کارگروه
مرجع دانش
عرفان - فلسفه - مطالب علمی - کامپیوتر - نرم افزار - سخت افزار -رفع شبهات دینی - برنامه نویسی وب - امنیت شبکه - اوراکل - سیاست
 

پاسخگویی به سوالات در زمینه شبهات مختلف دینی( بپرسید تا پاسخ دهم)

صفحه اصلی کارگروهها >> مرجع دانش  >> پاسخگویی به سوالات در زمینه شبهات مختلف دینی( بپرسید تا پاسخ دهم)
حسین روستایی

حسین روستایی

در کارگروه: مرجع دانش
تعداد ارسالي: 53
13 سال پیش در تاریخ: پنجشنبه, اسفند 05, 1389 6:38


حذف ارسالي ويرايش ارسالي
سمیه حسینی فداکار

سمیه حسینی فداکار

در کارگروه: مرجع دانش
تعداد ارسالي: 2
13 سال پیش در تاریخ: یکشنبه, مهر 17, 1390 1:35

با سلام


چطور می توان ساده زندگی کرد و به اطرافیان توجه نداشت؟


 


حذف ارسالي ويرايش ارسالي
حسین روستایی

حسین روستایی

در کارگروه: مرجع دانش
تعداد ارسالي: 53
13 سال پیش در تاریخ: یکشنبه, مهر 17, 1390 4:47


با سلام خدمت شما کارشناس محترم


این بحث از 2 دیدگاه قابل طرح است : یکی از دید گاه اخلاقی بدون در نظر گرفتن جنبه های دینی فقط برای بهتر زیستن در دنیا و دیدگاه دیگر با در نظر گفتن دین و علاوه بر ساختن دنیایی بهتردر جهت ساختن آخرت خویشتن.


دیدگاه اخلاقی :


طرح مسئله  : من می خواهم ساده زیست باشم تا :


1-      آرامش روانی بهتری داشته باشم.


2-      تعلقاتم به پیرامون کمتر باشد و با فراق بال بهتری بتوانم تصمیم گیری کنم.


3-      از آنجا که آخرت برایم اهمیت چندانی ندارد می خواهم زندگی ام راحت و زیبا باشد.


4-      شیوه فعلی و عمومی زندگی در جامعه فعلی مرا به این اهداف نرسانده است.


5-      گویا گمشده ای دارم که با تمام چیزهایی که دارم و یا خواهم رسید آن را پیدا نمی کنم. جای آن خیلی خالیست. می خواهم رنگ وبوی زندگی ام آن باشد.لذت داشته هایم زود گذر و آرزوهایم دست نیافتنی به نظر می رسند اما تا به آنها می رسم می بینم این آن چیزی نیست که من را راضی کند.باز آرزویی دیگر .... و یا بی تفاوتی و خسته شدن از خواستن......


 


مشکلات پیش رو برای رسیدن به این هدف :


1-      می خواهم ساده زندگی کنم اما مگر بدون میز و مبل و کامپیوتر و ماشین و اینترنت و خانه راحت می شود زندگی کرد، از آنطرف همه اینها مانع رسیدن من به ساده زیستی است.


2-      می خواهم ساده زندگی کنم اما از آنجا که در جامعه زندگی می کنم الزاماٌ باید روابط اجتماعی داشته باشم ، پس در صورت ساده زیستی مورد تمسخر قرار گرفته ، در غیاب بنده حرف و حدیث به راه می اندازند.


3-      می خواهم ساده زندگی کنم و یکی از مصادیق آن سادگی ( نه به معنی بی عرضگی ) در برخورد است ، اما طبق بند 2 در جامعه ای زندگی می کنیم که پر شده است از حب و بغض ها ، حسادت ها ، دو رویی ها . انسان اگر بخواهد در این جامعه زندگی کند باید مثل خود آنها با ( غیبیت ، بدگوئی ،حرص، تجمل ، تکبر و....) بر خورد کند و حداقل کنترل شده تا از من سوء استفاده نکنند.


4-      اگر مثل آنها نباشم در زندگی موفق نیستم و در جا خواهم زد ، پس من نیز برای محبوب شدن ، ترقی ، بهرمند شدن از امکانات رفاهی بیشتر باید به هر وسیله از قبیل موارد ذکر شده در بند 3 استفاده کنم.


5-      من می خواهم ساده باشم اما رفتار اطرافیان موجب شده بعد از مدتی عزم خود را از دست داده ، دوباره به ورطه رقابت های ناسالم زندگی امروزی در افتم......


