بدعت در نظام عقیدتى و دستورى دین، یکى از نمودهاى بارز انحراف از مسیر وحى مىباشد، که عوامل و انگیزههاى مختلفى در پیدایش و شکلگیرى آن مؤثر است، از آن جمله:
الف ـ غرض ورزى و تدابیر حیله گرانه عناصر ضد دین
کسانى که در باطن و اعماق ضمیر خویش با پیام وحى بیگانهاند، و با شریعت تضاد دارند، زمانى که قادر به مبارزه صریح و علنى با آن نباشند، مىکوشند تا با نفوذ دادن ایدههاى غیر دینى و برنامههاى غیر الهى در مجموعه باورها و دستورهاىمکتبى، به گونهاى خزنده، ماهیت و خاصیت اصلى دین را تضعیف کرده، آن را به انحراف بکشانند.
این حرکت، حرکتى منافقانه است که نسبت به ادیان قبل از اسلام نیز از سوى عناصر مغرض و نا سالم اعمال مىشده است، تا راه ایمان را بر رهروان دین مخدوش سازند.
خداوند در افشاى چهره این گروه و نیز تهدید آنان فرموده است:
فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون (8)
واى بر آنان که با دست خویش مطالبى را نوشته و به دروغ مىگویند: این از نزد خداست.هدفشان از این کار دستیابى به پولى اندک است.واى بر آنان از آنچه نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست آوردند!
ب ـ جهل و نارسایى علمى نسبت به مبانى و معارف اصیل دین
پیرایهها و باورهاى خرافى که گاه در محیطهاى مذهبى رخ مىنماید و به عنوان دین و باور دینى تلقى مىشود، معمولا ناشى از بىاطلاعى تودهها از مبانى اصیل مکتبى است.
زمانى که نا آگاهان در مصدر قانونگذارى و یا اجرا قرار گیرند، چون از یک سو ناگزیرند کارها را سامان داده، پاسخى براى حل مشکلات و رخدادها بیابند، و از سوى دیگر آشنایى عمیق با روح دین ندارند، با صلاحدید و تشخیص بشرى خویش یا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانین و ترویج اندیشههاى غیر دینى پرداخته، آنها را به نام دین قلمداد مىکنند .
این گونه بدعتها به هر دو انگیزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و یکى از رسالتهاى عمده اهل بیت (ع) پیراستن پیرایهها از دامان معرفت اسلامى و مبارزه با بدعتهایى بود که با انگیزههاى مختلف صورت مىگرفت.
على (ع) به وجود این بدعتها هشدار مىداد و مردم را از پیروى آنها نهى مىکردو مىفرمود :
ما احدثت بدعة الا ترک بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهیع
(9)
هیچ بدعتى گذاشته نشده، مگر آن که به وسیله آن سنت و روشى از پیامبر (ص) به فراموشى گراییده است، از بدعتها بپرهیزید و به راه روشن و نداى رساى ارزشهاى اصیل دین پایبند باشید.
امام باقر (ع) در ارائه این مسؤولیت الهى به تبیین مبانى اصیل و سنتهاى محمدى (ص) پرداخته، نفى و طرد بدعتها را در محدوده رسالت علمى و عملى خود قرار داده بود.
براى دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دین، گاه خود به استدلال مىپرداخت و زمانى به روایات معصومان قبل از خود استشهاد مىکرد و این خطبه را از على بن ابى طالب (ع) یادآور مىشد:
ایها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احکام تبتدع، یخالف فیها کتاب الله، یقلد فیها رجال رجالا... (10)
هان اى مردم، سرآغاز شکلگیرى فتنهها و انحرافها، هواها و هوسهایى است که مورد پیروى قرار مىگیرد و احکامى است که در شریعت بدعت گذارده مىشود.در این هوا پرستیها و بدعتگذاریها، با کتاب خدا مخالفت مىشود و مردم (به جاى تبعیت از وحى) از یکدیگر پیروى مىکنند!
