داستان کوتاه

صفحه اصلی کارگروهها >> هنر  >> داستان کوتاه
محمود  حقیقت

محمود حقیقت

در کارگروه: هنر
تعداد ارسالي: 1
15 سال پیش در تاریخ: سه شنبه, تير 09, 1388 22:1

65 میلیون سال قبل درست در همین نقطه یک جنگل بسیار بزرگ و سرسبز با میوه های جنگلی فراوان بود و همة جانوران آن موقع شاد و خرم زندگی میکردند. کمی دورتر یک دریای بزرگ با موجودات زمان خودش که هر کدام طعمة دیگری بود. اما وقتی که جسمی به بزرگی یک کوه با زمین در همین جا برخورد کرد همه دایناسورها، جنگلها و بسیاری از موجودات از بین رفتند و همه چیز آماده شد برای زندگی ما و همة اینها چقدر زود اتفاق افتاد.


خوب تا حالا دیگر باید خوابت برده باشد؛ بهتر است من هم در و پنجرهها را ببندم چون هنوز هم نزدیک سحر هوا سرد میشود. ببینم! اگر دوست داشتی فردا تخت خوابت را کنار پنجره میآورم که تا وقت خواب ماه و ستارهها را تماشا کنی و اگر خواستی پنجره را هم باز میگذارم و تا سحر منتظر میمانم.


البته قبل از آن باید به لولای پنجره کمی روغن بزنم تاصدای بسته شدنش آزار دهنده نباشد. آه من چقدر پرحرفی میکنم. میبینی چراغ همة خانهها خاموش شده است. تو هنوز بیدار هستی؟


راستی امروز غذای مورد علاقه ات را پخته بودم یکی از همسایهها خیلی از آن خوشش آمد من هم همة آن را به او دادم و گفتم که با تو هم ذائقه است.


اگر بیار هستی گوشهایت را بگیر چون نوبت بستن پنجره است.


راستی امروز ناخنهایت را کوتاه کردی؟ هر چند یادم هست که همیشه نسبت به این مسئله اهمیت میدادی.


ببینم ! دوست داری همین حالا تختت را کنار پنجره بیاورم ؟ خدای من! من چقدر عجول هستم فردا هم میتوانم این کار را انجام دهم.


تو هنوز بیدار هستی؟ پس ناچار باید بالشت را عوض کنم و همان بالش شب قبل را برایت بیاورم .


راه رفتنهای من در اطاق تو را که اذیت نمیکند؟            


ببینم دوست داری یک شعر محلی برایت بخوانم. من این شعر را زمانی که هشت یا نه سالم بود یاد گرفتم. البته خیل از آنها را فراموش کردم ولی اگر تو بخواهی میتوانم دوباره همة آنها را هر طور که شده پیدا کنم و یاد بگیرم.


هوا کم کم در حال روشن شدن است. البته کمی هم سرد است. ولی باید پنجرهها را باز کنم. تا هوای اطاقمون عوض شود.


امروز آنقدر کار دارم که اگر از همین حالا شروع به انجام دادنشان کنم. شاید تا شب هم تمام نشود. باید جای تخت خوابت را کنار پنجره بیاورم؛ لولای پنجره را روغنکاری کنم و غذای مورد علاقه ات را بپزم . راستی امشب دوست داری روی کدام بالشت بخوابی.


خوب فهمیدم؛ خودم آماده اش میکنم.


حذف ارسالي ويرايش ارسالي