کارگروه
چاپ و تبلیغات
در این کار گروه مسائل چاپ و تبلیغات را در ایران و جهان بررسی میکنیم و در صورت نیاز میتوانیم به سوالات احتمالی شما در زمینه چاپ و تبلیغات پاسخ بدهیم
 

داستانهای مدریتی - مرد کور

صفحه اصلی کارگروهها >> چاپ و تبلیغات  >> داستانهای مدریتی - مرد کور
محمدر ضا مهدیزاده

محمدر ضا مهدیزاده

در کارگروه: چاپ و تبلیغات
تعداد ارسالي: 273
تائید شده توسط:
محمدر ضا مهدیزاده
13 سال پیش در تاریخ: شنبه, فروردين 20, 1390 7:32

  مرد کور
 
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:


 امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!!


 


Instagram.com/mehdizade_print


https://www.linkedin.com/in/mohammadreza-mehdizade


09101436763


 


حذف ارسالي ويرايش ارسالي