 


ارائه بحث :


            ساده زیستی از مکارم اخلاق است . در این دنیای وا نفسا که تمام آن را حرص و طمع و تکبر فرا گرفته است یکی از راه های نجات در کنار دیگر راه ها همین ساده زیستی است در غیر این صورت ما نیز مثل میلیاردها انسان دیگر در این ورطه زندگی خواهیم کرد و خواهیم مرد بی آنکه تفاوتی با دیگران داشته باشیم. راه اشتباهی را که اکثریت می روند دنبال می کنیم و فریب رهروان را می خوریم و وقتی گرفتار می شویم می بینیم آنچه آن انسانهای حریص و متکبر و تجمل گرا ، خودخواه  و حسود از زندگی خود با تعریف و تمجید های کذب بیان می کردند سرابی بیش نبوده است.آنها چون خود نمی توانستند و نمی خواستند خوب باشند ما را هم به این منجلاب رزائل اخلاقی می کشانند. به ما القاء می کنند اگر چنین نباشی پس بازنده ای حال خود هنگامه شب در وقت خواب به خاطر غیبیت ها ، بدگوئی ها ، فخر فروشی هایشان ذهن و فکرشان مملو از افکار پلید برای ادامه آن در فردا، ترس از رو شدن بدگوئی هایشان  و تصمیم گیری برای تکبر و فخر فروشی بیشتر است . گویا زاده شده اند برای همین وبس .در طول زندگی آرامشی ندارند و خود اسیر افکار خودند. اگر به ظاهر هم آرامشی را احساس کنند و به هدفی برسند آن را از تخریب دیگران و برهم زدن آرامش شخص دیگری بدست آورده اند.چه نکبتی است این زندگی و چه جریحه دار می کند احساس انسان را.از آنجا که آرامش را بدست نیاورده اند برای بدست آوردن آن حرص و طمع بیشتری را به کار می برند و دروغ و غیبت و تهمت بیشتری را روا می دارند.چشم که باز می کنند می بینند که دوستان آنها نه دوستان واقعی اند  و نه خود آنها به آنچه که می خواستند رسیدند. به گذشته که نگاه می کنند جز دلهایی که شکسته اند و اشک هایی  که جاری ساخته اند ، امید هایی را که ناامید کرده اند و زندگی هایی را که بر باد داده اند چیزی نمی بینند.آنقدر غرق شده اند که دیگر فرصت جبرانی نمی بینند. تکبر و حرص و حسادت در وجودشان عشق و محبت را می خشکاند و حتی اگر کار نیکی کنند با منت نهادن دلی را به درد می آورند و یا اینکه آن را از روی خودخواهی انجام می دهد تا رفتارهایش را پشت آن پنهان کند و خود را به فریبند. واین دور باطل ادامه دارد.


ما نمی خواهیم این چنین باشیم.انسان هوشیار به ذات در جستجوی آارمش واقعی است و آرامشی که دیگران نیز در کنار آن آرامش داشته باشند. اما حلقه مفقوده کجاست ؟ بله خودمان. اگر دقیق نگاه کنیم همواره به دنبال اصلاح رفتار دیگران هستیم تا در اثر آن ما نیز خوب باشیم و خوبی های وجودمان را هدیه دهیم.خداوند ما را آزاد و دارای اختیار خلق کرده است. این یکی از حقوق بشر است که هیچ موجودی نمی تواند آن را سلب کند. پس چرا خود را اسیر رفتار دیگران می کنیم ! چرا ویژگی های پاک و زلال درونمان را به اسارت دیگران در می آوریم.ما خورشید خلق شده ایم ، محبت و پاکی ، صداقت و یک رنگی جزء ذات ماست . خورشید می تابد و نور را به همه هدیه می دهد بی آنکه چیزی طلب کند، اما مهناب تا نوری نگیرد بر کسی نمی تابد.قدم اول شناخت ویژگی های خود است ، آنها را بر روی کاغذ لیست می کنیم از لبخندهای مهربانانه به پدر و مادر گرفته تا صدقه دادن به گداهای فلزی در خیابان ها به  نشانه حس همنوع دوستی ،.... گذشت از جفای دیگران در حقمان  به نشانه وسعت دل و.... همه کارهای نیکی که انجام می دهیم را لیست کنیم. این می شود تعریف ما از خودمان ، این می شود خورشید وجودمان . ابر غیبت و دروغ و بدگوئی و تکبر و حسادت را از جلوی آن کنار بزنیم . اگر از کسی بدی دیدیم آن را پیش دیگران فاش نکنیم . اگر کسی به ما بد کرد به او خوبی کنیم و اگر تکرار کرد معاشرت را کم کنیم ولی کینه ای به دل راه ندهیم . خورشید به همه نور می دهد اما اگر کسی خود را پشت ابر نادانی پنهان کند خورشید را کسی مواخذه نمی کند.همه را دوست داریم اما اجباری به معاشرت با همه نداریم. آنکه با دروغ به منصبی یا کاری یا شخصی یا دل شخصی برسد به آن رسیده لیکن آرامش را از دست داده است. در دل و ذهنش آشوب است حتی اگر حس گناه نداشته باشد همواره به دنبال دروغ و غیبت و تهمت است تا آن را حفظ کند زیرا بهای گزافی برای هدفش پرداخته و آن آرامش است.