امام باقر (ع) مىفرمود:
کسى که به فرمان انسان گنهکار گردن نهد دین ندارد.
کسى که به بدعت و سخنان باطلى که به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پایبند باشد، دین ندارد.
کسى که چیزى از آیات الهى را انکار نماید، بىبهره از دین است. (11)
در حقیقت این هر سه عنوان بر کسى که بدعتى را بپذیرد، منطبق شده و صدقمىکند، زیرا بدعتگذار، معصیتکار و افترا زننده به خداست و کسى که سخنان او را بپذیرد بىشک با حکم واقعى الهى که در قرآن و سنت یاد شده، مخالفت کرده است.
امام باقر (ع) در تفسیر آیه:
هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا...
مىفرمود: این گروه که زیانکارترین مردمند و سعى و تلاش خویش را در زندگى دنیا به هدر داده و گم کردهاند و جاهلانه مىپندارند که راه درستى را در پیش گرفتهاند، نصارا، کشیشان، رهبانان و نیز آن دسته از مسلمانانند که در شبهات و هواهاى نفسانى فرو رفتهاند و گروههایى چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ایشان جاى دارند. (12)
امام باقر (ع) در بیانى دیگر فرموده است:
کسى که با گناه و ارتکاب کبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، کافر است.کسى که روش و دینى غیر از دین خدا پى نهد، مشرک است. (13)
گرایش مردم به بدعتها، داراى عوامل و انگیزههاى متفاوتى است.گاه بدعتها به منظور تحریف دین صورت مىگیرد، و گاه ناشى از جهل به مبانى و معارف مکتب است، و زمانى هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعى و یا محاسبههاى شخصى است.
یکى از مسایلى که در عصر پیامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولى در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گردید، متعه (ازدواج موقت) است.
عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح اندیشى شخصى خود، اعلام کرد:
متعتان کانا على عهد رسول الله (ص) آنهى عنهما و اعاقب علیهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)
دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جایز بود، ولى من آن دو را ممنوع کرده، کسانى را که مرتکب آن شوند مجازات مىکنم.آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.
بىشک، عمر در صدور این حکم، از نظر خود دلایلى داشته است، ولى آیا دلایل او و قدرت فهم و تشخیص او مىتوانسته با حکم الهى و سنت پیامبر (ص) همسطح قرار گیرد، و آیا او چنین حقى را داشته یا خیر؟ موضوعى است که در کتب فقهى بتفصیل مورد بررسى قرار گرفته است.
از نظر شیعه، این دستور مخالف قرآن و سنت پیامبر (ص) است، و بر فرض که شرایط خاص جامعه در مقطعى از زمان، سبب صدور چنین حکمى شده باشد، با تغییر شرایط، باز حکم اولى الهى جارى است.شیعه که خود را بر اساس منابع متقن دینى، موظف به تبعیت از على (ع) و ائمه معصومین (ع) پس از رسول خدا (ص) مىداند به پیروى از معصومین (ع) این حکم را مخالف مصالح جامعه اسلامى مىشمارد.
در همان منبع حدیثى که سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، این روایت نیز آمده است که على (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأى عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زنى الا شقى» (15)
اگر نبود که عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان مىدادم که ازدواج موقت صورت گیرد و جایز باشد، زیرا با تجویز ازدواج موقت، گرایش به زنا و فحشاء کاهش مىیافت و جز انسانهاى شقى و دونمایه به زنا روى نمىآورند. (16)
در این روایت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بیان آن، اندیشه و باور عمر و نیز حکم او به ممنوعیت ازدواج موقت، از اساس زیر سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خلیفه و حاکم مسلمانان چنین دستورى را داده است و مخالفت رسمى على (ع) در چنین مسألهاى، مشکلات بزرگترى را در آن عصربحرانى براى جامعه اسلامى پدید مىآورده، آن حضرت سخن خود را با بیانى که نقل شده به تودهها رسانده است.
