امام جعفر صادق (ع) فرموده اند : کسی که چهل روز در خانه اش صوت موسیقی و آواز خوانی پخش شود و مردم بر او وارد شوند ، شیطان تمام اعضای خود را به بدن او مسح می نماید پس غیرت به کلی از آن مرد برطرف گردد تا جایی که اگر با زنش ، در مقابل خودش ، فعل قبیحی انجام دهند او بدش نمی آید و صفت غیرت و حیا به کلی از آن مرد برطرف شود.
وسائل الشیعه کتاب تجارت باب ۱۲۸ ، فروع کافی جلد ۶ صفحه ۴۳۲
همچنین در حدیثی از پیامبر اکرم نقل شده است : غنا ، نردبان زنا است.
بحارالانوار جلد۷۶ باب۹۹ (باب الغناء)
و امام صادق فرمودند : خانه ای که در آن غنا باشد ، از فساد و فحشا مصون نخواهد بود.
و نیز : غنا باعث پیدایش روح نفاق است .
وسائل الشیعه جلد ۱۲ باب ۹۹ (ابواب ما یکتسب به)
غنا چیست ؟
غنا عبارت از آوازی است که مشتمل بر ترجیع و صوت و طربانگیز و مناسب با مجالس طرب باشد و موسیقی گاه بر غنا و گاه بر آلات مختلف موسیقی مانند تار سنتور دف و غیره اطلاق میشود. موسیقی را اگر به همان معنای غنا و آوازها و سازها و به کارگرفتن آنها بدانیم فراگرفتن موسیقی که از قدیمالایام بین اهل لهو و بزم متداول بود و در کشورها و مناطق مختلف انواعی از آن بکار برده میشده و میشود همه حرام است.
سوال: ملاک حرام و حلال بودن موسیقی چیست ؟فرق غنا با موسیقی چیست ؟
پاسخ: در هر صورت معیار در حرمت موسیقی مناسب بودن آن با مجالس لهو و داشتن مضامین فساد انگیز و اغوا کننده است.
موسیقی در اصطلاح احکام عبارت از صدای است که به وسیله آلات مخصوص موسیقی ایجاد می شود که چنانچه طربانگیز و شایسته مجالس لهو و باطل باشد حرام است و فرق نمیکند که از صدا و سیما باشد یا غیر آن. تأثیر برفرد داشته باشد ویا نداشته باشد. اصیل باشد و یا غیر اصیل. ایرانی باشد و یا غیرایرانی.
موسیقی که دارای طرب و ترجیع باشد حرام است و فرقی بین رفع خستگی و غیر آن و برای خود یا دیگران در این حکم نیست و استعمال آلات لهو و لعب مطلقا حرام است. همینطور موسیقی که مناسب مجالس لهو و لعب باشد حرام است و اگر صدای زن باشد حرمت مؤکد میشود و ملاک در تحریک شدن نوع مردم است نه شخص انسان.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک:
۱- تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۱۹، ص ۱۳، ۲۴، ۲۵ و ۲۶
۲- مضرات موسیقی، سید احمد خاتمی، نشر قرآن قم .
سوال: – با توجه به این که صدا و سیما زیر نظر مقام معظم رهبری اداره می شود آیا موسیقی که پخش می شود حلال است؟
پاسخ: هر موسیقی که از صدا و سیما پخش گردد و مطابق با معیار موسیقی حرام باشد پخش و استماع آن جایز نیست. و پیرامون وظیفه رهبری در این راستا بایستی گفت: آهنگهایی که از رادیو و تلویزیون پخش میگردد فراوان است و در این میان ممکن است موسیقی حرامی نیز پخش گردد که درصد آن نسبت به آهنگهای حلال اندک است ناگفته نماند مقام معظم رهبری فرصت کافی برای مشاهده تمام برنامهها و آهنگهایی که از رسانه مزبور پخش میشود ندارند تا اینکه نظر دهند. بله اگر چنانچه موسیقیهای حرام در رسانه مزبور به حدی باشد که درصد آن مساوی یا بیش از موسقیهای حلال باشد و یا به طور نسبی درصد آن زیاده باشد (که این چنین نیست) در این صورت ایشان بایستی تذکر علنی دهند و مردم را بیدار کنند و مسؤول سازمان صدا و سیما را عزل نمایند.
البته مقام معظم رهبری به صورت های مختلف به مسؤول این سازمان تذکر میدهند ولی در اثر عدم آگاهی برخی دست اندرکاران نسبت به تشخیص موسیقی حلال از حرام در مواردی موسیقی حرامی پخش میگردد بنابراین تفاوت است میان پخش موسیقی حرام از روی عمد و پخش آن به خاطر ناآگاهی به حکم و موضوع موسیقی، در هر حال همه در برابر پخش آهنگهای حرام مسؤل هستیم و لازم است با تذکر پیاپی پخش آهنگهای حرام را کاهش دهیم.
در این باره خاطره ای (از زبان محافظ مقام معظم رهبری ) برای شما بازگو می کنیم.
من بارها دیده ام که وقتی تلویزیون یا رادیو موسیقی تند و شبهه ناکی پخش می کند، آقا بلافاصله می گویند خاموش کنید. ما هم که پس از مدتی دیگر دستمان آمده بود که آقا در مقابل این سنخ موسیقی ها حساسیت نشان می دهند، دیگر قبل از تذکر ایشان در ماشین یا هر جای دیگر وقتی رادیو چنین موسیقی هایی را پخش می کرد خاموش می کردیم. از دیدگاه ایشان این که صدا و سیما پسوند اسلامی دارد دلیل بر حلیت تمامی آنچه که پخش می کند، نیست. البته ایشان معتقدند که در اینگونه موارد همه افراد باید حساسیت نشان دهند. من یادم هست یک بار که آیت الله خزعلی از موسیقی های صدا و سیما به ایشان شکایت کرد فرمودند: من به سهم خودم تذکر می دهم، اما شما خودتان هم باید تذکر بدهید، امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجب است.
