تفسیر آیه 70 سوره توبه :
(( أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوح وَ عاد وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهیم وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ))
آیا خبر کسانى که پیش از آنها بودند، به آنان نرسیده است؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و «قوم ابراهیم» و «اصحاب مَدیَن» (قوم شعیب) و «شهرهاى زیر و رو شده» (قوم لوط); پیامبرانشان دلائل روشن براى آنان آوردند، (ولى نپذیرفتند;) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خویشتن ستم مى کردند!
سرانجام روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله)کرده، به عنوان استفهام انکارى چنین مى گوید: «آیا این گروه منافق از سرنوشت امت هاى پیشین، قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم ابراهیم، و اصحاب مدین (قوم شعیب) و شهرهاى ویران شده قوم لوط با خبر نشدند» (أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوح وَ عاد وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهیمَ وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ).
این اقوام، که روزگارى بخش هاى مهمى از جهان را در اختیار داشتند، هر کدام بر اثر تبهکارى و طغیان و سرکشى، و فرار از حق و عدالت، و پرداختن به انواع ظلم، بیدادگرى و فساد، به نوعى گرفتار کیفر الهى گشتند.
قوم «نوح» با امواج کوبنده طوفان و غرقاب، قوم «عاد» (قوم هود) به وسیله بادهاى تند و وحشت زا، قوم «ثمود» (قوم صالح) با زلزله هاى ویرانگر، قوم «ابراهیم» با سلب انواع نعمت ها، اصحاب «مدین» (قوم شعیب) به وسیله ابر آتشبار، و قوم «لوط» با زیر و رو شدن شهرهاى آنان، همگى نابود شدند.
تنها جسم هاى بى جان، و استخوان هاى پوسیده در زیر خاک، و یا در میان امواج آب، از آنان باقى ماند.
اینها ماجراهاى تکان دهنده اى است که، مطالعه و بررسى آن، هر انسانى را که کمترین احساس در قلب او باشد، تکان مى دهد.
هر چند خداوند آنها را، هیچ گاه از لطف خود محروم نساخت، «و پیامبرانشان را با دلائل روشن براى هدایت آنان فرستاد» (أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
ولى آنها، به هیچ یک از مواعظ و اندرزهاى این مردان الهى گوش فرا ندادند، و براى زحمات طاقت فرسایشان، در راه روشنگرى خلق خدا ارجى ننهادند.
«بنابراین هرگز خداوند به آنها ستم نکرد، این خودشان بودند که به ـ خویشتن ستم روا داشتند»! (فَما کانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
تفسیر آیه 34 تا 40 سوره قمر :
إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً إِلاّ آلَ لُوط نَجَّیْناهُمْ بِسَحَر (34) نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذالِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ (35) وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ (36) وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (37) وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ (38) فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (39) وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر (40)
33 ـ قوم لوط انذارها را تکذیب کردند.
34 ـ ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت درمى آورد فرستادیم (و همه را هلاک کردیم)، جز خاندان لوط را که سحرگاهان نجاتشان دادیم!
35 ـ این نعمتى بود از ناحیه ما; این گونه هر کسى را که شکر کند پاداش مى دهیم!
36 ـ او آنها را از مجازات ما بیم داد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شک داشتند!
37 ـ آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد; ولى ما چشمانشان را نابینا کردیم (و گفتیم:) بچشید عذاب و انذارهاى مرا!
38 ـ سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پایدار و ثابت به سراغشان آمد!
39 ـ (و گفتیم:) پس بچشید عذاب و انذارهاى مرا!
40 ـ ما قرآن را براى یادآورى آسان ساختیم; آیا کسى هست که متذکر شود؟!
قوم «لوط» به سرنوشت شوم ترى مبتلا شدند
در این آیات، اشارات کوتاه و تکان دهنده اى به داستان قوم «لوط»، و عذاب وحشتناک این جمعیت ننگین و گمراه دیده مى شود، و این چهارمین قسمت از سرگذشت اقوام پیشین در این سوره است.
نخست مى گوید: «قوم لوط انذارهاى پى در پى پیامبرشان را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوط بِالنُّذُرِ).
«نُذُر» چنان که قبلاً نیز اشاره کردیم، جمع «انذار» به معنى تهدید و بیم دادن است، و ذکر آن به صیغه جمع، ممکن است اشاره به انذارهاى پى در پى این پیامبر بزرگ باشد که این قوم لجوج همه آنها را تکذیب کردند، و یا اشاره به انذار حضرت «لوط»(علیه السلام) و پیامبران پیش از او است، زیرا دعوتهاى انبیاء همگى، یک حقیقت را تعقیب مى کند.
