى بر ملاکهاى واقعى است، ولى از آن جا که موضوعات خارجى و مسایل مستحدث در زندگى جوامع، همواره متحول و متغیر است.شناخت حکم هر حادثه نیازمند اجتهاد و استنباط مىباشد.استنباط احکام و نسبت دادن آنها به خدا و شریعت، کارى است سنگین و خطر آفرین، زیرا همانگونه که حیات دین در صحنه زندگى انسانها، مبتنى بر اجتهاد مىباشد، از سوى دیگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احکام منحط و غیر واقعى به شریعت، خود مایه زوال و نابودى دین خواهد بود.
نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه دینى، همانند نقش طبابت و پزشکان در جامعه بشرى است.اگر طبیبان راه درستى را در مداواى بیماریها در پیش گیرند، عمل آنان شفا بخش و سازنده است، ولى اگر راه نادرست و داروهاى نامناسبى را تجویز نمایند، نه تنها بیماران بهبود نیافته که چه بسا بیمارى آنان شدت مىیابد.
فقیهان و مجتهدان نیز در صدد پاسخگویى به مسایل جدید و مورد ابتلاى جامعه خویشند، و چنانچه در این کار از ملاکها و شیوههاى غلط پیروى کنند، چهره دین را مخدوش و نظام عملى آن را معیوب ساختهاند.
پس از رحلت رسول خدا (ص)، یکى از نیازهاى مبرم جامعه اسلامى، اجتهاد و شناخت احکام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.
ما در مطالب قبل یاد آور شدیم که پیامبر اسلام (ص) با پیش بینى این امر و معرفى على (ع) به عنوان مبین احکام و مفسر قرآن، در جهت رفع نیازهاى آینده جهان اسلام، گام اساسى را برداشت، ولى آنان که على (ع) را نخست از میدان سیاست و به دنبال آن از مرجعیت دینى و فکرى منزوى ساختند، در میدان عمل با بن بستها مواجه شده و دست به کار اجتهاد شدند، اما اجتهادى که با روح دین سازگار نبود و شرایط لازم را در بر نداشت.
به کارگیرى قیاس و استحسان و فهم شخصى در استنباط احکام، از جمله مشکلاتى بود که در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومین (ع) را به عنوان عالمان واقعى دین و وارثان علم پیامبر (ص)، واداشت تا جامعه علمى را به رهیافتن انحراف در فهم احکام هشدار دهند.
بر این اساس، یکى از محورهاى عمده تعلیمات ائمه (ع)، بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدایش قیاس و استحسان از محیط فقاهت و اجتهاد بود.
امام باقر (ع) در این زمینه مىفرمود: «إن السنة لا تقاس، و کیف تقاس السنة و الحائض تقضى الصیام و لا تقضى الصلوة» . (18)
سنت و احکام شرعى از طریق قیاس قابل شناخت نیست، چگونه مىتوان قیاس را ملاک قرار داد، با این که زن حایض پس از دوران حیض مىبایست روزه را قضا کند، ولى قضاى نماز بر او واجب نیست.
در سخنى دیگر به زراره سفارش فرموده است:
«یا زرارة ایاک و اصحاب القیاس فى الدین، فانهم ترکوا علم ما وکلوا به و تکلفوا ما قد کفوه، یتأولون الأخبار و یکذبون على الله عز و جل..» . (19)
اى زراره! از کسانى که در کار دین به قیاس پرداختهاند، دورى گزین، زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود تجاوز کردهاند، آن چه را مىبایست فراگیرند، کنار نهاده و به چیزى پرداختهاند که به آنها وانهاده نشده است، روایات را به ذوق خود تجزیه و تحلیل کرده و تأویل مىکنند و بر خدا دروغ مىبندند.
و نیز امام باقر (ع) مىفرمود:
«ادنى الشرک ان یبتدع الرجل رأیا فیحب علیه و یبغض علیه» . (20)
کمترین مرتبه شرک این است که شخص نظریهاى را از پیش خود (و بدون حجت شرعى) بنیان نهد و همان نظر را ملاک حب و بغض و داوریها قرار دهد.
محمد بن طیار از اصحاب امام باقر (ع) گوید:
قال لى ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا یسألونک عن شىء، الا قلت فیه شیئا؟ قلت: نعم، قال: فأین باب الرد إذا؟ (21)
امام باقر (ع) به من فرمود: آیا تو با مردم به بحث مىپردازى؟ گفتم: بلى.امام (ع) فرمود : آیا هر چه از تو مىپرسند، تو به هر حال پاسخى در قبال آن ارائه مىکنى؟ گفتم: بلى .
امام (ع) فرمود: پس در چه زمینه سکوت کرده و علم و دانش واقعى آن را بهاهلش (اهل بیت علیهم السلام) ارجاع مىدهى!
در این بیان، امام (ع) به محمد بن طیار یادآور شده است که هیچ فردى جز معصومین (ع) نباید خود را در مرحلهاى فرض کند که مىتواند به اتکاى رأى و اندیشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا که نتوانست به تمثیل و تشبیه و قیاس متکى گردد! بلکه همواره در مسایل مورد ابتلا، زمینههاى پیچیده و مبهمى وجود دارد که علم آن صرفا در اختیار مفسران واقعى قرآن و اهل بیت رسالت است و باید به آنان رجوع کرد.
18 ـ المحاسن، باب المقائیس و الرأى 214، بحار 2/ .308
19 ـ بحار 2/ .309
20 ـ همان 2/ .304
21 ـ همان 2/ .304