اصلا اهل فوتبال نیستم ولی عاشق آدمهای بامرام هستم.با خوندن این مطلب اشک در چشمهام حلقه زد و با تمام وجودم به علی کریمی سر تعظیم فرود آوردم
دوستان خواهش می کنم از این مطلب اگر خوشتون اومد نه بخاطر من و سایت ولی بخاطر علی کریمی می خواهم چند صد تشکر از شما دوستان در قسمت نظرات تقدیم کنم به علی کریمی
این چند تا عکس رو حیفم اومد نبینید !
حیفم اومد حالا که خود علی کریمی ، اهل این نیست که بگه چه کارهاییه کرده و میکنه ، ساکت بشینم و ساکت بشینیم !!
اینه علی کریمی ! اینه یه انسان بزرگ و قابل احترام !
برداشت اول :
این ناکجا آباد ، محل نگهداری بچه های بی سرپرست و بدسرپرسته !
اما علی کریمی ، فارغ از اسم و رسمش ، میره و برای دلخوشی این بچه ها ، باهاشون فوتبال بازی میکنه !
علی کریمی میره جایی که شاید خیلی از آقایون ، از ترس خاک گرفتن بنزهای چند صد میلیونیشون ، از اون طرف ها رد هم نشن !
برداشت دوم :
اون آقایی که روی تخته ، بابک معصومیه ! یه زمانی کاپیتان تیم فوتسال ایران بود و کلی افتخار و برو و بیا داشت ! وقتی سرطان گرفت ، اون همه هزینه ، اون همه درد رو بابک معصومی به دوش داشت و یه نفر کمکش نبود !
بعدها گفت یه روز علی کریمی اومد ملاقاتش ، چک سفید بهش داد ، تمام هزینه های اتاق و بیمارستان رو هم !
اینه علی کریمی ! اینه یه انسان بزرگ و قابل احترام !
برداشت سوم :
پسری که از اختلالات شدید هورمونی رنج میبرد و به عنوان بلندقدترین ایرانی شناخته میشد ، توی برنامه ماه رمضون ، ازش پرسیدن چه آرزویی داری ؟
گفت سه تا آرزو : سلامتی ، لپ تاپ داشته باشم و علی کریمی رو ببینم !
شبونه ، علی کریمی ، لپ تاپ خرید ، رفت خونه شون ، تمام خرج درمان و اعزامش به آلمان رو داد !
اینه علی کریمی ! اینه یه انسان بزرگ و قابل احترام !
برداشت چهارم:
به روایت یک شخص معمولی:
هیچوقت یادم نمیرود بلوار میرداماد را به سمت خیابان شریعتی رانندگی میکردم. وقتی به چراغ قرمز ۱۸۰ ثانیهایاش برخورد کردم عصبی شدم. تازه از محل کارم تعطیل شده بودم و خیلی خسته بودم.
داشتم دیالوگهای معمولم در مورد چراغ قرمزها و ترافیکهای تهران را زمزمه میکردم که کودکی رو به من کرد و گفت: «آقا فال میگیری» چند قدم آن طرفتر دخترک گلفروش با شاخههای لاله صدا زد: «آقا گل بخردیگه… خواهش میکنم». جملهاش تمام نشده بود که با غرور تمام، شیشه پنجره را بالا دادم تا صدایشان را نشنوم و مزاحم نشوند! وقتی چنین برخوردی را از من دیدند بیخیال شدند و رفتند سراغ راننده اتومبیل کناریام.
رنگ قرمز و مدل ماشین سبب شده بود تا از سایر ماشینها متمایز گردد.
پس از چند ثانیه دیدم پسرک فالگیر با صدای بلند گفت: «بچهها… بچهها بیایین علی کریمیه… بازیکن پرسپولیس…» در یک چشم به هم زدن، پنچ شش نفر از کودکان کار، دور ماشینش را گرفتند. من هم بیاختیار سرم را چرخاندم تا عکسالعمل علی کریمی را ببینم. او با لبخندی دنبالهدار از همه کودکان فال و گل و شکلات گرفت تا آنها را خوشحال کند. چراغ سبز شد و بچهها هنوز بیخیال کریمی نشده بودند. علی کریمی که با بوووووق ماشینهای پشت سرش مواجه شده بود، اتومبیلش را حرکت داد و بعد از چراغ قرمز، ماشینش را نگه داشت. من هم از روی کنجکاوی پشت سر جادوگر ایستادم.
کاپیتان پرسپولیسیها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس میفروخت را بغل کرد. امضا داد و تمام گلهای لاله گلفروش را خرید و چند فال حافظ هم گرفت. برایم عجیب بود. مگر میتوان باور کرد جادوگر که گاهی حوصله خودش را هم ندارد اینطور برخورد کند؟
دخترک گلفروش از فرط خوشحالی نمیدانست چکار کند و بالا و پایین میپرید. کریمی که دیگر نمیدانست چکار کند، با صدایی خشدار گفت: «بچهها باید بروم سر تمرین. دیرم شده.» خداحافظ… خداحافظ» کودکان کار نیز با تشویق چند ثانیهای علی کریمی… کریمی دوستت داریم، او را بدرقه کردند…
برداشت پنجم:
علی کریمی و لباس تیم ملی دختران:
تیم ملی فوتبال دختران زیر ۱۹ سال ایران که راهی رقابتهای مقدماتی قهرمانی آسیا شده بود، مهناز امیر شقاقی را به عنوان سرمربی بالای سر خود میدید.
او در مصاحبهای گفت: «علی کریمی نسبت به فوتبال بانوان توجه خاصی دارد. او یک الگوی ورزشی برای ارتقای روحیه بازیکنان است و جدا از این موضوع، کریمی امکانات و لوازم مورد نیاز ما را تامین کرد». کریمی باز هم ترجیح داد در این مورد صحبتی نکند، امیر شقاقی اما از صحبتها و اقدامات روحیهبخش مرد سال سابق فوتبال آسیا خبر داد و گفت: «کریمی نمیخواست نامش مطرح شود، او برای بازیکنان ما فقط یک شرط گذاشت. کریمی گفت به شرطی این کمکها را انجام میدهد و ادامه خواهد داد که تیم ما گل بزند و مقام بیاورد.»
علی کریمی از این کارهای انسان دوستانه زیاد کرده مثل دیدار از کودکان بی سرپرست و آزاد کردن محمد رضا گلزار بعد چند ساعت از بازداشتگاه در دوبی (روزنامه نود ۲۹ بهمن ۸۶) ساخت یک مدرسه ی ۶ کلاسه در کرج با کمک مهدوی کیا و… . این ها تنها گوشه هایی از میزان جوانمردی و بزرگواری پهلوان علی کریمی است، وجود علی کریمی در چنین دور و زمانه ای برای جامعه ایران زمین، همچون گوهری کمیاب و دُری نایاب، ارزشمند و گرامی است.