آقا جان من که عقلم قبول نمیکند امثال ادیسون، انیشتین، نیوتون، پاسکال، لاوازیه و سایر دانشمندان و مخترعین با این همه خدمتی که به بشریت کردند و اینقدر با اختراعات و اکتشافات خودشان باعث راحتتر شدن زندگیها شدهاند؛ صرفاً بخاطر اینکه مسلمان نبودهاند و خدا را قبول نداشتهاند، بروند جهنم. اما فلان حاجی یا فلان کربلایی که در عمرش قدمی در راه کمک به دیگران برنداشته، صرفاً بخاطر همان مکه یا کربلایی که رفته برود بهشت. این ظلم است و من که این را قبول ندارم.
مطالبی شبیه به مطلب بالا را احتمالاً شما نیز تاکنون زیاد شنیدهاید. در این پست میخواهیم در این مورد توضیح دهیم که بالاخره تکلیف غیر مسلمانانی که اعمال خیری انجام دادهاند چیست. اما قبل از بحث به ۳ نکته اساسی توجه فرمایید:
۱- طبق نص صریح قرآن مجید: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا؛ و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مىگردد. این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است.» (سورهٔ مریم، آیهٔ ۷۱) همهٔ افراد چه مسلمان چه غیر مسلمان، چه مؤمن چه غیر مؤمن، چه بد چه خوب، خلاصه همهٔ افراد وارد جهنم خواهند شد و هر کس به میزان ایمان و عمل صالحی که داشته است، زودتر از آن نجات پیدا میکند؛ تا آنجایی که انبیاء (ع) و ائمه (ع) که معصوم بودهاند و هیچ گناهی نداشتهاند میزان باقی ماندن آنها در جهنم لحظهای بیش نیست و به سرعت از آن میگذرند. البته در مورد این آیه اقوال و معانی دیگر نیز وجود دارد. مثلاً عدهای گفتهاند همه وارد میشوند؛ اما بر انبیاء (ع) و ائمه (ع) و صلحاً سرد است و هیچ عذابی را در آن متحمل نمیشوند. یا مثلاً گفتهاند منظور از ورود، دخول در جهنم نیست؛ بلکه منظور این است که همه افراد در لبهی جهنم قرار میگیرند، که همان پل صراط است. بعد عدهای از آن رد میشوند و عدهای داخل جهنم میشوند.
۲- از طرف دیگر طبق دلایل نقلی و عقلی فراوان که این جا مجال ذکرشان نیست نیز مطمئنیم بالاخره اکثریت افراد پس از تحمل رنج و عذاب از جهنم نجات پیدا کرده و وارد بهشت خواهند شد و افرادی که در جهنم خالد هستند در اقلیت هستند.
۳- در این بحث ما نمیخواهیم تکلیف اشخاص را مشخص کنیم و مصداقی بحث کنیم؛ که بالاخره ادیسون بهشتی است یا جهنمی؟! نیوتن بهشتی است یا جهنمی؟! و … چون ما واقعا از درون افراد خبر نداریم و نمیدانیم نیّت هر فرد از کارهایی که کرده چه بوده؟ آیا دین حق به او رسیده و انکار کرده یا دین حق به او نرسیده؟ اگر دین حق به او رسیده مستضعف فکری بوده یا نبوده؟ و سایر موارد و سوالاتی که در حسابرسی افراد نقش دارد. در روایتی از پیامبر (ص) نیز داریم که فرمودند وای بر کسانی از امت من که به جای خدا حکم برانند؛ بگویند فلانی بهشتی است فلانی جهنمی. بحث ما در اینجا تنها بحث کلی است که تکلیف اشخاصی که به دین حق نگرویدهاند اما اعمال نیکی نیز انجام دادهاند چه میشود؟! آیا این اعمال برای آنها ثوابی دارد یا خیر؟
با این مقدمه بپردازیم به اصل بحث.