سوال: روایات دال بر حرمت موسیقی را بیان کنید.
پاسخ: درباره گرایش به آهنگ های دلنشین می توان گفت: چنین گرایشی طبیعی است و نیاز پاسخگویی را می طلبد. اما باید دانست چگونگی پاسخگویی به غرایز ابتدایی و نیازهای درونی تا میزانی مشترک میان تمامی اقوام و فرهنگ ها و پیروان ادیان است . مانند آن که استفاده از ((آب )) برای رفع تشنگی نزد همگان مشترک است . تفاوت از آنجا آغاز می شود که برای رفع این نیاز درونی و مشترک، نوشیدنی های متنوع پیشنهاد می شود. اینجاست که نظریه های انسان شناختی و فاکتورهای اقتصادی , سیاسی , فرهنگی رخ می نماید و کنش ها و واکنش ها بروز می کند. پیچیدگی ها و ابهام ها آنگاه فزونی می یابد که در عصر ارتباطات و دهکده جهانی، تنوع پاسخگویی به نیازها بسیار فراوان می شود و پاسخگویی به نیاز اصیل و طبیعی بدون عوارض جانبی و ضررشان، کاری بس دشوار می باشد و تلاش همگانی را برای انتخاب صحیح و یا پیدا کردن جایگزین می طلبد. جهت شفاف سازی درباره خصوص موسیقی متذکر می شویم : موسیقی به طور کلی دارای دو نوع است:
۱- موسیقی غنائی: هرگونه آهنگی است که به لحاظ شکل یا محتوا موجب تحریک شهوت و متناسب با مجالس گناه است . این گونه موسیقی , گاهی آرامش تخدیرگونه برای اعصاب دارد و گاهی هیجانات ناهنجار برای روان در پی دارد.
۲- موسیقی غیرغنایی : شامل صداهای موزون طبیعت، مارش نظامی , صوت قرآنی , آواز حدی (برای تحریک حیوانات و دام ) می شود. این نوع موسیقی میتواند پاسخگوی گرایش طبیعی انسان به زیبایی های سمفونی و موزون باشد و با اجراهای متنوع می تواند جایگزین موسیقی غنایی باشد.
با توجه به آنچه گفته شد بررسی متون دینی و آراء عالمان دین نشان میدهد که موسیقی از نظر اسلام در چند صورت حرام میباشد:
۱ ) موسیقی مطرب یعنی آهنگهایی که موجب (تحریکات غیرارادی در شنونده شود) و انسان را از یاد خدا غافل میسازد. منظور از محرک بودن نیز نوعی و شأنی است؛ یعنی، به طور معمول چنین اثری را دارا باشد نه فقط نسبت به شخص خاص.
۲ ) موسیقی همراه با مضامین لهوی که به گونهای موجب فساد اخلاق و انحراف اذهان است مانند ترانههای عاشقانه و اشعاری که در وصف زن، شراب و غیره است و از همین قسم است اشعاری که به هر نحو موجب ترویج باطل و مخالفت با حق باشد مانند توهین به مقدسات و یا در جهت تایید کفر و شرک و نظامهای فاسد و سردمداران آن باشد.
۳ ) موسیقی در مجلس گناه و لهوولعب مانند آهنگهایی که در حال رقص یا نوشیدن شراب و غیره نواخته میشوند.
در هر صورت معیار در حرمت موسیقی مناسب بودن آن با مجالس لهو و داشتن مضامین فساد انگیز و اغوا کننده و طرب انگیز است و فرق نمیکند که از صدا و سیما باشد یا غیر آن. ایرانی باشد و یا غیرایرانی. همین طور فرقی بین رفع خستگی و غیر آن و برای خود یا دیگران در این حکم نیست و ملاک در تحریک شدن نوع مردم است نه شخص انسان.
لازم به ذکر است تشخیص حرام بودن موسیقی از شبهات مفهومیه است لذا تا اطمینان به حرمت آن پیدا نشده اصل برائت و عدم حرمت جاری است به ویژه درباره موسیقی های پخش شده از صدا و سیما حکم به حرمت مشکل است، لذا گوش کردن به موسیقی های صدا و سیما تا اطمینان به حرمت پیدا نشده باشد اشکال ندارد.
نکته دوم؛ آنچه که حرام است استماع , یعنی گوش دادن اختیاری به موسیقی و پیگیری است، ولی شنیدن غیراختیاری و رهگذری اشکال ندارد.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک:
۱- تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۱۹، ص ۱۳، ۲۴، ۲۵ و ۲۶
۲- مضرات موسیقی، سید احمد خاتمی، نشر قرآن قم
در باره دیدگاه فقها و تریبونهای مذهبی نسبت به تأثیرات منفی و زیان بار موسیقی توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
تأثیرات موسیقی بر عقل
1. کاستی تعادل و جدیت؛ شأن و ویژگی عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنی با حفظِ استواری و پختگیاش بتواند از چاشنیهای لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در این میان، موسیقی آن چنان یکهتاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمی دچار حالتِ «طَرب» میشود.
«طَرب» تأثیری است فوقالعاده! با محوریت موسیقی. این «تأثیر فوقالعاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل میشود. و این پیشامد، باعث میشود که عقل از محاسبات جدّی، دقیق و واقعبینانه به دور بیفتد.
