بحث مهمی رو میخوام مطرح کنم به نام اعتماد به نفس
فقط خواهشمندم به دلیل مهم بودن بحث ، حتما دوستان توی این بحث شرکت کنن ممنون از لطفتون
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم،از جدی بودن دست برمیداشتم و بازی را جدی میگرفتم
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم ،با او در مزارع می دویدم و با هم به ستارگان خیره می شدیم
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم ،کمتر سخت میگرفتم و بیشتر تاییدش میکردم
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم ، اول احترام به خودش را به او می آموختم ، بعد احترام به دیگران را
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم ،بیشتر از انکه عشق به قدرت را یادش بدهم ، قدرت عشق را یادش می دادم
همیشه دوس دارم ،اگه کسی میخواد دعام کنه ، بگه : خدا بچه هاشو چراغ دلش کنه
ما یه روزی به دنیا میاییم ، یه کم که بزرگتر میشیم ، بزرگترین آرزومون اینه که یه بادکنک داشته باشیم
بزرگتر میشیم ، مدرسه میریم.
بزرگتر میشیم ، ازدواج میکنیم و زندگی تشکیل میدیم ، و بعد یه موجودی پا به زندگیمون میذاره به اسم فرزند.
از اینجا به بعد ، بی برو برگرد ، تمام زندگی ما ، تلاش بر اینه که بتونیم اون چیزایی که آررزو داریم در مورد این بچه به حقیقت بپیونده.
خب ، ما چی دوس داریم؟خیلی چیزا، مگه نه؟
اما ، همه ما میخواهیم که میوه زندگیمون شیرین باشه.
هممون دلمون میخواد که وقت پیری بچمون عصای دستمون باشه ، نه وبال گردنمون.
دلمون میخواد بهترین باشه ، و دلمون میخواد باعث افتخارمون بشه.
بعضی وقتا همسرم میپرسه از بچمون چه انتظاری داری؟
میگم دلم میخواد وقتی بزرگ شد همه به من بگن این بابای فلانیه .
به پسرم نگن این پسر فلانیه.
پس دوس داریم بهترین باشه.
واسه همین میشینیم فکر میکنیم : چیکار کنیم که بهترین بشه؟
یه بحث مهم وجود داره که اسمش مهارتهای فرزند پروریه.
یعنی چی؟
سادست ،ببینین یکی اومد گفت من معلمم و همسرم هم معلم. 2تا پسر دارم ، اولی داره فوق لیسانس میخونه ودومیه دچار بیماری اعتیاده ، به من بگو چرا ؟
اینا پدرو مادرشون ، تربیتشون ، غذاشون ، و محیطی که در اون رشد کردن هم یکی بوده و اتفاقا هم یکسال بیشتر با هم اختلاف سنی ندارن.
پس از بررسی معلوم شد که وقتی بچه اول دنیا میاد ، مادر فکر میکنه حامله نمیشه و جلوگیری نمیکرده ، و اتفاقا حامله هم میشه.
(دقت داشته باشین ، حتی مواردی ثبت شده که مادر در زمان عادت ماهانه هم حامله شده ، پس احتیاط شرط عقله)
حالا این خانم هم باید بچه شیر بده ، هم به کارش برسه و هم از اون کدبانوهای قدیمی بوده و میبایست شوهر داری هم بکنه : ) و با همه اینها ، حامله هم شده.
میگفت بعضی موقعها که حال خودمو نمیفهمیدم ، مشت میزدم به شکمم و میگفتم کاشکی تو یکی دیگه میمردی. : ( کاش تو یکی دیگه سر به دنیا نمی آوردی : (
بچه هه به دنیا میاد ، یه مقداری نسبت به اولیه زشته ، و برای اینکه توجیح کنن چرا زشت شده ، ناخواسته بودنش رو بهونه میکنن.
و معلوم شد که پیشرفت بزرگیه و پسرفت کوچکیه ، فقط در همین یه جمله است :
این بچه ناخواسته بوده
و این حرف رو دائما تکرار میکردن.و مثل اثر میخ رو دیوار،روذهن بچه نقش میبنده.
حالا چرا این حرف رو میزدن؟ واسه اینکه فکر میکردن بچه اس نمیفهمه !
ما در چنان دنیای پیشرفته ای زندگی میکنیم که گفته شده جنین از 5 ماهگی یک انسان کامل است
میفهمه ، درک میکنه ، افسرده میشه ، خوشحال میشه.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که هر لحظه میدونیم وضعیت بچمون چه جوریه و ما باید چطوری باهاش برخورد کنیم.
یه وسیله خونگی رو وقتی برای اولین بار میخواهیم استفاده کنیم ، تا دفترچه راهنماش رو نخونیم ،استفادش میکنیم؟ جواب خیره مگه نه؟میگیم 1 الی 1.5 میلیون بابتش پول دادیم.
اماوقتی توی بیمارستان بچه مارو بهمون میدن ، دریغ از اینکه یه دفترچه بدن دستمون تا بفهمیم چطوری باید اینو تربیتش کنیم.