در ابتدای بحث باید گفت که دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و همه موظف هستند که متدین به همان دین حق باشند. این اندیشه که میان برخى از مدعیان روشنفکرى، اخیرا رایج شده است که مىگویند همهٔ ادیان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند، اندیشه نادرستى است.
البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد. پیامبران خدا همگى به سوى یک هدف و یک خدا دعوت مىکنند. آنان نیامدهاند که در میان بشر فرقهها و گروههاى متناقضى بوجود آورند.
ولى این سخن به این معنى نیست که در هر زمانى چندین دین حق وجود دارد و طبعاً انسان مىتواند در هر زمانى هر دینى را که مىخواهد بپذیرد؛ بر عکس، معناى این سخن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق مبشّر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضلشان بودهاند و پیامبران لاحق مصدّق پیامبران سابق بودهاند؛ پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانى تسلیم شریعت همان پیامبرى باشیم که دوره او است و قهراً لازم است در دوره ختمیّه به آخرین دستورهایى که از جانب خدا به وسیلهٔ آخرین پیامبر رسیده است عمل کنیم و این، لازمهٔ اسلام، یعنى تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالتهاى فرستادگان او است.
در آیاتی از قرآن مجید نیز به این امر اشاره شده. برای نمونه:
۱- «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِساب؛ در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است. و کسانى که کتابِ [آسمانى] به آنان داده شده، با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد، آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت. و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، پس [بداند] که خدا زودشمار است.» (سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۱۹)
۲- «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عیسى وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون؛ بگویید: ما به خدا، و به آن چه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسى و عیسى داده شده، و به آنچه به همهٔ پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ایمان آوردهایم؛ میان هیچ یک از ایشان فرق نمىگذاریم؛ و در برابر او تسلیم هستیم.» (سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۳۶)
۳- «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ؛ بگویید ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسى و عیسى داده شده، و به آنچه به همه پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ایمان آوردهایم؛ میان هیچ یک از ایشان فرق نمىگذاریم؛ و در برابر او تسلیم هستیم.» (سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۸۵)
۴- «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عیسى وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون؛ بگو به خدا و آنچه بر ما نازل شده، و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده، و آنچه به موسى و عیسى و انبیاى [دیگر] از جانب پروردگارشان داده شده، گرویدیم؛ [و] میان هیچ یک از آنان فرق نمىگذاریم و ما او را فرمانبرداریم.» (سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۸۴)
۵- «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ؛ این کتاب را در حالى که مؤیّد آنچه [از کتابهاى آسمانى] پیش از خود مىباشد، به حق [و به تدریج] بر تو نازل کرد، و تورات و انجیل را…» (سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۳)
و آیات دیگری با مضمون مشابه.
اکنون روشن گردید که اولًا بحث ما جنبه کلى و عمومى دارد، و درباره اشخاص نمىخواهیم قضاوت کنیم.
ثانیاً بحث در این نیست که آیا دین حق یکى است یا متعدد است؟ بلکه پذیرفتهایم که دین حق یکى است و هر کس موظف است آن را بپذیرد.
ثالثاً بحث در این است که اگر کسى بدون اینکه دین حق را بپذیرد عمل نیکى انجام دهد که دین حق آن را نیک مىداند آیا براى او در مقابل عمل نیکى که انجام داده است اجر و پاداشى هست یا نه؟
در این بحث بین افراد دو طرز تفکر وجود دارد که اتفاقاً هر دو طرز تفکر غلط است و اسلام یک منطق سومی را معرفی میکند. البته هر دو طرز تفکر برای حرف خود علاوه بر دلایلی که میآورند؛ به یک سری آیات و روایات نیز استناد میکنند.
از یک طرف روشنفکران با قاطعیت مىگویند هیچ فرقى میان مسلمان و غیر مسلمان، بلکه میان موحّد و غیر موحّد نیست؛ هر کس عمل نیکى انجام دهد، خدمتى از راه تأسیس یک مؤسسه خیریه و یا یک اکتشاف و اختراع و یا از راه دیگر انجام دهد، استحقاق ثواب و پاداش از جانب خداوند دارد.
