علامه امینی چنین نقل می کند:
پدر و مادری ناصبی دشمن اهل بیت بچه دار نمی شدند. مادر نذری کرد که اگر خدا به او پسری بدهد او را به راهزنی بر زائرین امام حسین (علیه السّلام) و کشتن ایشان قرار دهد !!
اتفاقاً بچه دار شده و بچه ی آن ها هم پسر بود، وقتی که به حد رشد و بلوغ رسید، پدر و مادر قضیّه ی نذر خود را به او گفتند: آن جوان قبول کرده و آمد در نواحی مسیّب که در نزدیکی کربلاست، منتظر کاروان زائرین ماند.
در همان هنگام، خواب بر وی غلبه کرد و قافله ی زائرین قبر امام حسین (علیه السّلام) گذشت در حالی که گرد و غبار زوّار بر بدن این جوان نشست، در همان حال در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده و فرمان آمده است او را به آتش دوزخ اندازند، وقتی در آتش افتاد متوجه شد آتش بدن او را نمی سوزاند، علت آن را در خواب به او اطلاع دادند که به خاطر گرد و غبار زائر امام حسین (علیه السّلام) آتش بدنش را نسوزاند !!
از خواب بیدار شده و از قصد بد خود برگشت و همان جا توبه کرد و جزء محبّان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت شده و هراسان خود را به قبر شریف حضرت سیدالشهدا رساند.
منبع:کتاب گلواژه های روضه