جوانی که موسیقیگرا و «طَربخواه» است: برای زدودنِ افسردگیاش، دُکمه ضبط صوت را حرکت میدهد تا یکی دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگی مشاهده کند سعی در شناختِ عوامل پژمردگی میکند تا با یافتِ آن علتها، عوامل خوشیِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد.
جوانِ موسیقیگرا، برای تحریک و برانگیختن احساس، به درمانهای مجازی و آنی روی میآورد.
این چنین کسی که خواستهاش را در «موسیقی» میبیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش این زحمت را نمیدهد تا ببیند و بفهمد که کجای زندگی را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگی مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگی کشانده؟ یا سستی در انجامِ وظایفِ دینی و الهی او را به افسردگی کشانیده؟
پس: «موسیقی، عقل را به خواب میبرد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و برای فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشمها را بست.
موسیقی عقل را به خواب میبرد: یعنی باعثِ اشتغالِ آدمی به اموری میشود که کمکم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمانها میشود.
شما دردی دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط ممکن است. ولی وقتی میبینی نوار موسیقی آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت میبینی و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا میکند و شما بیشتر به نوار رو میآورید… و این روند تا آنجا ادامه مییابد که از آهنگهای معمولی به تند و غربی و شرقیاش رو میکنی.
افلاطون میگوید: «وقتی ریتمِ موسیقی تغییر میکند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل میشود». چرا؟ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد.؛ بلکه موسیقی و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشیه میراند و عقل نیز اساسِ جامعه است. و این عقل است که دین را میشناسد و ما را نسبت به آن ترغیب میکند. به راستی چگونه ما میخواهیم با موسیقی، دین را بشناسیم و بفهمیم؟ و با آن زندگی کنیم؟
جان کلام اینکه: «موسیقی، عقل را به خواب میبرد». یعنی: او را از محاسبات، واقعیّات و اقداماتِ متناسب، باز میدارد و «مشغولیت» به موسیقی عاملِ غفلت است؛ و قرآن کریم از «مشغولشدنهای این چنینی» به «لَهْو» تعبیر میکند. لهو چیست؟
این واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب میباشد و فرهنگنویسان دربارهاش این چنین توضیح دادهاند: لهو، آن است که چیزی آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نماید که باعثِ غفلت و بازماندن از کارهای مهمتر شود. قرآن که میفرماید: «لاتلهِکُم اَموالُکم و لاولادکم» اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول و غافل نکند.
اینک ببینید که چگونه قرآن کریم، ضمن آنکه ما را از موسیقی باز میدارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بیان میفرماید: «و من الناسِ من یشْتَری لَهو الحدیث لِیُضِلّ عنْ سبیلالله(۱)» عدهای از مردم از آن چه لهو است استقبال کرده و نسبت به آن گرایش دارند اینان ندانسته خود و دیگران را به بیراهه، گمراهی و اشتباه میاندازند؛ این نوعی بازی گرفتنِ دین است. و بدانید که سرنوشتی عذابآور و خوارکننده در انتظارشان است.
آن گاه حضرت امام صادقعلیه السلام فرمودند: «غنا مصداقی است از آن چه موجب مشغولیت و بازماندن از یاد خدا میشود.(۲)
موسیقی با تأثیراتی که در اَبعادِ شادیآفرینی، خیالآفرینی و تحریکآفرینی دارد، آن چنان به تقویت احساس میپردازد که عقل را – هر چند به طور موقت – ضعیف میکند.
کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و هر چیز بیتناسب را کنار بزند؛ اما در این وضعیّت که آدمی دل سپردهی احساسات و اثراتِ ناشی از موسیقی گردد، جنبههای احساسی بودن چندان قوی میگردد که به سختی میتواند در دریایِ احساسات وارد شد، امّا خیس از آب نگردد. اینجاست که آدمی وقتی میخواهد چیزی را ارزیابی کند، چون آلوده به شناختهای احساسی موسیقیایی شده، در این ارزیابی موفق نخواهد بود. شاید بتوان با مثالی این حالت را ملموستر نمود. بسیار مشاهده کردهایم که رانندهای جوان سوار بر ماشین مدل بالا شده و با سرعتِ زیاد مشغولِ راندن ماشین است. چندان که با این سرعت مافوق صوتش میخواهد بیرون از فضای عالم مادی دنیا پرواز کند. وقتی دقّت بیشتری میکنیم درمییابیم او به مفهوم دقیق کلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسیقی است. آن هم آهنگی با ریتم هیجانآفرین و تحریکزا. هر آن گاه که نوار ترانه و موسیقیاش، تندتر میگردد او بر تندی سرعتش میافزاید، امّا در این موقیعت او در رانندگی اش مطابقِ استانداردهای رانندگی و ضوابط عقلی نمیراند. او را میبینی که تابعِ همان احساسِ موقعِ شنیدن آهنگ است. و این احساس، باعث شده تا از تشخیص انسان در حالِ تعادل فاصله بگیرد. او دیگر فقط یک چیز را خوب تشخیص میدهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اینک شما در اطراف همین مثال تفکّر و توجّه بیشتری بنمائید تا ابعادی دیگر برایتان روشن شود.
«وقتی عقل ملاکِ تشخیص (تصوّر و عمل) باشد، کردار نیز بسیار متین و حساب شده خواهد بود. مگر نه اینکه سبُکی و سستی در عقل، موجب سبکی و سستی در عمل نیز میگردد؟ پس وقتی میبینید که شخصی با شنیدن آهنگ به رفتارهای سبک دست میزند، معلوم میشود که عقلش دچارِ خفّت و سبکی گردیده و این احساس است که بر وی حکم میراند.(۳)
بر اساسِ نظریه کارشناسی «فارابی»؛ کاملترین نوع موسیقی، آن است که نشاط آور، خیالآفرین و هیجانساز باشد(۴).