مىگویند خداوند عادل است و خداى عادل میان بندگان خود تبعیض نمىکند؛ براى خداوند چه فرق مىکند که بندهاش او را بشناسد یا نشناسد؛ به او ایمان داشته باشد یا نداشته باشد؛ خداوند هرگز به خاطر اینکه یک بندهاى با او رابطه آشنایى و دوستى ندارد، عمل نیک آن بنده را نادیده نمىگیرد و اجر او را ضایع نمىگرداند؛ و به طریق اولى اگر بندهاى خدا را بشناسد و عمل نیک انجام دهد ولى فرستادگان او را نشناسد و با آنها رابطه آشنایى و پیمان دوستى نداشته باشد خط بطلان روى عمل نیک او نمىکشد.
نقطه مقابل اینها دسته دیگرى هستند که تقریباً همهٔ مردم را مستحق عذاب مىدانند و براى کمتر انسانى عمل مقبول و فرجام نیک معتقدند. اینها یک حساب سادهاى دارند، مىگویند مردم یا مسلمانند و یا غیر مسلمان، غیر مسلمانها که تقریباً سه ربع مردم جهان را تشکیل مىدهند به این جهت که مسلمان نیستند اهل دوزخند؛ مسلمانان نیز یا شیعهاند و یا غیر شیعه؛ غیر شیعه که تقریبا سه ربع مجموع مسلمانان را تشکیل مىدهند به این جهت که شیعه نیستند اهل دوزخند؛ شیعیان نیز اکثریّتشان —در حدود سه ربع— تنها اسم تشیع دارند و اقلیتى از آنها به اولین وظیفه خود که «تقلید» از یک مجتهد است آشنا هستند تا چه رسد به سایر وظایف که صحّت و تمامیّت آنها موقوف به این وظیفه است؛ اهل تقلید هم غالباً اهل عمل نیستند. علیهذا بسیار اندکند کسانى که اهل نجات مىباشند.
این بود منطق دو طرف، منطق آنان که تقریباً مىتوان گفت صلح کلى هستند، و منطق اینان که مىتوان گفت مظهر غضب الهى بشمار مىروند و غضب را بر رحمت سبقت مىدهند.
در اینجا منطق سومى هست و آن منطق قرآن کریم است. قرآن کریم در این مسأله به ما فکرى مغایر با آن دو فکر مىدهد که کاملاً مخصوص قرآن است. نظر قرآن نه با اندیشه گزاف روشنفکر مآبان ما تطبیق دارد و نه با تنگ نظرى خشک مقدّسان ما. نظر قرآن بر منطقى خاص استوار است که پس از وقوف بر آن هر کسى اعتراف مىکند که سخن صحیح در این زمینه جز آن نیست و این مطلب ایمان ما را به این کتاب شگفت و عظیم زیاد مىکند، مىرساند که معارف عالى آن، مستقلّ از افکار زمینى مردم است و سرچشمهاى آسمانى دارد.
در اینجا در واقع اصل بحث روی ارزش ایمان و اعتقاد است و اینکه چند سوال مطرح میشود:
۱- آیا فقدان اعتقاد و ایمان به اصول دین از قبیل توحید و نبوّت و معاد؛ و بر حسب دید اسلامى شیعى، اینها به علاوه امامت و عدل، در هر شرایطى که فرض شود موجب عذاب الهى است؟ یا آنکه امکان دارد که برخى از بىایمانان، معذور باشند و در مقابل بىایمانى معاقب نباشند؟
۲- آیا ایمان شرط حتمى قبول عمل خیر است بطورى که هیچ کار نیکى از غیر مسلمانان و بلکه غیر شیعه پذیرفته نیست؟
۳- آیا کفر و انکار، موجب حبط و از بین بردن اعمال خیر نمىشود؟
إن شاء الله در قسمتهای بعدی به ادامه بحث میپردازیم. ادامه دارد…