فرشتگان مامور عذاب وقتی که از ابراهیم (ع) جدا شدند و به صورت جوانان زیبا به شهر سدوم روانه گشتند چون به دربازه شهر رسیدند دختری را دیدند که از چاه آب می کشید از او خواستند که آنها را پذیرایی کند آن دختر در مورد قوم شرور لوط درباره جوانان تازه وارد نگران شد و در وجود خود نیرویی برای حمایت ایشان ندید و خواست در یاری آنها از پدرش استمداد کند او دختر لوط بود از این رو مهلت خواست و نزد پدر رفت و ماجرا را گفت .
حضرت لوط از شنیدن این خبر سخت نگران شد و درباره خصوصیات آن جوانان از دخترش توضیح خواست و برای یافتن بهترین راه با دخترش به گفتگو پرداخت و شاید از پذیرفتن و استقبال از واردین مردد بود و فکر می کرد از پذیرفتنشان معذرت بخواهد یا حقیقت حال را برای آنها بگوید تا به زحمت نیفتد ولی مهر و محبت و مهمان نوازی لوط (ع) او را بر آن داشت که مخفیانه دور از دید مردم به استقبال واردن برود. آنها را با کمال احترام به منزل بیاورد .با توجه به این که قوم لوط " لوط را از مهمان کردن غریبان منع کرده بودند . سرانجام لوط به تصمیم خود عمل کرد و به استقبال جوانان تازه وارد رفت وبا کمال احترام دور از دید مردم آنها را به خانه آورد و در خانه را به روی آنها بست تا کسی مطلع نشود.
به این ترتیب حضرت لوط در شرایط بسیار سخت خصلت مهمان نوازی خود را به خوبی انجام داد که بعد معلوم شد که آن جوانان فرشتگان مامور عذاب هستند.