در هنگام تحلیل و استدلال، آن چه بیشتر محور گفت و گوها قرار می گیرد نشاط آوری موسیقی است اما درباره خیالپردازی و هیجان سازی موسیقی سخنی به میان آورده نمی شود در حالی که این دو پیامد نابهنجار موجب تضعیف عقل انسان است و آثار زیانبار دارد.
در قرآن کریم، توصیه شده که «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور(۵)»؛ «ای مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهیزید»
حضرت امام صادقعلیه السلام پس از آنکه این آیه را تلاوت فرمودند، بیان داشتند: یکی از مصادیقِ «گفتارِ بیواقعیت ولی حقنما»، همین «غنا»ست.(۶)
در این روایت و آیه خوب دقت کنید. چه اینکه نه «خیال» را ماندگاری است؛ نه «احساساتِ برانگیخته از موسیقی»؛ و نه «لذّتهای زودفرجامش» فرصتِ پائیدن و ماندن دارد.
چکیده و نتیجه گفتار اوّل (تأثیرات موسیقی بر عقل): از مجموع گفتگوهای پیشین به این نتایج رسیدیم:
۱٫ قانون زیربنایی و غیر قابل انکار آن است که؛ «عقل هر آن چیزی را تقویت کند که عقل را تقویت میکند».
2. کار عقل آن است که «عِقال» باشد. یعنی: «قلعه» برای حفظِ جسم و روحِ آدمی و «پایبند» برای بستن پای هوی و هوس و تمایلات و شهوات.
۳٫ از این رو چنان چه چیزی (مثلِ موسیقی) نه در استحکامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقویتِ آن بند پای هوی و شیطان و شیطنتها تأثیری به سزا؛ دیگر نمیتوان آن را «عقلایی» دانست.
موسیقی در حاکمیتش یکهتاز است که در تشخیصِ خوب یا بد چیزی «طبقِ ملاکهای خود رفتار میکند. یعنی هر قدر، احساس لذّت و خیال و انفعالات جسمانی بیشتر باشد، پس بهتر است. امّا کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و اعتدال در هر چیز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند.
تأثیرات موسیقی بر احساس:
شاید بارها شنیدهاید که میگویند: «موسیقی یعنی سکوتِ آهنگین! آن گاه که [سه تار] در دستانِ نوازنده قرار میگیرد و ارتعاشاتِ صوتی منظم و موزیکالیش در هوا موج میافکند، روحِ آدمی لحظههای سکوتِ طبیعت برایش تداعی میشود. در این اوقات است که آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ میکند و نیاز روحی انسان در کوتاهترین مدّت و با کمترین هزینه پاسخ داده میشود».
با تدبر در گفته بالا میبینید که انس با موسیقی را با حس زیباییخواهِ انسان گره میزنند. یعنی همچنان که ما نمیتوانیم هر لحظه که بخواهیم در باغ قدم بزنیم، اما با ایجاد فضای سبز مصنوعی (باغچه، گلدان و پانسیون) آن خواسته را بر آورده میسازیم، به همین ترتیب نیز سکوتِ طبیعت را با آهنگ خاطرهآفرین موسیقی در محیط کوچکمان بازسازی میکنیم.
شاید بیانات گفته شده، مغز و ماهیت حرفِ موسیقیخواهان طبیعتگرا باشد. اما این گفتهها را نیز جدی نگیرید. نقدِ سخنان یاد شده را با دقّت مطالعه کنید:
وقتی شما بینِ «فضای سبز وسیع مثلِ باغستان» و «فضایِ سبز کوچک مثل باغچه و پانسیون» مقایسه میکنید، چند چیز را مییابید که میتوانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقراری مقایسه» بین این دو مکان باشند. اما همین موارد یا مواردی از این قبیل نه تنها در دو عنوانِ «طبیعت و محیط زیست سالم» با «موسیقی» وجود ندارد، بلکه گاه عکس این حالات مشاهده میشود. از این روست که میگوییم مقایسه بین موسیقی و فضای طبیعت بِکر، مقایسهای است بیربط و همراه با فرسنگها فرق و فاصله:
- عناصر به کار رفته در فضای سبز وسیع همان عناصر به کار گرفته شده در فضای گل خانه است. امّا عناصر به کار رفته در محیط طبیعت با عناصرِ استفاده شده در موسیقی و فضای مصنوعی آن تفاوت دارد. ازاینرو، آهنگ طبیعت، شما را به تفکّر پیرامونِ ذاتِ آن آهنگ که پیامِ فطرت است سوق میدهد، ولی امواجِ موسیقی شما را – ناخودآگاه – به تفکّر در مورد آن چیزی که مقصودِ خواننده یا نوازنده است وامیدارد.