* * *
آنگاه در یک جمله کوتاه، به گوشه اى از عذاب آنها و نجات «خانواده حضرت لوط» اشاره کرده، مى گوید: «ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت در مى آورد فرستادیم» (إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً).
و همه را در زیر این باران ریگ مدفون ساختیم.
«جز خاندان لوط، که ما آنها را سحرگاهان از آن سرزمین بلا رهائى بخشیدیم» (إِلاّ آلَ لُوط نَجَّیْناهُمْ بِسَحَر).
«حاصِب»، به معنى تندبادى است که «حصباء»، یعنى ریگ و سنگ را به حرکت درمى آورد.
در آیات دیگر قرآن نیز، هنگامى که عذاب قوم «لوط» را مى شمرد، علاوه بر زلزله اى که شهرهاى آنها را زیر و رو کرد، سخن از باران سنگ مى گوید، چنان که در آیه 82 «هود» مى خوانیم: فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیل مَنْضُود: «هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن شهر و دیار را زیر و رو کردیم، و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراکم بر آنها نازل نمودیم».
آیا این، دو نوع عذاب بود؟ یکى تندبادى که سنگ و ریگ بیابان را با خود برداشت، و بر آنها کوبید، و دیگر، بارانى از سنگهاى آسمانى؟ و یا هر دو به یک معنى باز مى گردد؟ چرا که گاهى گردبادهاى عظیم در بیابانها، توده هائى از سنگ و ریگ را از زمین برداشته، با خود به آسمان مى برد، و هنگامى که فشار گردباد، فرو نشست، یک مرتبه آنها را بر نقطه دیگرى فرو مى ریزد؟ بعید نیست که در اینجا نیز به فرمان خدا، گردبادى مأموریت یافت تا توده هاى عظیمى از سنگ و ریگ بیابان را به آسمان برد، و بعد از زلزله ویرانگر، بر شهرهاى قوم «لوط» فرو ریزد، و اجساد آلوده آنها را در زیر آن دفن کند، و حتى ویرانه هاى شهرهاى آنها را از صفحه روى زمین محو نماید، تا براى همیشه درس عبرتى براى دیگران باشد.
ضمناً آیه فوق، مى گوید: نجات خاندان حضرت «لوط»(علیه السلام) به هنگام سحر بود، این به خاطر آن بود که، وعده عذاب این قوم ستمگر نیز هنگام صبح بود، لذا در آخر شب، به فرمان خدا، این خانواده با ایمان (جز همسرش که راه خود را از راه لوط(علیه السلام) جدا کرده بود) از شهر بیرون رفتند و چیزى نگذشت که زلزله، و سپس باران سنگ شروع شد، چنان که در آیه 81 سوره «هود» آمده: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْع مِنَ اللَّیْلِ وَ لایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب: «در قسمتى از شب با خانواده ات حرکت کن، و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند، مگر همسرت که او نیز به همان بلائى که آنها گرفتار مى شوند، مبتلا خواهد شد، موعد آنها صبح است آیا صبح نزدیک نیست»؟!
و از اینجا روشن مى شود، این که، بعضى از مفسران به پیروى از بعضى ارباب لغت، «سحر» را در اینجا به معنى «بین الطّلوعین» تفسیر کرده اند، هیچ گونه مناسبتى با آیه فوق ندارد.
* * *
در آیه بعد، براى تأکید مى فرماید: «نجات خاندان لوط نعمتى بود از ناحیه ما، آرى این گونه کسى را که شکرگزارى کند پاداش مى دهیم» (نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ).
* * *
و در آیه بعد، این حقیقت را بازگو مى کند که، «لوط»(علیه السلام) قبلاً اتمام حجت کرده «و آنها را از مجازات ما آگاه ساخته بود، ولى آنها در انذارهاى الهى تردید کردند، و اصرار بر مجادله و القاء شک و شبهه داشتند» (وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ).
«بَطْش» (بر وزن فرش) در اصل، به معنى گرفتن چیزى است با قدرت، و از آنجا که هنگام مجازات، قبلاً مجرم را با قدرت مى گیرند، این کلمه به معنى مجازات نیز آمده است.
«تَمارُوا» از ماده «تمارى» به معنى گفتگوى طرفینى براى ایجاد شک، و القاى شبهه و مجادله، در برابر حق است، در حقیقت آنها دست به دست هم دادند، و از طرق گوناگون براى ایجاد شک و شبهه در افکار عمومى وارد شدند، تا اثرات انذارهاى این پیامبر بزرگ را خنثى کنند.