پس با هر بار صداقت به جا ، خورشید وجودمان پر نور تر می شود ، با هر بار سکوت به جا حرارت آن لذیذ تر می شود و از دروغ و تهمت و غیبت دورتر.


پس اولین اصل در ساده زیستی ، ساده زیستی اخلاقی است و نه مادی. انسان آراسته به فروتنی و صداقت و محبت و عشق می تواند خود را از بند تعلق به مادیات نجات دهد.آری گفتم بند تعلقات مادی ، اگر آنها نباشند اسیر تجمل و مادیات هستیم .اما با مکارم اخلاقی  این بند ها را گسسته و از آنها طنابی می سازیم و خود  را از چاه مادی گرایان و حرص و طمع آنها نجات می دهیم.بله . ساده زیستی به معنی کنج ازلت  و گوشه گیری نیست . ساده زیستی یعنی تعلق نداشتن به مادیات است . می توان ماشین داشت. خانه داشت ، روابط اجتماعی داشت و تفریح داشت لیکن وابستگی نداشت. برای رسیدن به آنها دست به هرکاری نزد. برای حفظ آنها دلی را نشکنیم و با آنها فخر نفروشیم . از آنها پلی بسازیم تا دلی را بدست آوریم و محبتی را نثار کنیم . مشکلی را از پیش پای کسی برداریم  و لبخندی را بر لبی بنشانیم.


دومین اصل در ساده زیستی نداشتن تعلق به مادیات است و نه نداشتن مادیات.یک انسان ساده زیست  مادیات را وسیله ای برای ابراز محبت درونش به دیگران می داند تا به آرامش برسد.از تلویزیون استفاده می کند تا آگاهی اش از دنیای پیرامون بیشتر شود  از مواهب زندگی مدرن استفاده می کند تا به دیگران مهر بورزد و آرامش را بدست آورد.اما یک انسان بیمار به حرص و تکبر وحسادت هدفش مادیات است حتی اگر به قیمت از دست دادن آرامش خود و دیگران باشد.


انسان ساده زیست یعنی کسی که در میان مردم زندگی می کند ، مهر می ورزد ، اما اسیر رفتار کسی نیست و در بند تعلق چیزی نیست. به آرامش که می رسد به دنبال گمشده اش می گردد.نبودش را حس می کند  و می پرسد و جستجویش می کند. آری دیگر اخلاق جوابگوی این خواسته او نیست . اخلاق  برای این است که به آرامش برسد اما وقتی از طریق اخلاق به آرامش رسید غوغای دیگر از جنس دیگر در وجودش شعله می گیرد . از آنجا که همه را دوست دارد او با محبت خو می گیرد و عشقی را با تمام وجود حس می کند ولی چیزی را در بیرون هم تراز آن نمی بیند تا نثارش کند پس به دنبالش می گردد. او به دنبال خدا می گردد.اخلاق خدا را به انسان نمی دهد. اخلاق زمینه ای فراهم می کند تا انسان وجود خدا را حس کند  و به دنبال او بگردد. دین پاسخ خداوند است به این جستجو.تمام مطالب مطرح شده در بالا رنگ و بوی دیگری می گیرد که خود باید بررسی و حس کنی.


 



 



 


حذف ارسالي ويرايش ارسالي نقل قول | 0   |  0
سمیه حسینی فداکار

سمیه حسینی فداکار

در کارگروه: مرجع دانش
تعداد ارسالي: 2
13 سال پیش در تاریخ: دوشنبه, مهر 18, 1390 1:52

ممنونم از پاسختون
راستش خیلی سوال تو ذهنم هست اما به کلام که می رسه محو می شه

حذف ارسالي ويرايش ارسالي نقل قول | 0   |  0