یکی از خوانندگانِ موسیقی پاپ میگوید: «موسیقی، زبانِ زبان هاست» و هیچ ابزاری برای انتقالِ خواستهها و افکارِ پیدا و ناپیدا بهتر از موسیقی نیست. چون در آن واحد سه کار انجام میدهد: لذّتآفرینی، هیجانافکنی، خیالسازی. و این سه پلی است برای آن چه در فکر و روح و خیالِ نوازنده یا خواننده میگذرد. یک پژوهشگر موسیقی میگوید: «به وسیله موسیقی، معیارهای شنوندگان تغییر داده میشود و آنها را با تربیت والدینشان بیگانه میکند.(۷)
نمونه کاملاً مستندِ این گفتار همان چیزی است که در موسیقی «راک»، «پاپ» و «هویمتال» القاء میشود. این موسیقیها که عمدتاً توسط گروههایی شیطانپرست تهیه و توزیع میگردد!! این مفاهیم تکرار میشود: «به جهنّم خوش آمدید، سرودی از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شیطان گوش بده، شیطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شریر تسخیر شدهایم.(۸)
تفاوتِ دیگری که بین لذّت بردن از فضای سبز وسیع و کوچکِ خانهای با طبیعتِ واقعی و فضای طبیعتِنمای موسیقی وجود دارد آن است که: برای لذت بردن از محیط طبیعت و چهچه پرندگان و موسیقی ذاتیِ طبیعت، نیازی به تلقین به احساس بردن و تلاش برای ایجاد حسّ لذّتبَری نیست! ولی آن گاه که میخواهیم از کنسرت موسیقی و صدای خواننده لذت برده و در نهایت به اوجِ اُنس با موسیقی رسیده (که اثرش در هیجان انگیزی و خیالسازی برمَلا میگردد) باید خود دست به کار شده و درون و بُرون را برای لذّت بردن آماده کنیم. یعنی نوعی تلقینِ لذّتبری. (از خواننده محترم درخواست میشود به این قسمت توجّه بیشتری نماید!) اینجاست که ما میگوییم برای لذت بردن از موسیقی، باید در حسّ زیباییخواهی دست بُرد. دقیقاً مثل کسانی که برای خندیدن به بعضی جملات باید خود را به حالتِ خنده شبیه کند.
تفاوت احساسات
برای روشن شدنِ بیشتر این قسمت که در واقع، مهمترین بخش بیانِ تفاوت میانِ احساسِ برخاسته از موسیقی با احساسِ برخاسته از طبیعت است، با هم سخنانِ «مورای شافِر»، نویسنده، شاعر و آهنگساز کانادائی را میخوانیم: «تقریباً هیچ صدایی در جهانِ مدرن نیست که به طور مصنوعی ایجاد نشده باشد و در تملّک کسی نباشد، مثلِ موسیقی، بوق اتومبیل و سر و صدای کارگاههای ساختمانی… و این صداهای مصنوعی به تعبیری برآیندِ خواست و ارادهی گروههایی خاصاند که میخواهند ارادهشان را اقشار دیگر جامعه تحمّل کنند… و در این هجوم بیامانِ صدا و فریاد و بوق، مجالی برای اندیشیدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقی نمیماند».
اینک خود قضاوت کنید که با این وجود دیگر چه شباهتی میان طبیعت و صدای مصنوعیِ موسیقی وجود خواهد داشت تا در نتیجه موسیقی، پلی باشد میانِ انسان و طبیعت؟! در ادامه گفتههای وی آمده: «… از آن زمان که انسان دشتهای وسیع و پهناور را به سوی کلانشهرهای پرجمعیت ترک گفت؛ و از آن هنگام که صدای زنگ ساعت جای آواز خروس و صدای باد و باران را گرفت و صدای کارخانه جایِ صدای آواز پرندگان را اشغال کرده و ما به جای تسلیم شدن به چرتزدنهای طبیعی با ضرب آهنگِ شتابناکِ زندگی شهری خو کردیم، تمدّنی بنا نهاده شد که در آن فاصله بسیار کم انسانها با یکدیگر خطر بروز اختلافها را افزایش داده است».
این آهنگساز و شاعر و نویسنده، در ادامه سخنانش به پوچی و دور از واقعیتِ پاک بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبیعت، میپردازد و میگوید: «آن چه برای ما ضروری است، مراسمی است آرام و بیهیاهو که در آن جماعت گردآمده لحظاتی زیبا را با هم سپری کنند، بیآنکه برای بیان احساساتِ خود به شیوههای منحط یا ویرانگر متوسل شوند».
دقت کنید و ببینید که: چرا آنها که میگویند «موسیقی روح را پالایش میکند» و «موسیقی یک ضرورت است» و «موسیقی رازگویی و نیایش انسانِ خاکی با خداست» آن قدر که با «تار» و «سه تار» انس دارند، آیا با قرآن و مناجات و طبیعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمیکنند که برای نزدیکی و رسیدن به تو (=عرفان) از چه راهی بیاییم؟ و آیا اساساً خدا این حق را ندارد که بگوید از چه راهی میتوانید به من نزدیک شوید؟
(چرا به خدا، عملاً این حق را نمیدهند که به حال و هوای مصنوعی برخاسته از موسیقی را عرفانی و آرامشآور نداند؟ بلی، ما منکر نیستیم که موسیقی آن چنان دل و روح را میلرزاند که اشک جاری میشود. ولی بحث اینجاست که این حالت، چقدر مورد تأئید خداست؟ چرا میخواهیم «حالت مجازی و مصنوعی» را به جای «حالت حقیقی و معنادار» حساب کنید؟
در ادامه گفتههای آهنگساز و شاعرِ کانادایی به این موضوع پرداخته شده: «… توجه به آن چه هنگامِ اجرای کنسرتهای موسیقی کلاسیک در غرب میگذرد، خالی از فایده نیست. آن چه در این کنسرتها بسیار تعجببرانگیز است، جماعت شنوندهایاند که حاضرند نفس را در سینه حبس کرده و به اصواتی که هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شاید این نهایتِ موفقیت در اجرای یک قطعه موسیقی باشد. اما باید یادآور شد که چنین سکوتی بیشتر از عادت ناشی میشود تا از قدرتِ زیبایی».