* * *
آنها به القاء شبهات عقیدتى در میان مردم قناعت نکردند، بلکه در زشتکارى و وقاحت و بى شرمى کار را به جائى رسانیدند که، وقتى فرشتگان مأمور عذاب به صورت جوانانى خوش منظر به عنوان میهمان وارد خانه «لوط»(علیه السلام) شدند، این قوم بى شرم به سراغ آنها آمدند، و چنان که آیه بعد مى گوید: «از لوط خواستند که میهمانانش را در اختیار آنان بگذارد»! (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ).
«لوط»(علیه السلام) به قدرى از این مسأله ناراحت شد که حد نداشت، و مصراً از آنها خواهش کرد، دست از این رسوائى و آبروریزى بردارند، و حتى طبق آیه 71 سوره «حجر» به آنها وعده داد دختران خود را (در صورت توبه از این اعمال) به ازدواج آنها درآورد، و این نهایت مظلومیت این پیامبر بزرگ را در میان این گروه بى شرم و بى ایمان و فاقد همه چیز نشان مى دهد.
ولى چیزى نگذشت، که این گروه مهاجم، نخستین مجازات خود را دریافت داشتند، چنان که خداوند، در دنباله همین آیه مى فرماید: «ما چشمهاى آنها را نابینا و محو کردیم، و به آنها گفتیم: بچشید عذاب من و انذارهاى مرا» (فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ).
آرى، اینجا بود که دست قدرت خداوند از آستین عدالت بیرون آمد، و به گفته بعضى، به «جبرئیل» فرمان داد که گوشه اى از شهپرش را بر چشم آنان بکوبد، فوراً همگى نابینا شدند، و حتى گفته مى شود: جاى چشم آنها به کلى صاف و همانند صورتشان شد!
گر چه، در آیه سخنى از این معنى به میان نیامده است که، چه افرادى به سراغ فرشتگان آمدند، ولى مسلماً تمام قوم «لوط» نبودند، بلکه اوباشانى که در وقاحت از دیگران پیشى گرفته بودند، در این کار پیشقدم شدند، و سرنوشت آنها درس عبرتى براى افرادى دیگر شد; چرا که با همان حال زار به میان جمع برگشتند، اما دلى آماده در آن میان نبود که از این عذاب مقدماتى عبرتى گیرد.
مى گویند: این که خداوند مجازات آنها را تا هنگام طلوع صبح، تأخیر انداخت، براى این بود که، این حادثه در روز قبل صورت گرفت، و به آنها مجال داد که یک شب دیگر را درباره سرنوشت خود بیندیشند، و نمونه اى از عذاب الهى را در وجود این نابینایان بدبخت ببینند، شاید بیدار شوند و توبه کنند، ولى افسوس، که حتى طبق روایتى، خود این نابینایان نیز عبرت نگرفتند، و هنگامى که دست به دیوارها گرفته، و به خانه خود برگشتند، سوگند یاد کردند که فردا صبح یک نفر از خاندان «لوط»(علیه السلام) را زنده نخواهیم گذاشت.
* * *
عاقبت، عذاب نهائى فرا رسید، و با زلزله اى ویرانگر که با نخستین شعاع صبحگاهى، آن سرزمین را تکان داد، شهرهایشان زیر و رو شد، بدنها، قطعه قطعه، و متلاشى، و زیر آوارها فرو رفت، باران شدیدى از سنگ بر آنها فرو ریخت، و آثار ویرانه هاى آنها را نیز محو کرد!
چنان که آیه بعد، به صورت سربسته و فشرده به این معنى اشاره کرده، مى گوید: «سرانجام صبحگاهان در اول روز، عذابى پایدار و ثابت به سراغ آنها آمد» (وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ).
آرى، در لحظاتى کوتاه، همه چیز پایان گرفت، و اثرى از آنها باقى نماند.
تعبیر به «بُکْرَةً» (آغاز روز) به خاطر این است که «صَبَّحَهُم» معنى گسترده اى دارد که تمام صبح را در بر مى گیرد، در حالى که منظور، آغاز صبح است.
آیا این ماجرا در آغاز طلوع فجر بوده؟ یا آغاز طلوع آفتاب؟ دقیقاً معلوم نیست، ولى شاید تعبیر «بُکْرَةً»، بیشتر مناسب آغاز طلوع آفتاب باشد.