این گونه احکام که توسط شخص عمر بنیان نهاده شد، در نسلهاى بعد به عنوان سنت قطعى و احکام تلقى شد و استمرار یافت.چنان که در زمان امام باقر (ع) برخى از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده مىگرفتند که چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمىداند.
عبد الله معمر لیثى از جمله کسانى است که در این زمینه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.
او به امام باقر (ع) عرض کرد: شنیدهام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز دادهاید!
امام فرمود: بلى، خداوند آن را جایز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پیامبر (ص) به آن عمل کردهاند.
عبد الله معمر گفت: ولى عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!
امام فرمود: بنابر این تو بر سخن رفیقت پایدار باش و من هم بر سخن و رأى رسول خدا استوار خواهم بود!
(عبد الله که خود را در میدان بحث به بن بست رسیده یافت، سعى کرد تا با فلسفه بافى و استحسانهاى شخصى و تمسک به ذهنیتها و تعصبهاى قومى راهى بجوید، از این رو) عبد الله گفت: آیا شما خشنود مىشوى که ببینى شخصى با زنى از بستگان و خانواده شما چنین عملى را انجام دهد!
امام فرمود: اى بىخرد! چرا سخن از زنان به میان مىآورى (ما درباره حکم خدا سخن مىگوییم) آن خدایى که ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه کسانى که به تکلف و اجبار متعه را حرام شمردهاند، غیرتمندتر است.
آن گاه امام (ع) براى این که به او بفهماند، شیوه شناخت حلال و حرام الهى، اتکا به ذوق و سلیقه و تعصبهاى شخصى نیست، فرمود:
آیا تو دوست دارى که زنى از خانواده تو به همسرى مردى درآید که جولا و تهیدست است، و در جامعه جایگاهى بس پایین دارد.
عبد الله معمر گفت: خیر.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مىشمارى! (خداوند ازدواج با تهیدستان را ممنوع نکرده است) .
عبد الله گفت: من حلال خدا را حرام نمىدانم، بلکه معتقدم مرد جولا و بافنده تهیدست کفو و هم سطح ما نیست، از این رو خویشاوندى او را دوست ندارم.
امام فرمود: ولى برنامه خدا جز این است، زیرا خداوند، اعمال نیک همین مرد جولاى تهیدست را مىپذیرد، و حوران بهشتى را به ازدواج او در مىآورد، اما تو از روى کبر و نخوت، از خویشاوندى با مؤمنى که شایسته همسرى حوران بهشتى است ناخشنود و ناراحتى.
عبد الله از سر تسلیم خندید و گفت: براستى که سینههاى شما رویشگاه درختان تناور دانش است، میوههاى درخت دانش از آن شماست و برگهاى آن در اختیار مردم. (17)
با این بیان، امام باقر (ع) به عبد الله معمر تفهیم کرد که: درستى و نادرستى احکام دین و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سلیقه شخصى مردم و یا آداب و رسوم و تعصبهاى قومى قابل سنجش و محاسبه نیست.
8 ـ بقره/ .79
9 ـ نهج البلاغه، خطبه .145
10 ـ بحار 2/ .315
11 ـ بحار 2/ .310
12 ـ همان 2/ .298
13 ـ محاسن 209، بحار 72/ .222
14 ـ کنز العمال 16/519، حدیث .45715
15 ـ همان 16/522، حدیث .45728
16 ـ این بیان به معناى پذیرش رأى عمر از سوى على (ع) نیست، بلکه دقیقا ذیل روایت مىرساند که على (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مایه مصونیت جامعه از ابتلا به فحشا مىدانسته است، ولى آن حضرت چون قدرت اجرایى براى لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با این بیان یاد کرده است، و ظاهرا این سخن در دوران حکومت عثمان صادر شده است.
17 ـ کشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعیان الشیعة 1/ .653