جهتِ شناخت و فهم فزونتر این کلام، به ادامه گفتههای «مورای شافر» (آهنگساز و شاعر کانادایی) توجه فرمائید، شافِر پس از آنکه تأثیر عادت و تلقین در توجّه به موسیقی را علّتِ نهفته در رازِ گوشسپاری شنوندگانِ کنسرتها میداند، اضافه میکند که: «من بارها از خود پرسیدهام آیا ممکن نیست که شبیه چنین مراسمی را در موقعیتهای دیگری مثلاً گوش سپاری مشترک به آواز پرندگان و یا جشنهای تابستانی برپا کرد.(۹)
آری! این است تنها گوشهای از معنای این سخن ما که: «موسیقیگرایی نوعی تحریف و تغییرسازی است در حسّ زیباییخواهی و ایجاد دگرگونی در ذائقه روحی و روانی بشر». به راستی چرا همان لذّتی را که میخواهیم با شنیدن صدای مصنوعی موسیقی به دست آوریم با دل سپردن به طبیعت و نوای فطرت تحصیل نمیکنیم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه انسان با انسان بسیار تیره است، بلکه رابطه انسان و طبیعت نیز نگرانآور است.
اُنس با طبیعت یکی از خصایص انسانی است و زمانی که خصایص انسانی نابود گردد، حیات انسانی هم به دنبال آن از بین میرود. اگر حسّ زیباییخواهی و آسودهطلبی جوان را به موسیقی و طربناکی سوق میدهد، پس چرا همین حسّ او را به محیط، طبیعت، زمزمه چشمههای کوهسار متمایل نمیکند؟ و یا چرا او را به این شدّت سمت و سو نمیدهد؟
کدام مفهوم موزیکالی پرمعناتر از حقیقتی است که در طبیعت و سایر زیبائیهای فطری نهفته؟
تأثیر موسیقی بر سیستم اعصاب
عُلمای علم «فیزیولوژی»، دستگاه عصبی انسان را به دو قسمت تقسیم کردهاند:
۱٫ سلسله اعصاب ارتباطی: شاملِ ستون مرکزی عصبی و نخاع، نیمکرههای مغز، اَعصاب محیطی.
۲٫ سلسله اعصاب نباتی: شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک.
وقتی که از خارج تحریکاتی بر روی اَعصاب شروع میشود اعصاب سمپاتیک و یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجی وارده تعادل از دست میدهند. بدیهی است هر اندازه بین این دو سیستم عصبی، فاصلهها بیشتر شود به همان اندازه نیز نگرانیهای روانی و اغتشاشات فزونتر میگردد.
و از جمله علل و عوامل تحریکاتِ خارجی، ارتعاشاتِ موسیقی است. موسیقی وقتی که با آهنگهای نشاط انگیز یا نوارهای حزنآور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجیب و غریب سمفونیک اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمی را که بایستی بین دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم میزند و در نتیجه اصولِ حساس زندگی (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مایعات بدن مثل خون و…). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتاریها و امراضی نزدیک میسازد که طب جدید با تمامِ پیشرفتهایش نمیتواند آسیبهای پیش آمده را درمان کند. مثل اغتشاشاتِ فکری، اَمراض روانی (افسردگیها و حتی بیخیالیها)، سکتههای قلبی و مغزی.(۱۰)
پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه کلمبیا ثابت کرده که: بهترین و دلکشترین نوارهای موسیقی شومترین آثار را روی دستگاه اعصاب انسان باقی میگذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرب، شدیدتر میشود.
«توجه دقیق به بیوگرافی مشاهیر موسیقی جهان نشان میدهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتیهای روحی گردیدهاند و عدهای نیز مبتلا به بیماری شدهاند. چنان که هنگام نواختن موسیقی درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانی شدهاند.(۱۱)
از آن چه گفته شد، چنین به دست میآید که هر نوع موسیقی، به ویژه آهنگهای احساسی برانگیزش، تحریکاتی در اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» به وجود میآورد که در نتیجه، تعادلِ این اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب میگردد. آن چه مهم است اینکه ضعف اعصاب نیز، خود امراضِ دیگری از قبیل: اختلالِ حواس، پریشانی، جنون، ثقل سامعه (سنگینی گوش)، نابینایی، سل و… به وجود میآورد. البته تصور نکنید که مشکل در همین چند مورد اختلال یاد شده خلاصه میگردد.
دکتر «الکسیس کارل»، زیست شناس و فیزیولوژیست فرانسوی مینویسد: «کاهش عمومیِ هوش و نیروی عقل، از تأثیر الکل و سرانجام از بینظمی در عادت ناشی میشود؛ و بدون تردید سینما و رادیو در این بحران فکری سهیماند».
موسیقی نه تنها در شنوندگان اثرات منفی بر جای گذاشته، بلکه در نوازندگان نیز تأثیرات خطرناکی داشته است. اخبار و گزارشات زیر تنها گوشهای از واقعیت است:
* در ایالتِ «لتیل راک» آمریکا، جوانی که پیانو یاد میگرفت، نغمات موسیقی چنان در روح آن جوان هیجان ایجاد کرد که بدون دلیل از جای برخاست و با ۱۹ ضربه چاقو، معلم خود را از پای درآورد(۱۲) «باخ»، موسیقیدانِ اطریشی، به اختلال حواس و کوری گرفتار شد.
«فردریک هندل»، موسیقیدان آلمانی و «ماریا آلنا» خواننده ایتالیایی و «موریس راول» نوازنده فرانسوی، هر سه به نابینایی مبتلا شدند.
«موزارت» و «شوین» (دو موسیقیدان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گردیدند.
«مشوبرت»، «واکتر»، «دوکونیسی» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبی، پریشان فکری و کشمکشهای روحی مبتلا گردیدند.
«شومان» و «دووراک» گرفتار ضعف اعصاب شدید و سرانجام دیوانگی شدند.
«بتهون» در سی سالگی کاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، دیوانه گردید.