واژه «مُسْتَقِر» به معنى ثابت و پابرجاست، و در اینجا ممکن است اشاره به این باشد که، این عذاب به قدرى کوبنده، قوى و نیرومند بود که، هیچ چیز قدرت مقابله با آن را نداشت.
این معنى نیز گفته شده است که: چون این عذاب دنیوى با عذاب برزخى آنها اتصال پیدا کرد، از آن تعبیر به «مُسْتَقِر» شده است.
* * *
سپس مى افزاید: بار دیگر به آنها گفته شد: «اکنون بچشید عذاب من و انذارهاى مرا» (فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ).
تا دیگر در انذارهاى پیامبران شک و تردید نکنید.
گرچه این جمله دو بار در این ماجرا ذکر شده، ولى پیداست جمله اول، اشاره به همان «عذاب مقدماتى»، یعنى نابینا شدن گروهى است که به خانه «لوط»(علیه السلام) هجوم آوردند، و بار دوم، اشاره به «عذاب نهائى»، یعنى زلزله ویرانگر و باران سنگ مى باشد.
* * *
و بالاخره در آخرین آیه مورد بحث، براى چهارمین بار در این سوره این جمله پر معنى و بیدارگر را تکرار مى کند: «ما قرآن را براى پند گرفتن و یادآورى آسان کردیم، آیا کسى هست که پند گیرد و متذکر شود» (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر).
قوم «لوط» پند نگرفتند، نه از انذارها، و نه از عذاب مقدماتى و هشداردهنده، آیا دیگران که آلوده همان گناهانند، از شنیدن این آیات قرآن به خود مى آیند، پشیمان مى شوند و توبه مى کنند؟!
* * *
تفسیر آیه 80 تا 84 سوره اعراف:
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَد مِنَ الْعالَمینَ (80) إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (81) وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (82) فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ (83)وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ (84)
ترجمه:
80 ـ و (به خاطر آورید) لوط را، هنگامى که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتى را انجام مى دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است»؟!
81 ـ آیا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى روید نه زنان؟! شما گروه اسرافکار (و منحرفى) هستید»!
82 ـ ولى پاسخ قومش چیزى جز این نبود که گفتند: «اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمى هستند که پاکدامنى را مى طلبند (و با ما هم صدا نیستند)»!
83 ـ (چون کار به اینجا رسید،) ما او و خاندانش را رهائى بخشیدیم; جز همسرش، که از بازماندگان (در شهر) بود»
84 ـ و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم; (که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت.) پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد!
تفسیر
سرنوشت دردناک قوم لوط
در این آیات، قرآن، صحنه عبرت انگیز دیگرى از سرگذشت پیامبران را بازگو مى کند، و هدف آیات پیشین را تعقیب و تکمیل مى نماید، و آن سرگذشت پیامبر بزرگ خدا «لوط»(علیه السلام) و قوم او است.
این ماجرا در چندین سوره قرآن از جمله سوره «هود»، «حجر»، «شعراء»، «انبیاء»، «نمل» و «عنکبوت» آمده است.
در اینجا در ضمن پنج آیه، به فشرده گفتگوهاى لوط و قومش اشاره شده است و این چنین بر مى آید که در این سوره، تنها هدف این بوده که: عصاره اى از درگیرى هاى این پیامبران و گفتگوهاى آنان با جمعیت هاى سرکش، منعکس گردد، ولى شرح کامل سرگذشت آنان به سوره هاى دیگر قرآن موکول شده است، ما هم به خواست خداوند مشروح سرگذشت این جمعیت را در سوره «هود» و «حجر» خواهیم آورد.
اکنون به تفسیر آیات مورد بحث توجه کنید.
در آیه نخست مى فرماید: «به خاطر بیاورید لوط پیامبر را هنگامى که به قوم خود گفت: آیا شما عمل زشت و ننگینى انجام مى دهید که احدى از جهانیان تا کنون مرتکب آن نشده است»؟! (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَد مِنَالْعالَمینَ).
اشاره به این که این گناه، علاوه بر این که خود یک عمل زشت و فوق العاده ننگین است، قبل از شما در هیچ قوم و ملتى سابقه نداشته است، و این، زشتى آن را چند برابر مى کند; زیرا پایه غلط و سنّت شوم و وسیله اى براى گناه دیگران در آینده نزدیک و دور خواهد بود.
از این آیه به خوبى بر مى آید که: این عمل زشت، از نظر تاریخى به قوم لوط منتهى مى شود که مردمى بودند، ثروتمند، مرفه، شهوت ران و هواپرست که شرح آن را در ذیل آیات سوره هائى که در بالا اشاره کردیم به خواست خدا خواهیم داد.
