کارگروه
چاپ و تبلیغات
در این کار گروه مسائل چاپ و تبلیغات را در ایران و جهان بررسی میکنیم و در صورت نیاز میتوانیم به سوالات احتمالی شما در زمینه چاپ و تبلیغات پاسخ بدهیم
 

داستانهای مدریتی - زندان ذهن

صفحه اصلی کارگروهها >> چاپ و تبلیغات  >> داستانهای مدریتی - زندان ذهن
محمدر ضا مهدیزاده

محمدر ضا مهدیزاده

در کارگروه: چاپ و تبلیغات
تعداد ارسالي: 273
تائید شده توسط:
محمدر ضا مهدیزاده
13 سال پیش در تاریخ: شنبه, فروردين 20, 1390 7:30

روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه‌اى در وسط آکواریوم آن ‌را به دو بخش تقسیم ‌کرد.


 


در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود. 


ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى‌داد. 


او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی که وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان دیوار شیشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد… 


پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است! 


در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت.. ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى آکواریوم نیز نرفت !!! 


آیا می دانید چـــــرا ؟ 


دیوار شیشه‌اى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سخت‌تر و بلند‌تر مى‌نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش،  گاهی ما هم خودمان را در زندانی حس می کنیم و فکر می کنیم دیگر هیچ راهی وجود ندارد چه بسا با تفکر یا ارزایابی موقعیت راه حلی خوب برای رهایی از زندان خویش پیدا کنیم.


 


Instagram.com/mehdizade_print


https://www.linkedin.com/in/mohammadreza-mehdizade


09101436763


 


حذف ارسالي ويرايش ارسالي