موسیقی، گذشته از رکود فکری، رفته رفته انسان را در کارها سُست و تنبل، بیاراده و لااُبالی میسازد، تا جائی که گاهی کارهای ضروری از انسان فوت میشود و سرمایه جوانی، عمر و نیروی فعالیت خود را به رایگان از دست میدهد.
«الکسیس کارل» دانشمند معروف در کتاب «راه و رسم زندگی» چنین مینویسد: «رادیو و سینما و ورزشهای نامناسب، روحیه فرزندان را فلج میکند».
تجربه نیز ثابت کرده که اشخاصی که زیاد سرگرم به موسیقی هستند، اغلب افرادی بیاراده و مسامحهکار و در مقام تعقّل و تفکّر راکد و ضعیفاند.
تأثیر موسیقی بر اخلاق و عرفان
انسان، در مسیر «انسانشدنش» و رسیدن به فراز ابرهای «عرفان» به «شتاب» نیاز دارد. چه اگر تا جوانی باقی است و او کاری، «کارستان» نکند دیگر در کهنسالی دروگر خرمنِ «افسوس» خواهد بود. او میبیند که پله پله صعودش از زندگی ساده به مدرنیته، جز تحیرآفرینی تأثیر دیگری نداشته و اینجاست که سعی دارد از پیشرفت صنعتی به نفعُ خود بهره گیرد؛ دست انداختنهای متعددش به دامنِ ابزارهای قدیم و جدید نشانی است از شور و شوقش به آن پیشرفت؛ پیشرفتی به سبکِ نوین و روزآمد!
در این گیر و دار، گوشش به آن چیزی بدهکار است که چشماش را خیره و عقلش را شیفته کرده… «دیدهی چشم»، شاهدِ تأثیرات عمیق و فوریای است که از آهنگ برمیخیزد. بر دل مینشیند و در قلب شور و هیجان برپا میکند تا آنجا که این ارتعاشات، ابرهای احساسی را به تکاپو انداخته و انتظار دارد که پس از این، آسمان چشمش، رنگینکمانِ «عرفان» و گرمیِ خورشید «لقاء» و درخشش محفل «انس و حضور» را نمایشگری کند.
او در طلب است که از ارتعاشاتِ آهنگ و موسیقی و نوای خوانندگی، تحولی بسازد و بسوزد. ولی دیواری بین «او» و «آنچه در طلباش است» خودنمایی و مانعسازی میکند. مانعِ تردیدافکنی دربارهی «فقدان صلاحیت موسیقی برای سیر عرفانی» برایش علامت سؤال است.
«فارابی» که خود یکی از فیلسوفان و موسیقیشناسانِ نامی است میگوید: «… روشن شد که موسیقی بر سه نوع تقسیم میشود:
یکم. موسیقی نشاطانگیز: در ما احساسِ خوشآیندی پدیدار میسازد. هنگام استراحت و برای رفع خستگی به کار گرفته میشود.
دوم. موسیقی احساسانگیز: عواطف ما را بیدار میسازد، و هنگامی به کار برده میشود که بخواهند شخصی را وادار به افعالی سازند که تحت تأثیر میل خاصّی انجام میدهد؛ و یا حالت روحیِ خاصی را تحت میل خاصی در او ایجاد کنند.
سوم. موسیقی خیالانگیز: قوهی تصور ما را تحریک میکند، به ویژه اگر همراه با گفتارهای خطابی و منظوم باشد.
موسیقی طبیعی نزد انسان، آن است که عموماً یکی از این سه تأثیر را ایجاد کند، چه برای تمام مردم و همیشه اوقات و چه برای برخی مردم در برخی اوقات(۱۳).
آنچه از آیات و روایات به دست میآید، نسبت به هیچ یک از انواع موسیقی تشویق نشده و نمیتوان شکلهای گوناگونِ موسیقیهای موسوم را «مستحب» دانست. یعنی: دارای ثواب و تشویق نیستند. بنابر این: تعبیر «موسیقی قابل قبول از دیدگاه فقه» به معنای این است که «فقه، کدام نوع از انواعِ موسیقی را حرام نمیداند»؛ نه اینکه «فقه، کدام موسیقی را پذیرفته و ما را نسبت به گرایش به آن تشویق میکند!».
فقها و کارشناسان فقه، موسیقی غیرقابل قبول را «موسیقی غنائی» دانسته و موسیقی «بدون غنا» را حرام ندانستهاند.
غنا چیست؟ آیا هر صوت خوش و زیبائی غنا است؟ مسلماً چنین نیست؛ زیرا آنچه در روایات اسلامی آمده و سیرهی مسلمین نیز آن را حکایت میکند این است که قرآن و اذان و مانندِ آن را با صدای خوش و زیبا بخوانید.
«غنا» آهنگهایی است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهلِ گناه و فساد باشد.
به تعبیر دیگر «غنا» به صدایی گفته میشود که قُوای شَهوانی را در انسان تحریک مینماید.
نکته دیگر اینکه «غنا»، مصادیق مشکوکی نیز دارد که انسان به راستی نمیداند فلان صدا مناسب با مجالسِ گفته شده است یا نه؟ در این صورت به چند شرط، شنیدن آن صدا حرام نیست:
۱٫ داشتن آگاهی و شناختِ کافی از مفهوم عُرفی و فقهی غنا.
۲٫ آن صدا نه تنها برای همان شنونده تحریک نداشته باشد؛ بلکه برای سایر کسانی که میتوانند شنوندهاش باشند، تحریکزا نباشد.
۳٫ نداشتن تحریک برای یک نفر شنونده یا تحریک سایر شنوندگان به این خاطر نباشد که آنها آن چنان با موسیقیهای متنوع انس داشتهاند که دیگر این آهنگ برایشان عادی شده باشد.(۱۴)
………………………..