* * *
در آیه بعد، گناهى را که در آیه قبل به طور سربسته ذکر شده، تشریح مى کند و مى فرماید: «شما از روى شهوت به سراغ مردان مى روید، و از زنان صرف نظر مى کنید» (إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).
چه انحرافى از این بدتر و بالاتر که وسیله تولید نسل را که آمیزش زن و مرد است، و خداوند آن را به طور غریزى در هر انسانى قرار داده، رها کنند، و سراغ «جنس موافق» بروند.
کارى که اصولاً بر خلاف فطرت و ساختمان طبیعى جسم و روح انسان و غریزه تحریف نایافته او است و نتیجه اش عقیم ماندن هدف آمیزش جنسى است.
و به تعبیر دیگر، تنها اثرش یک اشباع کاذب جنسى و از بین بردن هدف اصلى، یعنى ادامه نسل بشر مى باشد.
و در پایان آیه، به عنوان تأکید مى فرماید: «شما جمعیت اسراف کارید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ).
یعنى از حدود الهى قدم بیرون گذارده و در سنگلاخ انحراف و تجاوز از مرز فطرت سرگردان شده اید.
ممکن است این جمله اشاره به آن باشد که آنها نه تنها در مورد غریزه جنسى راه اسراف را مى پیمودند، که در همه چیز و همه کار گرفتار چنین انحراف و زیاده روى بودند.
جالب توجه این که: آیه نخست، مطلب را به طور سربسته، و آیه دوم به وضوح بیان مى کند، و این، یکى از فنون بلاغت براى بیان مسائل مهم مى باشد، هر گاه کسى کار بسیار بدى انجام دهد، سرپرست آگاه و بیدارش، براى اهمیت موضوع به او مى گوید: «تو گناه بزرگى انجام داده اى»! و هر چه مى گوید: چه کرده ام؟ باز مى گوید: گناه بزرگى انجام داده اى! سرانجام پرده از روى آن برداشته و آن را تشریح مى کند، این طرز بیان، فکر طرف را تدریجاً آماده مى سازد تا به اهمیت عمل خلاف خویش واقف گردد.
* * *
آنگاه به جواب لجوجانه و غیر منطقى قوم لوط اشاره کرده، مى فرماید: «آنها هیچ گونه جوابى در برابر دعوت این پیامبر خیرخواه، دلسوز و مصلح نداشتند جز این که با خشم و عصبانیت گفتند: لوط و پیروان او را از شهر خود بیرون کنید، که مردمى پاکند و گناه نمى کنند» (وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌیَتَطَهَّرُونَ).
گناهشان چیست؟ گناهشان این است که مردمى پاکند و پاکى کم گناهى نیست!
اینها نه تنها با ما همصدا نمى شوند، که مزاحم ما نیز هستند!
و این جاى تعجب نیست که یک جمعیت آلوده و گناهکار، افراد پاکدامن را به جرم پاکدامنى از خود برانند، آنها چنین افرادى را مزاحم شهوات خویش مى بینند، و نقاط قوت و افتخار چنین پاکدامنانى در نظر آنها نقطه ضعف و عیب به حساب مى آید!
این احتمال نیز در تفسیر جمله «إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» وجود دارد، که قوم لوط مى خواستند، این پیامبر و پیروانش را متهم به «تظاهر و ریاکارى» کنند، همان طور که بسیار شنیده ایم و در اشعار خوانده ایم که افراد شراب خوار و آلوده، افراد پاک را به ریاکارى متهم مى کنند، و «خرقه آلوده به شراب خویش» را از «سجاده زاهد» برتر مى شمارند، و این یک نوع تبرئه کاذب است که این آلودگان بدبخت براى خود دست و پا مى کنند.
* * *
با توجه به آنچه در سه آیه فوق بیان شد، هر داور منصفى مى تواند حکم محکومیت چنین قوم و ملتى را صادر کند که در برابر پند و اندرز منطقى و نصیحت و خیرخواهى یک مصلح بزرگ اجتماعى، تنها متوسل به زور و تهدید و تهمت شوند.
لذا در آیه بعد مى فرماید: «چون کار به اینجا رسید ما لوط و پیروان واقعى و خاندانش را که پاکدامن بودند، نجات بخشیدیم جز همسرش که او را در میان قوم تبهکار رها ساختیم; زیرا او از نظر عقیده و آئین و مذهب با آنان هماهنگ بود» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ).
