کارگروه
عشق یا نجابت یا هوس؟
دوستان عزیز در این محل این سه واژه را معنا کنیم کدام یک را میپذریم و به چه بهایی؟آیا این سه در یک غالب وبه تناسخ ومترادف با یکدیگر انسانیت را معنا میکنند؟منتظر نظرات شما هستم و نیز دلتنگی های شما
 

عشق؟نجابت؟هوس؟

کاربر حذف شده

کاربر حذف شده

در کارگروه: عشق یا نجابت یا هوس؟
تعداد ارسالي: -2
12 سال پیش در تاریخ: دوشنبه, مهر 03, 1391 10:13

آرزو داشتم من هم گیاهی بودم نمیدانم چه چیز شاید گلی برگی  ریشه ایی و یا تنه ی کهنسال درخت پیری /اگر تنه ی کهنسال درخت پیری بودم به فکر سوختن وساختن و آرزوی هیزم شدن وتبدیل شدن به دسته ی تاری به هنگام نواختن آهنگ عیاری به یاد طراری واگر ریشه ایی بودم در دل نفوذ میکردم  واگر برگی بودم چه لذتی داشت صدای خرد شدن استخوانهایم زیر پای عابران واگر گلی بودم شاید  فخر میفروختم و برای بلبل همسایه ناز میکردم ودل میستاندم .آه این چه سان تجارتیست که انسان میکند؟ میدانید آرزوی یک شاخه گل چیست ؟غرق شدن در دریای نور شیفتگی به معنای نور/ولی من میدانم حتی اگر یه شاخه گلی هم که بودم تیرگی دل چربین من چنان مانع من از اتصال به نور میشد که در جا میخشکیدم و ای نور پاک وبی آلایش زندگی من منورتریرین انوار دوست دارم در زندگی خواهان تو باشم در عصری که نمیدانم چه هستم و تمایزم را با دیگر کائنات نمیدانم..........


حذف ارسالي ويرايش ارسالي
کاربر حذف شده

کاربر حذف شده

در کارگروه: عشق یا نجابت یا هوس؟
تعداد ارسالي: -2
12 سال پیش در تاریخ: چهارشنبه, مهر 05, 1391 17:48

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق

عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن

عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد

عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر

از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد

عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست. دکتر شریعتی


حذف ارسالي ويرايش ارسالي
کاربر حذف شده

کاربر حذف شده

در کارگروه: عشق یا نجابت یا هوس؟
تعداد ارسالي: -2
12 سال پیش در تاریخ: چهارشنبه, مهر 05, 1391 18:25

هوای شهر هوس ..


نفس ام را ، بند آورده است !


 


و سنگفرش های تجمّل ...


که بر صورت زمین ، نقاب تظاهر کشیده اند


و چشمانی که مدام


ارزش تو را می شمرند


و دوست داشتن را


به زیر فرمول های انتفاع می برند ،


عریان از احساس و زیبایی


و پیوسته با ضربانی مضطرب ،


هیجانی از جنس هوس


و رقابتی برای فریب چشمان هم !


و اعتماد به شک ،


و انسداد مجاری اشک ...


 



آه ...


به روستای عشق ،


پناه باید برد ...


 


به ابرهای سپید سلام


به سادگی گندم زارهای ایمان


به پاکی و مهربانی خاک ...


به طراوت سبزه و شبنم


به رودهای زلال صداقت


به لحظه های ناب معرفت


به چشمه های جوشان آگاهی ...


به امید دوباره شکفتن ِ جوانه های مهر...


به شفاعت دستان مهربان نسیم


در حضور نجابت برگ ...


به بانگ اذان عشق


در حنجره پرنده ها ،


بر گلدستۀ درخت ...


 


به روستای عشق ،


پناه باید برد ..


حذف ارسالي ويرايش ارسالي
کاربر حذف شده

کاربر حذف شده

در کارگروه: عشق یا نجابت یا هوس؟
تعداد ارسالي: -2
12 سال پیش در تاریخ: چهارشنبه, مهر 05, 1391 19:5

مسخره است برایم این دوست داشتن های الکی...


عشق ورزیدن های بی شرمانه...


و بچگی کردن هایی که آینده نگری را زیر پا گذاشته و به خطر می اندازد!


مسخره است!


ندیده و نشناخته، بخاطر چهره ات، صدایت یا... عاشقت می شوند و از دوست داشتن حرف می زنند! واقعا مسخره است!!!!!!


خنده ام می گیرد وقتی گاهی این داستانهای عاشقانه ای که عشق پاک را به مسخره گرفته اند می خوانم...


در این دوست داشتن ها، کسی برای کسی جان فدا نمی کند!


می خواهدش تا جایی که منافعش به خطر نیفتد!


همیشه متنفر بودم از این دوست داشتن های الکی...