پی نوشت ها:
۱) لقمان (۳۱)، آیه ۵٫
۲) ر.ک: وسائلالشیعه، ج ۱۲، ص ۲۲۶ و ۲۲۸٫
۳) صدیقین اصفهانی، محمدتقی، غنا، موضوعاً و حکماً، ص ۱۸٫
۴) حقیقت موسیقی غنایی، به نقل از اندیشههای علمی فارابی درباره موسیقی، مهدیبرکشلی، ص205.
5) حج (۲۲)، آیه ۳۰٫
۶) وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۲۷٫
۷) ر.ک: صفیزاده، فاروق، موسیقی شیطانی در غرب.
۸) همان.
۹) روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، ۲ آبان ۱۳۸۰، صفحه ۵٫
۱۰) ر.ک: تأثیر موسیقی بر روان و اعصاب، صص ۳، ۶، ۲۶ و ۹۲ به بعد.
۱۱) ر.ک: همان.
۱۲) روزنامه اطلاعات، شماره ۹۶۲۲٫
۱۳) هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنایی (تلخیص و گزینش از کتاب اندیشههای علمی فارابی دربارهی موسیقی، تألیف دکتر مهدی برکشلی)، ص ۲۰۴٫
۱۴) تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۱۱۷٫
متن سوال: برای کسی که نوار مبتذل گوش می دهد و می گوید: (یک سرگرمی سالم فراهم کنید تا نوار گوش ندهم ) چه جوابی باید داد؟
متن پاسخ: در دین مقدس اسلام احکام الهی تغییر نمیکنند و هیچچیز باعث حرام شدن حلالها و حلال شدن حرامهانمیشود، از طرفی جدای از مقررات و احکام دینی هیچ مقررهای حتی غیردینی به اندک بهانهای فرو نمیریزد، مگرانسانها با احساس گرسنگی در خیابان به خود اجازه سرقت میدهند؟! مگر آدمیان به محض احساس اندکی گرما بهخود اجازه لخت شدن و برهنهگشتن میدهند؟ کدامین قانون اجازه چنین رفتارهای بیحد و مرزی را میدهد؟ اگراحساس اندک تنگنا، مجوز در عملی گردد دیگر ارزشی باقی میماند؟ آیا امنیت اخلاقی و شخصی واجتماعی وحیثیتی پایمال نمیگردد؟ حتی خانوادههای خودمان از این پدیده سخت تهدید نشده و متزلزل نمیشوند؟ بیتردیددر این صورت سنگ روی سنگ بند نمیشود، چون تنها هوا و هوس و نیاز معیار رفتار میشود نه تدبیر و قانون مقرره وپرواضح است که این حالت را هر شخصی مردود دانسته و باطل میشمارد تا چه رسد به فرد مسلمانی چون شما و یاشخص تحصیلکردهای همچون دانشجو. بنابراین باید نیازها و خواستهها را از طریق مشروع و قانونی و باکمترین پیامدمنفی تأمین نمود. درست است که بیکاری خوب نیست و آدمی نیازمند سرگرمی است ولی برای پر شدن اوقاتفراغت نباید هر کاری را انجام داد هر چند ضرر و آسیب آن از بیکاری بیشتر باشد.
دوست عزیز، اوقات فراغت را میتوان با اعمال و فعالیتهایی پر نمود که افزون بر جلوگیری از فراغت، ثمره نیزداشته و نتیجهای را عائد آدمی میسازد تا چه رسد به آن که موجب ضرر بیشتر گردد. مثلاً مطالعه، انجام کارهای هنریمورد علاقه، ورزش و تفریحات سالم و مانند این از جمله اموری هستند که افزون بر پر کردن اوقات فراغت، سود وثمرهای را برای آدمی دنبال میآورند و شخص خردمند هرگز برای فرار از بیکاری به ضرر پناه نمیآورد. که در اینصورت آن بیکاری که نتیجه آن به دست نیاوردن سرمایه است به مراتب از کارهای زیانآور که ثمره آن از دست دادنسرمایه و حتی کسب ضرر و زیان است بیشتر است.
دوست عزیز، بیکاری موجب اتلاف و به هدر رفتن سرمایه میگردد و کار نیک موجب کسب ثروت مادی و معنویو کار زشت و ناپسند موجب کسب ضرر و زیان. حال خوب بگویید بیکاری بهتر است یا پر کردن بیکاری به اعمالناروا. بیتردید به هدر دادن سرمایه بهتر از متضرر شدن است و بهترین کار آن است که در اوقات فراغت به تحصیلکمالات مادی و معنوی بپردازیم که در این صورت نه تنها سرمایه از کف نرفته بلکه ثروت ما افزون گشته است.
در پایان باید به این نکته توجه داشته باشید که اگر شما دوستانتان را از گوش دادن به نوارهای مبتذل نهی کنید و آنهادر جواب بگویند ما سرگرمی دیگری نداریم، بنابراین نوار گوش میکنیم، منطق درستی نیست، زیرا اگر بخواهیم اینمنطق را پیاده کنیم با کمترین کمبودی و با جزئیترین نارسایی هر کاری را حلال خواهیم دانست.
اگر وضع مالی ما خوب نبود میگوییم! یا از راه حلال به ما پول برسان یا این که از راههای خلاف پول به دستمیآوریم و همینطور در موارد دیگر. البته صحیح است که باید امکانات متعارف برای تفریح و سرگرمی فراهم باشد،اما این هم نسبی است و هر مقدار امکانات که باشد شخص میتواند بگوید کافی نیست. مطمئنا دوستان شما به حداقلی از امکانات تفریحی و ورزشی دسترسی دارند اما لابد این مقدار را کافی نمیدانند!