بعضى گفته اند: کلمه «أَهْل» گر چه معمولاً به خویشاوندان نزدیک گفته مى شود، ولى در آیه بالا به پیروان راستین او نیز اطلاق شده یعنى آنها نیز جزء خانواده او محسوب شده اند.
ولى به طورى که از آیه 36 سوره «ذاریات» برمى آید هیچ کس از قوم لوط جز خانواده و کسان نزدیک او ایمان نیاوردند، بنابراین «اهل» در اینجا به همان معنى اصلى یعنى بستگان نزدیک است.
و از آیه 10 سوره «تحریم» اجمالاً استفاده مى شود که همسر لوط در آغاز زن سربه راهى بود، سپس راه خیانت را پیش گرفت و دشمنان لوط را جرأت بخشید.
* * *
در آخرین آیه، اشاره بسیار کوتاه و پر معنى به مجازات شدید و وحشتناک این قوم کرده مى فرماید: «ما بارانى بر آنها فرستادیم» (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً)، اما چه بارانى؟! بارانى از سنگ که آنها را در هم مى کوبید و نابود مى کرد.
گر چه در آیه فوق نوع این باران بیان نشده است اما از ذکر کلمه «مَطَراً» (بارانى) به طور سربسته، روشن مى شود که از باران هاى معمولى نبوده بلکه بارانى از سنگ بوده چنان که در آیه 83 سوره «هود» آمده است.
و در پایان مى افزاید: «اکنون تماشا کن ببین سرانجام کار مجرمان به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ).
گر چه روى سخن در اینجا به پیامبر است اما پیدا است که هدف، عبرت گرفتن همه افراد با ایمان مى باشد.
باز هم یادآور مى شویم: مشروح سرگذشت این جمعیت و همچنین ضررهاى گوناگون عمل شنیع «لواط و همجنس گرائى» و حکم آن از نظر قوانین اسلام در ذیل آیات سوره «هود» و «حجر» بیان خواهد شد.
* * *
تفسیر آیه 54 تا 59 سوره نمل :
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54)أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55)فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوط مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (56)فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ (57)وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (58) قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى آللّهُ خَیْرٌ أَمّا یُشْرِکُونَ (59)
54 ـ و لوط را (به یاد آور) هنگامى که به قومش گفت: «آیا شما به سراغ کار بسیار زشتى مى روید در حالى که (نتایج شوم آن را) مى بینید؟!
55 ـ آیا شما به جاى زنان، از روى شهوت به سراغ مردان مى روید؟! شما قومى نادانید»!
56 ـ آنها پاسخى جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادى پاکدامن هستند»!
57 ـ ما او و خانواده اش را نجات دادیم، به جز همسرش که مقدر کردیم جزء باقى ماندگان (در آن شهر) باشد!
58 ـ سپس بارانى (از سنگ) بر آنها باراندیم (و همگى زیر آن مدفون شدند); و چه بد است باران انذار شدگان!
59 ـ بگو: «حمد مخصوص خداست; و سلام بر بندگان برگزیده اش»! آیا خداوند بهتر است یا بت هائى که همتاى او قرار مى دهند؟!
تفسیر:
انحراف قوم لوط
بعد از ذکر گوشه هائى از زندگى موسى و داود و سلیمان و صالح(علیهم السلام) با اقوامشان، پنجمین پیامبرى که در این سوره به زندگى او اشاره شده است، پیامبر بزرگ خدا حضرت لوط(علیه السلام) است.
این چندمین بار است که قرآن به این موضوع پرداخته، قبلاً در سوره «حجر»، «هود»، «شعراء» و «اعراف» مطالبى در این زمینه آمده است.
این تکرار و مشابه آن به خاطر این است که: قرآن یک کتاب تاریخى نیست که یک بار یک حادثه را کلاً بیان کرده و دیگر به سراغ آن نرود، بلکه یک کتاب تربیت و انسانسازى است، و در مسائل تربیتى گاه شرائط ایجاب مى کند یک حادثه را بارها و بارها یاد آور شوند، از زوایاى مختلف به آن بنگرند و در جهات گوناگون نتیجه گیرى کنند.
به هر حال، زندگى قوم لوط که به انحراف جنسى و همجنس گرائى و عادات زشت و ننگین دیگر در دنیا مشهورند، و همچنین پایان دردناک زندگى آنها، مى تواند تابلوى گویائى براى کسانى که در منجلاب شهوت غوطهورند، بوده باشد، و گسترش این آلودگى در میان انسان ها ایجاب مى کند: این ماجرا بارها خاطر نشان گردد.