دریغ از اینکه خودمون بریم یه کتاب تهیه کنیم در مورد راهنمای برخورد با بچه و چگونگی تربیت بچه
یکی اومده بود پیشم ، دخترش میگفت : نمیذارن بچه رو بغل کنم،میگن نکن بغلی میشه،چیکار کنم؟
گفتم تا میتونی بغلش کن . هر کی گفته بیخود گفته
اخه سال اول سال عشقست و عشقست و عشق
تا میتونی تو سال اول به بچت عشق بده ، تا میتونی بغلش کن ، تا میتونی نوازشش کن ، تا میتونی حرفای قشنگ بهش بزن .
چند روز پیش جایی بودم ، یه بچه ای تازه دنیا اومده بود رفته بودیم دیدنش.
به والدینش گفتم تا میتونین حرفای عاشقونه بهش بزنین ، بگین دوست دارم ، عاشقتم
بغلش کردم میچرخوندمش ، ببین اینجا اشپزخونس،اینجا اتاق خوبته ، اینجا پذیرایی و . . . باباش گفت مگه میفهمه اینا رو که بهش میگی؟
بله ، بچه میفهمه ، از وقتی که دنیا میاد مثل یه نوار خام میمونه که دست منو شماست ، حق داریم تا 10 سالگی روش ضبط کنیم .
بعد 10 سالگی هرچی که ضبط کردیم باید بشینیم گوش کنیم.
اگه عشق بهش یاد دادی،عشق گوش خواهی کرد.
اگه احترام بهش گذاشتی ، بهت احترام خواهد گذاشت.
اگه بهش بی احترامی کردی ، بهت بی احترامی میکنه
بعد یه جلسه ، یه مرد مسن اومده میگه این حرفا رو به بچه ها بزنین نه به ماها !
گفتم مگه چی شده؟ گفت: یه پسری دارم وقتی میرم خونه جلو تلویزیون دراز کشیده ، به من سلام نمیکنه ، بهش میگم سلام تا خجالت بکشه ، میگه ک بی سلام عزیزی بگوچی میخوای ! ! ! !
گفتم آقا ، میشه یه چی بپرسم؟
گفت بفرما .
گفتم این بچه وقتی بچه بود بهش سلام میکردی؟ گفت نه
گفتم بهش احترام میگذاشتی ؟ گفت نه
گفتم هرچی کاشتی حالا داری درو میکنی.
یکی دیگه اومده میگه بچم دیوونه شده . میگم چطور مگه؟
(شغلش تولید دربهای برقیه ) میگه : پسرم میگه بابا میخوام یه چی درست کنم که هرچی دادیم بهش درب برقی بده بیرون !
دیوانه شده چه خاکی به سرم بریزم؟
گفتم چند سالشه؟ گفت نزدیک 5 سال.
گفتم بچه تو 5 سالگی دچار خیالپردازی میشه ، گفت یعنی چی؟چیکار کنم؟
گفتم تا میتونی تو این سن خیالپردازی بچتو توسعه بده ، تا میتونی توسعه بده
مثلا بهش بگو وای چه دستگاهی ، مامانتم بندازیم توش در برقی میاد بیرون
بذاریم خیالپردازی بکنه و داستان هم براش بگیم . . . . . .
حالا بحث اعتماد به نفس روکه یه مسئله مهمه براتون باز میکنم
خیلی چیزا میتونه تو آینده بچه ما تاثیر داشته باشه ، یه چیزایی نقششون خیلی پررنگه
یه خونه که میسازیم، دیوارش خوشگل باشه خوبه ، چگونگی کاربرد مصالح خوبه و . . . . اما اصل خونه ستونه
حالا ستون وجود بچمون رو چطوری بریزیم؟
ستون وجود هر انسان ، اعتماد به نفسشه ، یعنی همه چیز حول محور اعتماد به نفس میچرخه ، اگه باشه همه چی هست و اگه نباشه ، هیچی نیست
دارم خونه میسازم ، یکی میگه سر تیر آهنه رو بزرگتر بگیر تا بعدن واسه محمد مهدیت بتونی یه طبقه بسازی.
اگه من دنیا رو هم واسه پسرم بذارم و اون ندونه چطور استفاده کنه ، ارزش داره؟
اما اگه اعتماد به نفسش رو قوی کتم ولی حتی پای برهنه هم از خونه بیرونش کنم ، خودش زندگیشوسروسامون میده.
حالا به جای بازکردن حساب پس انداز با همه نوع اسمی ، یه حساب پس انداز واسش باز کنین به اسم حساب پس انداز اعتماد به نفس
تا میتونی موجودی بهش اضافه کن ، که در آینده هم خودت برداشت میکنی هم بچت
استفاده از مطلب با ذکرمنبع بلا اشکال است : http://bahooneh.mihanblog.com
ادامه دارد . . .
منتظر حرفای قشنگ و سازندتون هستم