اگر آن ترک شیرازی به دست آورد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
و شاید هم شنیده باشید که «صائب تبریزی» با سرزنش به حافظ می گوید:
اگر آن ترک شیرازی به دست آورد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آن کس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
و این که «شهریار» با ملامت به صائب می گوید:
اگر آن ترک شیرازی به دست آورد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آن کس که چیز می بخشد به سان مرد می بخشد نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را
و این که سرانجام «فاطمه دریایی» با متانتی خاص(!) می گوید:
اگر آن ترک شیرازی به دست آورد دل ما را خوشا بر حال خوش بختش به دست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را مگر من بنگاه املاکم؟ چه معنا دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی نه صائب دست و پا ها را فقط می خواستند این ها بگیرند وقت ما ها را
و دعوا همچنان ادامه دارد. اگر هم اکنون طبع شعریتان گل کرده و جوابی دارید، بگویید....
خبرنامه دانشجویان ایران
شاعر گمنامی هم فرمودند:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟
که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست
که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را
و شاعر گمنام بعدی فرمودند
چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون
ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را
بیا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاین غوغا
به خلوت با هم اندازیم این دلهای شیدا را
رها کن ترکِ شیرازی! بیا و دختر لر بین !
که بریک طرهی مویش، ببخشی هردو دنیا را !
فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گیسو !
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دریا را !
شبی گربختات اندازد به آتشگاهِ آغوشش
زخوشبختی و خوش سوزی ، نخواهی صبح فردا را
شنیدم خواجهی شیراز، میان جمع میفرمود:
« " پگاه" است آنکه پس گیرد، سمرقند و بخارا را !»
بدین فرمایش نیکو که حافظ کرد میدانم ،
مگر دیگر به آسانی کسی ول میکند ما را !