در آیات مورد بحث، نخست مى گوید: «لوط را به یاد آور هنگامى که به قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشت و قبیح مى روید در حالى که (زشتى و نتائج شوم آن را) مى بینید» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
«فاحشه» چنان که قبلاً هم اشاره کرده ایم به معنى کارهائى است که زشتى و قباحت آن روشن و آشکار است و در اینجا منظور همجنس گرائى و عمل ننگین «لواط» است.
جمله «أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ» اشاره به این است که: شما زشتى و شناعت این عمل و عواقب شوم آن را با چشم خود مى بینید که: چگونه جامعه شما را سر تا پا آلوده کرده، و حتى بچه ها و کودکان شما در امان نیستند; چرا مى بینید باز هم بیدار نمى شوید؟!
و اما این که: بعضى احتمال داده اند: اشاره به این باشد که، در مقابل چشم یکدیگر مرتکب چنین کارى مى شوند با ظاهر عبارت چندان سازگار نیست; چرا که لوط مى خواهد وجدان آنها را بیدار کرده و نداى درونشان را به گوششان برساند، سخن لوط از بصیرت است و دیدن عواقب مرگبار این عمل، و بیدار شدن.
* * *
سپس مى افزاید: «آیا شما به جاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مى روید» (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).
در حقیقت، نخست به عنوان «فاحشه» (کار زشت) از این عمل یاد کرده، سپس آن را روشن تر بیان مى کند تا جاى هیچ ابهامى باقى نماند، و این یکى از فنون بلاغت براى بیان مسائل مهم است.
و براى این که روشن سازد انگیزه این عمل جهالت و نادانى است مى افزاید: «بلکه شما قومى جاهل و نادان هستید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).
جهل به خداوند، و جهل به هدف آفرینش، و نوامیس خلقت، و جهل به آثار شوم این گناه ننگین، و اگر خودتان خوب بیندیشید، به این حقیقت مى رسید که این عمل تا چه حدّ جاهلانه است. و ذکر این جمله به صورت «استفهامیه» براى این است که: پاسخ را از درون وجدان خود بشنوند تا مؤثرتر باشد.
* * *
فسیر:
آنجا که پاکدامنى عیب بزرگى است!
در بحث هاى گذشته، منطق نیرومند پیامبر بزرگ خدا «لوط»(علیه السلام) را در مقابل منحرفان آلوده ملاحظه کردیم که با چه بیان شیوا و مستدل، آنها را از عمل ننگین همجنس گرائى باز مى دارد، و به آنها نشان مى دهد: این کار نتیجه جهل و نادانى و بى خبرى از قانون آفرینش و از همه ارزش هاى انسانى است.
اکنون ببینیم این قوم کثیف و آلوده در پاسخ این گفتار منطقى لوط چه گفتند؟!.
قرآن مى گوید: «آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید; چرا که اینها افرادى پاکند و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند»!! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوط مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
جوابى که بیانگر انحطاط فکر و سقوط فوق العاده اخلاقى آنها بود.
آرى، در محیط آلودگان، پاکى جرم است و عیب! یوسف هاى پاکدامن را به جرم عفت و پارسائى به زندان مى افکنند، و خاندان پیامبر بزرگ خدا «لوط» را به خاطر پرهیزشان از آلودگى و ننگ، تبعید مى کنند، اما زلیخاها آزادند و صاحب مقام! و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند!
و این است مصداق روشن سخنى که قرآن درباره گمراهان مى گوید که: بر دل هاى آنها ـ به خاطر اعمالشان ـ مُهر مى نهیم، و بر چشمشان پرده مى افکنیم، و در گوششان سنگینى است.
این احتمال نیز در جمله «أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» وجود دارد که: آنها به خاطر فرو رفتن در این منجلاب فساد، و خو گرفتن به آلودگى، این سخن را از روى مسخره به خاندان لوط مى گفتند که: اینها تصور مى کنند کار ما ناپاکى است و پرهیز آنها پاکدامنى! چه چیز عجیب و مسخره اى؟!
و این شگفت آور نیست که: حس تشخیص انسان بر اثر خو گرفتن به یک عمل ننگین دگرگون شود، داستان معروف «مرد دباغى که دائماً با پوست هاى متعفن سر و کار داشت و شامه او با آن خو گرفته بود و گذشتن او از بازار عطاران و بیهوش شدن از بوى نامناسب عطر! و دستور آن مرد حکیم که وى را به بازار دباغان ببرید تا به هوش آید و از مرگ نجات یابد» شنیده ایم، مثال حسى جالبى است براى این مطلب منطقى.