دوست من!


برای زندگی ات مرد انتخاب کن نه شبه مرد...


مردی که بتوان به حرفهایش تکیه کرد و غیرتش برایت ستودنی باشد!


مردی که مردانه دوستت دارد و هیچگاه تو را برای خودش نمی خواهد، بلکه تورا برای خودت می خواهد.


برای نجابتت و به تو اعتماد دارد...


مردی که به تو احترام می گذارد و کمکت می کند برای حفظ تمام ارزشهای زنانگی ات!


نه اینکه از تو بخواهد برای او، بر روی تمام ارزشهایت پا بگذاری...


و دوست من!


برای زندگیت آنقدر مقتدر باش که نخواهی دختری را به بازی بگیری!


و آنقدر بزرگ باش تا با نگاهی یا صدای از عشق سخن نگویی؟!


همیشه گفته اند:


عشق کلمه مقدسی است که دیوانگان آن را به بازیچه گرفته اند!


بیاییم معیار دوست داشتن هایمان را بسنجیم...


بیاییم برای خودمان ارزش دیگری را نابود نکنیم...


بیاییم ارزشهای وجودی آدمها را دوست بداریم: صداقت ها،‌پاکی ها، نجابت ها و...


و در دوست داشتن هایمان خودخواه نباشیم!


حذف ارسالي ويرايش ارسالي
کاربر حذف شده

کاربر حذف شده

در کارگروه: عشق یا نجابت یا هوس؟
تعداد ارسالي: -2
12 سال پیش در تاریخ: چهارشنبه, مهر 05, 1391 20:16

خودم که هیچم


اما از حرفها و احساس های پاک 


و بغض های درونم جان گرفته ام 


چیزی شبیه سیمرغ


حذف ارسالي ويرايش ارسالي
کاربر حذف شده

کاربر حذف شده

در کارگروه: عشق یا نجابت یا هوس؟
تعداد ارسالي: -2
12 سال پیش در تاریخ: سه شنبه, مهر 18, 1391 16:12

نیمه ی گمشده




نیمه ی گمشده
نیمه گمشده ام آخر کیست؟

این سئوالیست که با خود دارم

این نیمه گمشده ام یک سیب است

سیب سرخی که ز باغ ازلی می آید
نیمه گمشده ام یک آهوست


 


 


1.    وچه چشمان سیاهی دارد


 


 


2.    چقدر تندرواست
مثل این که دل او نیز هوایی دارد
نیمه گمشده ام یک دریاست
چقدر موجو تلاطم دارد
چقدر جذر چقدر مد چقدر آبی روشن دارد
نیمه گمشده ام یک رود است
از کنار دل من می گذرد
و ترش می سازد به هوای دل سودا زده اش
نیمه گمشدهام یک کوه است
پر صلابت پر حجم و عجب شرم و حیایی دارد
نیمه گمشده ام یک بید است
که به مجنون صفتی مشهور است
نیمه گمشده ام یک فصل است
که همه فصل خدا را دارد
نیمه گمشده ام یک ساز است
و صدای نی مجنون دارد
و صدای دل پر درد زمان که برای دل من می خواند
نیمه گمشده ام یک ابر است
سیرت و صورت زیبا دارد
ولی گه گاه دلش می گیرد پس کمی اشک ز خود می بارد
نیمه گمشده ام یک دشت است
پر ز گلهای شقایق شده است
پر ز عطر است پر ز سنبل
پر ز خواب گل مریم شده است
نیمه گمشده ام مهتاب است
که شب تار به هم می پوید
نیمه گمشده ام یک تنهاست
که دلی پر ز شکایت دارد
و کسی را به نفس می خواهد که بر او راز و غم دل گوید
نیمه گمشده ام در یاد است
و درون دل من می ماند
نیمه گمشده ام را ز خدا می خواهم
و برای دل مهتابیمان نور و عشق ابدی می خواهم
نور و عشقی ز صفا می خواهم که میان من و اوجاوید است





 


حذف ارسالي ويرايش ارسالي
مهدی س

مهدی س

در کارگروه: عشق یا نجابت یا هوس؟
تعداد ارسالي: 9
11 سال پیش در تاریخ: جمعه, آبان 26, 1391 16:27




حذف ارسالي ويرايش ارسالي
مهدی س

مهدی س

در کارگروه: عشق یا نجابت یا هوس؟
تعداد ارسالي: 9
11 سال پیش در تاریخ: جمعه, آبان 26, 1391 16:28

فکر میکنم فصل دوست داشتن از عشق برتر است از کتاب کویر دکتر شریعتی که به نظر من یه شاهکاره به طور روشن به این موضوع پرداخته و پاسخهای صریح و کاملا روشنی در مورد موضوع مورد نظر بیان کرده است.


حذف ارسالي ويرايش ارسالي