* * *
در روایات آمده است: لوط(علیه السلام) حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانواده اش (آن هم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد) به او ایمان نیاوردند.
بدیهى است چنین گروهى که امید اصلاحشان نیست، جائى در عالم حیات ندارند و باید طومار زندگانیشان در هم پیچیده شود، لذا در آیه بعد مى گوید: «ما لوط و خاندانش را رهائى بخشیدیم به جز همسرش که مقدر کردیم جزء باقى ماندگان باشد» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ).
* * *
و پس از بیرون آمدن آنها در موعد معین (در سحرگاه شبى که شهر غرق فساد و ننگ بود) پس از آن که صبحگاهان فرا رسید «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم» (که همگى زیر آن مدفون شدند، و این بعد از آن بود که زلزله وحشتناکى سرزمین آنها را به کلى زیر و رو کرد) (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً).
«و چه سخت، ناگوار و بد است باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).
درباره قوم لوط و سرنوشت آنها و اثرات شوم همجنس گرائى بحث هاى مشروحى داشتیم که نیاز به تکرار آن نیست.
تنها ذکر یک نکته را ضرورى مى دانیم و آن این که:
قانون خلقت براى ما مسیرى تعیین کرده است که پیمودنش مایه تکامل و حیات ما، و مخالفتش مایه سقوط و مرگ ما است.
قانون خلقت جاذبه جنسى را ـ به عنوان عامل بقاى نسل انسان و آرامش روح او ـ میان دو جنس مخالف قرار داده، و تغییر مسیر آن به سوى «همجنس گرائى»، هم آرامش روحى را بر هم مى زند، و هم آرامش اجتماعى را، و از آنجا که این قوانین اجتماعى ریشه اى در فطرت دارد این تخلف سبب ناهماهنگى در سازمان وجود انسان مى شود.
لوط(علیه السلام) پیامبر بزرگ خدا قوم منحرف را متوجه همین ریشه فطرى کرده و به آنها مى گوید: آیا به سراغ کار زشتى مى روید با این که مى بینید؟ این جهل و بى خبرى از قانون حیات و جهل به مفهوم سفاهت است که شما را به این بیراهه کشانده.
و جاى تعجب نیست که: سائر قوانین خلقت نیز درباره این قوم دگرگون گردد، و به جاى بارانى از آب حیات بخش، بارانى از سنگ، بر سر آنان فرود آید، و سرزمین آرامشان با زلزله ها زیر و رو گردد، و نه تنها نابود شوند که آثارشان نیز محو گردد.
* * *
در آخرین آیه مورد بحث، بعد از پایان شرح حال پنج پیامبر بزرگ الهى و سرنوشت قوم آنها، روى سخن را به پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) کرده و به عنوان یک نتیجه گیرى از گذشته، و مقدمه اى براى طرح گفتگو با مشرکان، چنین مى فرماید: «بگو حمد و ستایش مخصوص خدا است» (قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ).
ستایش مخصوص خداوندى است که اقوام ننگینى همچون قوم لوط را نابود کرد، مبادا دامنه آلودگى هاى آنها سراسر زمین را فرا گیرد.
حمد و ستایش براى کسى است که فاسدان مفسدى همچون قوم ثمود و فرعونیان گردنکش را به دیار عدم فرستاد، تا راه و رسمشان سنت و الگوئى براى دیگران نشود.
و سرانجام حمد و ستایش از آن کسى است که این همه قدرت و نعمت به بندگان با ایمانى همچون داود و سلیمان(علیهما السلام) بخشید و گمراهانى همچون قوم سبأ را به وسیله آنها هدایت کرد.
سپس مى افزاید: «و سلام و درود بر بندگان برگزیده اش» (وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى).
سلام بر موسى و صالح و لوط و سلیمان و داود(علیهما السلام) و سلام بر همه انبیاء و پیروان راستینشان.
بعد مى گوید: «آیا خداوندى که این همه توانائى و قدرت و موهبت و نعمت دارد بهتر است یا بت هائى را که آنها شریک خدا قرار مى دهند و مطلقاً مبدأ اثر نیستند»؟! (آللّهُ خَیْرٌ أَمّا یُشْرِکُونَ).
در این سرگذشت هاى پیامبران پیشین دیدیم که بت ها هرگز نتوانستند به هنگام نزول بلاها کمترین کمک به عابدان خود کنند، در حالى که خداوند مؤمنان را در هیچ یک از این مشکلات تنها نگذارد، و لطف بى پایانش به یارى آنها آمد.